نگاهى به «موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی»/ اکبر راشدى نیا
Article data in English (انگلیسی)
نگاهى به موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی
اکبر راشدى نیا
چکیده
موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی یکى از مجموعه فرهنگ هایى است که با استناد به متون عرفانى به شرح و بررسى اصطلاحات عرفان پرداخته است. اثر حاضر، افزون بر اینکه اصطلاحات علم عرفان را شرح مى دهد،در اطلاع رسانى منابع عرفانى براساس اصطلاحات آن نیز سودمند است. چنین شیوه اى گرچه در زمینه اطلاع رسانى قابل دفاع و ثمربخش است، اما این اثر نتوانسته در مجامع علمى جایگاهى بیابد و این، معلول ضعف هاى آن است.
در نوشتار حاضر، ضمن معرفى اجمالى این موسوعه، به برخى ضعف هاى آن، مانند استفاده از منابع نامناسب، استفاده ازغیر اصطلاحات به جاى اصطلاحات، استفاده از اصطلاحات مترادف، جدا نکردن الفاظ مشترک، فقدان اصطلاحات لازم، تکرار بى رویه متون، و... اشاره شده است.
کلیدواژه ها:
اطلاع رسانى، اصطلاحات عرفانى، اصطلاح یابى، مستند سازى، نمایه نویسی.
معرفى اثر
موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی یکى از موسوعه هایى است که از سوى مؤسسة الناشرون، در بیروت چاپ شده است.1 این کتاب، حاوى مجموعه اى از اصطلاحات عرفانى و بیان تعریف، اقسام و احکام هر یک از اصطلاحات، با استفاده از متون عرفانى مى باشد. این کار از سویى شرح و توضیح اصطلاحات عرفانى و از سوى دیگر، مجموعه اى از اطلاعات عرفانى است که بر اساسِ اصطلاحات طبقه بندى شده است.
در دوران حاضر، یکى از دغدغه هاى پژوهشگران، دستیابى سریع به مجموعه اطلاعات علمى است که به دست پیشینیان در کتاب هاى متعددى انباشته شده است. براى تأمین این هدف، راه هاى گوناگونى همچون چکیده نویسى، نمایه سازى، طبقه بندى درختى اطلاعات و ...، از سوى محققان و مؤسسات اجرا شده است. یکى از راه هاى مؤثر در رسیدن سریع پژوهشگران به اطلاعات یک علم، طبقه بندى اطلاعات موجود در کتاب ها، بر اساس اصطلاحات آن علم است. این کار از یک جهت شبیه سیستم درختواره است، لیکن در سیستم درختواره، چینش اطلاعات بر اساس نظم منطقى است و در اینجا بر اساس ترتیب حروف الفبایی؛ یعنى پژوهشگر مى تواند براى رسیدن به اطلاعات مورد نظر، با انتخاب اصطلاحى، هر آنچه را در مورد آن اصطلاح در کتاب ها آمده، مشاهده کند. و از سوى دیگر، شبیه دائرة المعارف است، جز اینکه در دائرة المعارف، براى هر اصطلاح مقاله اى نوشته مى شود، ولى در این سیستم، به اطلاعات متون اصلى اکتفا مى گردد.
براى تهیه فرهنگ اصطلاحات، باید مراحل ذیل طى شود:
1. انتخاب منابع: براى اینکه موسوعه اى به عنوان مرجع غنى و معتبر شناخته شود، باید منابع دست اول، مهم و مشهور در هر علم را انتخاب و اصطلاحات را از آنها استخراج نمود.
2. تشخیص اصطلاحات: یکى از پیچیده ترین بخش هاى اصطلاح نامه نویسى، تشخیص اصطلاحات از غیر آن است. بدیهى است همه الفاظى که در کتاب هاى مثلاً عرفانى نوشته شده است، نمى توانند اصطلاح باشند. همچنین هر لفظى که در مقابلش «أی...»، «یعنی» یا «عبارة» وجود دارد، اصطلاح نیست. تشخیص اصطلاح هر علم و تمییز آن از غیر اصطلاح، باید به دست خبرگان آن علم انجام گیرد.
