تبیین حکومت الهی و دینی راستین و نقد حکومت های دیگر، از مقدمات تلاش علمی برای تحقق حکومت الهی در جهان است. دنیای اندیشه سیاسی در قرن های گذشته شاهد تأکید بر حکومت های عرفی با مشروعیت مردمی و انکار حکومت دینی بوده است. بنابراین، نقد دلایلی که در اندیشه سیاسی نظریه پردازان تأثیرگذار در جهت انکار حکومت دینی مطرح شده است، اهمیت بسزایی دارد. یکی از این نظریه پردازان، توماس هابز، فیلسوف سیاسی قرن هفدهم است. او در کتاب لویاتان، نظریه دولت در مسیحیت را مطرح کرد و با بهره گیری از منابع دینی، دولت دینی تا ظهور دوبارۀ مسیح را انکار کرد؛ این بخشی از اندیشه سیاسی هابز است که کمتر بدان توجه شده است. این مقاله در راستای نقد یکی از سرچشمه های نظری انکار حکومت دینی در روزگار مدرن است. سرچشمه هایی که جریان های سکولار و مخالف حکومت دینی در کشورهای اسلامی از آنها تأثیر پذیرفتند. ازاین رو، در مقاله پیش رو، دلایل نقلی هابز برای انکار حکومت دینی و شواهد دینی وی نقد و نشان داده شد که هابز در استنباط نظریه دولت مسیحی از منابع دینی دچار اشکالات متعدد است. هابز نه تنها در زمینه استنباط از منابع مسیحی از صلاحیت علمی، روش مناسب و مبانی استوار برخوردار نیست و دچار تفسیر به رأی شده است، بلکه در معنایابی و استظهار از متون مسیحی نیز دچار خطا شده است. نظریه دولت دینی هابز دچار ناسازگاری و تضاد درونی و همچنین ناسازگاری با مسلمات دین الهی است.