این مقاله، بر خلاف توهّم برخى، عرفان اسلامى را داراى ساختارى منتظم مى داند. از این روى، سعى دارد عرفان اسلامى را، که در دامن خود شاخه هایى چون عرفان عملى، عرفان نظرى، عرفان ادبى و تأویل عرفانى پرورانده است، داراى ساختارى نظام مند بازشناساند. بدین روى، کوشیده است تا همانند خواسته هر علم نظام مندى، پایه و چارچوب تعریف شده اى براى عرفان مشخص نماید و براى تأمین هدف خود، رویکرد دینى را، که عارفان نیز بر آن اصرار دارند، برگزیده است. لذا در آغاز حقیقت دین را در سه ساحت شریعت، طریقت و حقیقت بررسى کرده و آنگاه شاخه هاى عرفانى را تعریف و تبیین نموده، سپس به تعاملات ریشه دار این شاخه ها با ساحتهاى دین پرداخته است و براى پیوند شاخه هاى عرفانى در ساختار عرفان، نحوه ترابط و پیوستگى آن گرایشها را روشن ساخته است.