3. تبیین رابطه بین اصطلاحات و ارجاع اصطلاحات مترادف به اصطلاح مرجع: در هر علم، بخشى از اصطلاحات، با الفاظ گوناگونى تعبیر مى شوند. این امر در علم عرفان خیلى شایع است؛ به گونه اى که گاه از یک مرتبه یا مقام، به دهها اسم تعبیر مى گردد.12یکى از مراحلى که لازم است در چنین کارهایى پیموده شود، تعیین اصطلاح مرجع و ارجاع دیگر اصطلاحات مترادف به این اصطلاح است.
4. تمییز اصطلاحاتى که اشتراک لفظى دارند: گاه از الفاظ مشابه براى دو اصطلاح استفاده شده است؛ مثل «ذاتى شهادة» به معناى عالم شهادت و «شهادت» به معناى شهادت دادن، یا «عالِم» و «عالَم». در این موارد، باید با اعراب یا تفسیر اصطلاح مشترک، شرح هر اصطلاح، ذیل خود آن آورده شود.
5. ذکر متون مناسب با اصطلاح: بعد از اینکه اصطلاحات استخراج و اصطلاح مرجع شناسایى شد، متن مناسب با آن اصطلاح (متنى که اصطلاح را تعریف یا حکمى از احکام آن را بیان مى کند) در مقابل اصطلاح ذکر مى شود. در استخراج متون، باید شرط جامعیت و مانعیت لحاظ گردد. وجود الفاظ غیر دخیل در تبیین اصطلاح، موجب اتلاف وقت مراجعه کننده مى شود. نیز حذف مطالبى که مى تواند در تبیین اصطلاح مفید باشد، مراجعه کننده را به چنین کارى بى اعتماد مى کند و از ارزش علمى آن مى کاهد. همچنین، متونى را باید در ذیل اصطلاح آورد که در مورد آن اصطلاح، تعریف یا حکمى بیان کرده اند و صرف وجود اصطلاح در متن، کفایت نمى کند که آن متن در مقابل اصطلاح مورد نظر ثبت شود.
6. طبقه بندى اطلاعات ارائه شده ذیل هر یک از اصطلاحات: براى دسترسى آسان به اطلاعات موجود در موسوعه، لازم است متن هاى ذیل هر یک از اصطلاحات، با نمایه هایى طبقه بندى گردد. براى مثال، ابتدا تعریف جوهر، سپس اقسام و بعد احکام آن ذکر شود.
7. فراهم آوردن فهرست هاى مناسب: در پایان کار لازم است براى غنى شدن چنین مجموعه اى، از فهرست هاى مناسبى استفاده کرد. فهرست هایى که مى توانند در این زمینه کاربرد داشته باشند عبارت اند از: الف) فهرست اصطلاحات: فهرست اصطلاحات و صفحه آنها باید مشخص شود تا مراجعه کننده، به راحتى از اصطلاحاتى که در متن توضیح داده شده است، اطلاع پیدا کند. ب) فهرست ریشه هاى اصطلاحات: گاه اصطلاحات به صورت هاى گوناگونى نوشته مى شود (مثلاً جسم و اجسام که به صورت جمع و مفرد ثبت شده است) یا به صورت ترکیبى است (مثلاً اصالة الوجود) و یا بعضاً گرچه خود اصطلاح ـ که مخاطب دنبال آن مى گردد ـ در موسوعه نیست، ولى مشابه آن ـ که هر دو از یک ریشه مشتق شده اند ـ هست که مى تواند براى مخاطب کاربرد داشته باشد. براى مثال، کاربر دنبال اصطلاح «معلوم» مى گردد و در موسوعه این واژه نیست، ولى علم، عالم، تعلُّم و... وجود دارد. با ثبت ریشه و مشتقات آن در مقابل ریشه، مخاطب به راحتى مى تواند با مراجعه به ریشه «علم»، موارد مشابه را بیابد. ج ) فهرست معادل انگلیسى اصطلاحات: یکى از فهرست هایى که در این نوع مجموعه ها مى تواند مفید باشد، فهرست معادل انگلیسى اصطلاحات است. کاربرانى که به اصطلاحات عربى تسلط کافى ندارند، مى توانند با مراجعه به این فهرست، به اصطلاح مورد نظر خود برسند.
