آشنایی با ساختار علوم می تواند ما را در تعیین دقیق مرزهای هر یک از علوم و نیز شناخت روابط منطقی اجزای یک علم یاری رساند و نقش مهمی در جنبش علمی و نهضت نرم افزاری ایفا کند. در این راستا لازم است درک درستی از موضوع، مسائل و مبادی علوم داشته باشیم، تا بتوانیم تعریف جامعی از هر یک از آنها به دست آوریم. علم کلام به عنوان شریف ترین علوم، که مقصد آن شناخت خداوند، صفات و افعال او، نبوت، امامت و معاد است، راه درست رسیدن به سعادت ابدی و قرب الهی را به انسان نشان می دهد. از این رو، آشنایی با ساختار کلی علم کلام و مباحث مطرح شده در آن، می تواند ما را در دست یابی به این مقصود یاری رساند. افزون بر این که هدف جنبش علمی و پیشرفت فرهنگی جامعه را نیز برآورده می کند.
شناخت ساختار کلی علم کلام، مبتنی بر شناخت موضوع، مسائل و مبادی آن است. گسترة مسائل کلامی، مبتنی بر عام یا خاص بودن موضوع آن است که در این زمینه، دو دیدگاه کلی میان متکلمان وجود دارد.
این مقاله، ضمن بررسی پاره ای از دیدگاه های متکلمان در دوره های مختلف تاریخی، به ویژه متکلمان اشاعره و امامیه، دربارة موضوع علم کلام و گسترة مباحث آن، با تأکید بر خاص بودن موضوع این علم، مسائل آن را محدود به الهیات به معنی اخص و عقاید دینی، یعنی مباحث توحید، عدل و افعال الهی، نبوت، امامت و معاد می داند و مباحث منطقی، معرفت شناختی، طبیعی و فلسفی را که مقدمه ای برای اثبات مسائل کلامی هستند، فقط از مبادی علم کلام می داند، نه از مسائل آن.