با نگاهى اجمالى به کارى که مؤسسة الناشرون انجام داده است و با توجه به ادعاى پدیدآورندگان مجموعه هاى تهیه شده در آن مؤسسه مبنى بر اینکه در آثار آنها، بیشتر این مراحل طى گردیده، مشخص مى شود که هیچ یک از این مراحل، در کارهاى ارائه شده از سوى این مؤسسه به درستى اعمال نشده است. همین مطلب باعث شده که این مجموعه ها نزد صاحبان فن، کار ارزشمندى جلوه نکند. ما در این مقاله، به چند مورد از اشکالاتى که در موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی هست، اشاره مى کنیم.
الف. نقد و بررسى منابع مورد استفاده
نویسنده موسوعه، گستره خاصى را براى منابع مورد استفاده مشخص نکرده است. منابع این کتاب با آثار رابعه عدویه (متوفاى 185 ق) آغاز مى شود، و با آثار فاطمه یشرطیه (متوفاى 1373 ق) پایان مى پذیرد؛ یعنى همه منابع عرفانى از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری. اما نکته قابل توجه این است که در این میان، بعضى از عارفانى که در تاریخ عرفان اسلامى جایگاه ویژه اى دارند،کنار گذاشته شده اند و هیچ اثرى از آنها نیامده است؛ عارفانى همچون جنید بغدادى و ذوالنون مصرى در قرن سوم، «شبلی» در قرن چهارم، ابوالحسن خرقانى، ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصارى در قرن پنجم، عین القضاة همدانى و روزبهان بقلى در قرن ششم، نجم الدین کبرى، فرید الدین عطار، ابن فارض مصرى و صدر الدین قونوى در قرن هفتم، شیخ محمود شبسترى و سید حیدر آملى در قرن هشتم، صائن الدین على ترکه، محمد بن حمزه فنارى و عبد الرحمان جامى در قرن نهم هجرى و همچنین عرفاى متأخر همچون قاضى سعید قمى، آقا محمد رضا قمشه اى و... .
نکته دیگر اینکه، آثار عارفانى هم که به عنوان منبع ذکر شده، کامل نیستند. کتاب فصوص الحکم شیخ اکبر، یکى از مشهورترین و مهم ترین کتاب هاى عرفانى به شمار مى آید که ده ها شرح از سوى شاگردان او و عارفان متأخر بر آن نوشته شده است. در این موسوعه، از متن کتاب و شروح مهم آن استفاده نشده است. همچنین، کتاب نامشهور بیان الفرق بین الصدر و القلب و الفؤاد و اللب از حکیم ترمذى جزو منابع این موسوعه است، ولى به کتاب ختم الاولیاء، مشهورترین و مهم ترین کتاب او، توجه نشده است.
در مقابل، از آثار اشخاصى استفاده شده که یا هیچ نقشى در عرفان نداشتند ـ همچون آثار اخوان الصفا، بوعلى سینا حکیم مشائى، شیخ شهاب الدین سهروردى حکیم اشراقى، و ابن تیمیه شیخ وهابیون و تکفیر کننده عرفا و مخالف سرسخت عرفان ـ یا اینکه اثر قابل توجهى در عرفان ندارند، مثل کتاب جامع الاصول فى الاولیاء، انواعهم و اصولهم و اوصافهم و کلمات الصوفیه نوشته ضیاء الدین احمدبن مصطفى بن عبدالرحمان الکشمخانى النقشبندى (متوفاى 1311 ق)، این کتاب از دو قسمت تشکیل یافته است: قسمت اول متن جامع الاصول است، بخش هاى پراکنده اى از کتاب اصطلاحات صوفیه عبدالرزاق کاشانى، با تغییراتى در ترتیب متن، ولى با استفاده از عین الفاظ کاشانى است و قسمت دوم که با نام متمم جامع الاصول چاپ شده، باقى مانده کتاب اصطلاحات صوفیه است با همان ترتیب و عبارات.
جاى تعجب است که هر جا مؤلف مطلبى را در این موسوعه از اصطلاحات صوفیه، نوشته عبدالرزاق کاشانى نقل کرده، عین همان متن را از جامع الاصول هم نقل مى کند. نکته جالب تر اینکه چون نسخه اى که نقشبندى از آن استفاده کرده، پر غلط بوده است، در این موسوعه نیز همان متن غلط و نامفهوم ذیل اصطلاح آمده است. براى نمونه، در اصطلاحات عبد الرزاق صفحه 130 ذیل «عبد الرشید» آمده است: «من آتاه الله رشده بتجلى هذا الاسم فیه کما قال لابراهیم(ع) : ٭ولقد آتینا ابراهیم رشده٭ ثم اقامه لارشاد الخلق الیه و الى مصالحهم الدنیویه و الاخرویه فى المعاش و المعاد».
در جامع الاصول صفحه 14 چنین ذکر شده است: «هو من آتاه الله رشده بتجلى هذا الاسم فیه کما قال(ع): ٭ثم اقامه لارشاد الخلق الیه و الى مصالحهم الدنیویه و الاخرویه فى المعاد و المعاش٭» که در آن، نه قائل مشخص است، نه مقول و نه مرجع ضمیرهاى موجود در متن.
ولى در این موسوعه، هر دو متن ذیل «عبدالرشید» صفحه 612 آورده شده است.
ب. نقد و بررسى اصطلاحات
اصطلاحاتى که در این موسوعه ارائه شده، ایرادهاى فراوانى دارد که به بخشى از آنها اشاره مى کنیم:
1. استفاده از غیر اصطلاحات به جاى اصطلاحات
این اشکال را مى توان در چند عنوان دسته بندى کرد:
الف) استفاده از نمایه به جاى اصطلاح: نویسنده در موارد عدیده، از نمایه به جاى اصطلاح استفاده کرده است؛ مثلاً «علامات الحب» ص 655، «علامة الالفة» ص 657، «علامة الانس» همان صفحه و همچنین سایر «علامة...» که در همه این موارد، اصطلاح تنها «الحب»، «الالفة»، «الانس» و... است. نیز «رعایة حقوق الله» ص 406، «عناصر فى الانسان» ص 681، «کمال خاص بالانسان» ص 800 ، «مؤمن عند تلاوة القرآن» ص 819 ، «ماهیة النفى و الاثبات» ص 821، «عبادة عند غیر العارف» ص 606 و «عالم الملک و الشهادة» ص 603. بلکه گاه از چکیده متن به جاى اصطلاح استفاده شده است؛ مثلاً «کون الفطور غیر مشتت للشمل» ص 803، «لوح العبودیة و هو اللوح السادس» ص 816، «معاقبة النفس على تقصیرها» ص 901 و «ملائکة تابعة لآدم» ص934.
ب) استفاده از کنایه ها و استعارات ادبى به جاى اصطلاح: نویسنده، کنایه ها و استعاره هایى را که ابن عربى در اشعار خود در کتاب ترجمان اشواق نوشته، به عنوان اصطلاح، شرح او را بر این الفاظ، به عنوان شرح اصطلاح آورده است. براى مثال، از شعر
«شمس ضحى فى فلک طالعه غصن نقا فى روضه قد نصبا»
«شمس ضحی» به عنوان اصطلاح ذکر شده است و شرحى را که ابن عربى ذیل این بیت آورده و تک تک الفاظ شعر را توضیح داده، به عنوان شرح این اصطلاح آمده است. (ص 506)
همچنین از شعر
«للشمسِ غُرَّتْها، للَّیلِ طُرَّتُها شمسٌ و لیلٌ معاً من أعجبِ الصُّوَر»
«شمس» و «لیل» را به عنوان اصطلاح ذکر کرده و شرحى را که شیخ ذیل آن بیان مى کند و الفاظ بیت یاد شده را توضیح مى دهد، به عنوان شرح اصطلاح آورده است.(ص 506 و 818)
ج) استفاده از الفاظ عرفى به جاى اصطلاح: نویسنده، گاه الفاظ یک کتاب را که در تعلیقه یا پاورقى آن شرح داده شده، به عنوان اصطلاح ذکر کرده است. براى نمونه، تعلیقاتى را که محقق دوانى بر هیاکل النور شیخ اشراق نوشته، به عنوان اصطلاح و شرح آنها را به عنوان تعریف اصطلاحات ذکر کرده است. مثلاً محقق دوانى، «الدیدان» را به حیوانات ترجمه مى کند و در این موسوعه «دیدان» به عنوان اصطلاح عرفانى ذکر شده است. (ص 354)
بلکه گاه تعلیقه نویس تنها مرجع ضمیر را بیان کرده است و نویسنده این موسوعه پنداشته که آن اصطلاح است. مثلاً در متن هیاکل آمده «واهبها» و در تعلیقات دوانى این «ها» به عقل فعال و مبدأ اعلى تفسیر شده است(ص95) ونویسنده موسوعه، «واهبها» را به عنوان اصطلاح آورده است. (ص1024)
ابن تیمیه در کتاب الفرقان، حرف «مع» را معنا کرده و بیشتر توجه او به آیاتى است که این لفظ در آنها استفاده شده است و مى گوید: «لفظ مع لاتقتضى فى لغة العرب ان یکون أحد الشیئین مختلطا بالآخر ...». (ص96) و نویسنده موسوعه، لفظ «مع» را به عنوان اصطلاح ثبت کرده است (ص 899) ، در بعضى موارد هم، فعل به عنوان اصطلاح ثبت شده است؛ مثلاً «ظهرت المعالم» (ص 589).
د) استفاده از تعبیرات دینى و عرفانى به جاى اصطلاح: در بعضى موارد، نویسنده به جاى اصطلاح، از تعبیرات متون استفاده کرده است؛ مثلاً «ذهاب دینکم». (ص 372) «سجادته على صدره» (ص456)، «سواد الوجه فى الدارین» (ص484)، «طریق السادة آل باعلوی» (ص574) و «افهام الخلائق» (ص 76).
2 . استفاده از اصطلاحات مترادف
چنان که گفته شد، یکى از بخش هاى اصطلاح نامه نویسى، ارجاع اصطلاحات مترادف به اصطلاح مرجع است. بخشى از اصطلاحات به کار رفته در این کتاب، الفاظى هستند که مى توان آنها را به اصطلاح شایع ارجاع داد، بلکه براى کار تخصصى، این امر ضرورت دارد. اصطلاحاتى را که لازم است در این کتاب با هم ادغام شوند، مى توان در چند بخش بیان کرد:
الف) اصطلاحات جمع و مفرد: نویسنده این موسوعه، گاه مفرد و جمع یک اصطلاح را به طور جداگانه ثبت کرده است. براى نمونه «کرامة الاولیاء» (ص 787)، «کرامات الاولیاء» (ص 783) و «کرامة الولی» (ص 788)؛ همچنین «عارف» (ص 591) و «عارفون» (ص 596)؛ یا اصطلاح «کرامة» (ص 784) و «کرامات» (ص 779)؛ و اصطلاح «جسم» (ص 248) و «اجسام» (ص 10)؛ همچنین «جسد» (ص247) و «اجساد» (ص 10)؛ و «معدوم» و «معدومات» (ص 904)؛ و «صور الاراده» و «صورة الاراده» (ص 552)؛ و «صورة الحق» و «صور الحق» (ص 552).
ب) اصطلاحاتى که با قیود غیر دخیل در اصطلاح از هم جدا شده اند: نویسنده، برخى اصطلاحات را با اضافه و حذف کردن قیدها و پیشوند و پسوندهایى از هم جدا کرده است که هیچ وجه قابل قبولى براى این کار نمى توان تصور کرد؛ مثلاً «کرامات اولیاء الله» و «کرامات اولیاء» (ص 783)؛ «معرفة الله تعالی» و «معرفة الله» (ص 911)، «توبة» (ص 211) و «توبة التائب» (ص 221)، «شهوة» و «قوة الشهوة» (ص 773)، «غضب» و «قوة الغضب» (ص 773)، «مضاهاة بین الحضرات» (ص 896) و «مضاهاة بین الحضرات و الاکوان» (ص 897 ). متنى که در مقابل این دو اصطلاح ذکر شده، چنین است «المضاهاة بین الحضرات و الاکوان هى انتساب الاکوان الى الحضرات الثلاث...» که هر دو عبارت، عیناً یکى است، بلکه هر دو، عبارت کاشانى است که مؤلف، یکى را از اصطلاحات الصوفیة کاشانى و عبارت دیگر را از جامع الاصول نقشبندى به نقل از کاشانى ذکر کرده است. مثل همین مورد، موارد زیادى هست که یک عبارت عیناً ذیل دو اصطلاح مجعول به جعل مؤلف ذکر شده است؛ مثلاً «مضاهاة بین الشؤون و الحقائق» و «مضاهاة بین الشؤون» (ص 897)، «کون الفطور» و «کون الفطور غیر مشتت للشمل» (ص 803)، «فرق بین المتخلق و المتحقق» و «فرق بین المتحقق و المتخلق» (ص 711)، و «مشرف الضمائر» که در اصل «مشرق الضمائر» است. (هر دو ص896)
ج) اصطلاحات مترادف (اصطلاحاتى که از نظر لفظى کاملاً متغایرند، ولى از یک حقیقت حکایت مى کنند): براى نمونه، «عالم حسی»، «عالم خلق» و «عالم شهادة» (ص 601) یا «عالم ملک» و «عالم ملک و شهادة» (ص 603)؛ با اینکه اینها همه مترادف اند، بلکه مؤلف ذیل اصطلاح عالم حسى، متن «العالم الحسى عالم الشهادة...» و ذیل بقیه، متن «عالم الخلق و عالم الملک و عالم الشهاده و هو عالم الاجسام و الجسمانیات و هو...» آورده است. نیز «قلم الهی» (ص 770)، «قلم اعلی» (ص 769) و «عقل اول» (ص651) که عبارت نویسنده ذیل همه آنها، یکسان است.
همچنین اصطلاح هاى «کبر» (ص 777) و «تکبر» (ص 197)، یا «نوال» و «نوالة». (ص 994) همچنین صورت حق تعالى که انسان کامل است، به چهار شکل نوشته شده است «صورة الحق»، «صور الحق»، «صور الاله» و «صورة الآلة» (ص 552). (البته قابل توجه است که ابتدا به ذهن چنین خطور مى کند که لفظ اخیر، غلط تایپى است، ولى با توجه به متن ارائه شده ذیل اصطلاح که چنین است «صوره الآلة هو الانسان الکامل ...» معلوم مى شود که این خطا از مؤلف است.)
با توجه به آنچه در دو بند پیش گفته شد، مشخص است که تشخیص اصطلاحات مترادف، خارج از تخصص نویسنده این مجموعه بوده و انتظار وجود نظام ارجاعات از وى ـ که کارى کاملاً تخصصى است ـ بى مورد خواهد بود.
3. تمییز ندادن بین الفاظ مشترک
بعضى از اصطلاحات با هم اشتراک لفظى و گاه شباهت ظاهرى دارند که در این موارد، تهیه کننده موسوعه، باید مشترکات را با عبارتى مثلاً داخل پرانتز و اصطلاحاتى که شباهت هاى ظاهرى دارند را با اعراب از هم جدا کند. ولى در این موسوعه، در موارد متعددى دیده مى شود که مطالب مربوط به دو اصطلاحِ کاملاً مختلف، ذیل یک اصطلاح نوشته شده است. براى نمونه، دو اصطلاح «شهادة» به معناى عالم شهادت و «شهادة» به معناى شهادت دادن، از هم جدا نشده اند و متن مربوط به آن دو، در صفحه 507 ذیل «شهادة» آورده شده است. همچنین عبارات مربوط به اصطلاح «خَلق» و اصطلاح «خُلق» بدون تمییز، در صفحه 328 ذیل «خلق» آورده شده است. عبارات مربوط به اصطلاح «عالِم» و«عالَم» بدون جدا سازى، در صفحه 597 ذیل «عالم» نوشته شده است. عبارات مربوط به «عُقاب» و «عِقاب» نیز در صفحه 646 بدون جداسازى ذیل «عقاب» ثبت گردیده است.
4. وجود ضمیرهایى در اصطلاحات که مرجع آنها مشخص نیست
اصطلاح ـ بلکه حتى نمایه ـ باید به خودى خود کلمه کاملى باشد. در این میان، وجود ضمیرهایى که مرجع آنها مشخص نیست، موجب نامفهوم بودن اصطلاح مى شود. با تتبع سطحى در این موسوعه به اصطلاحات گوناگونى بر مى خوریم که ضمیرهاى آنها اصطلاح را مبهم کرده است؛ مثلاً «عین وجوده» (ص 687)، «ابوها» (ص 6) و «سجادته على صدره».(ص 456)
5. فقدان اصطلاحات لازم
با بررسى این موسوعه، متوجه مى شویم که بخش قابل توجهى از اصطلاحات، در منابع این موسوعه هست که در آن ثبت نشده است؛ مثل تعریف کرامت «الکرامه ان تبلغ المراد قبل ظهور الارادة» (اللمع، 306)، اقسام نفس «النفوس تنقسم الى ما یتصرف فى السماویات و الى ما لنوع الانسان» (هیاکل النور، 64) و تعریف خیال «ومن الحواس الباطنیه الخیال و هو خزانه الحس المشترک و تبقى فیه الصور بعد زوالها عن الحواس». (هیاکل النور، ص 52)
ج. نقد و بررسى متون
افزون بر ایرادهایى که در مورد انتخاب و ثبت اصطلاحات گفته شد، اشکال هایى در متن هاى ارائه شده، ذیل هر اصطلاح وجود دارد. البته ایرادهاى این بخش، بیش از ایرادهایى است که در مورد اصطلاحات گفته شد. ما در این مقاله، تنها به چند مورد از این اشکال ها اشاره مى کنیم:
1. تکرار بى رویّه متون
چند علت باعث شده است که در این موسوعه متون عیناً تکرار شود:
الف) نبودن نظام ارجاعات: کثرت اصطلاحات مترادف در عرفان و تنوع عبارتى در نوشتارهاى عرفا و ناآگاهى تهیه کننده این موسوعه از اصطلاحات عرفانى، باعث شده است که متونى کاملاً مشابه تکرار شوند. براى نمونه، متن «عالم الامر و عالم الملکوت و عالم الغیب و هو عالم الارواح و الروحانیات لانها وجدت بأمر الحق بلاواسطه ماده و مدة» بیش از چهار بار ذیل «عالم امر»، «عالم ملکوت»، «عالم غیب» و «عالم ارواح» آورده شده است. همچنین در این مورد، مى توان به بیشتر مثال هایى مراجعه کرد که در مورد اصطلاحات مترادف ذکر شد.
ب) انتخاب ناصحیح متن: یکى از علل اساسى تکرار متون در این موسوعه، به شیوه انتخاب متن ها برمى گردد. نویسنده به جاى اینکه ذیل هر اصطلاح، متن مربوط به آن را بیاورد، بخش هایى از متن را هم ذکر مى کند که به اصطلاح دیگر ربط دارد. در نتیجه، مجبور مى شود همان متن را ذیل اصطلاح دیگر نیز ثبت کند و به همین دلیل، یک متن، گاه چند بار تکرار مى شود. براى نمونه متن «فناء المرید طهاره النفس من التدنیس. و فناء المراد تخلقه بأوصاف التقدیس أو ان شئت قلت فناء السالک عن السکون الى الانوار. و فناء العارف عن شهود لمحه الاغیار. و ان شئت قلت الفناء محو النیه و ذهاب الانیة. و ان شئت قلت الفناء التخلى لنور التجلی. (مشرع) فناء عوام الطریق بمحبه اهل التحقیق. فان حصلت لهم العنایة. سلکتهم مسلک الهدایة. (منزع) فناء المحب بمحبه الحبیب. و فناء المحبوب بالوصل عند غیبه الرقیب» ذیل «فناء سالک» و «فناء عارف» (ص 736)، «فناء مراد» و «فناء مرید» (ص 739) ذکر شده است، با اینکه تنها بخشى از متن به فناء عارف یا غیر آن مربوط است. جالب اینکه بیشترمتن، به مطلق فناء مربوط است و ذیل آن نیامده است.
ج) استفاده از متون دست دوم: بخشى از تکرارهاى این کتاب، معلول استفاده از کتاب هایى است که متون آنها عیناً از کتاب هاى مرجع گرفته شده است. براى نمونه کتاب جامع الاصول فى الاولیاء، انواعهم و اصولهم و اوصافهم ، در واقع همان کتاب اصطلاحات صوفیه عبد الرزاق کاشانى است، با تغییراتى در ترتیب متن، ولى با استفاده از عین الفاظ کاشانی. نویسنده این موسوعه با غفلت از این موضوع و با غفلت از آنچه خود به عنوان «منهجیة تحقیق الموسوعة» بند 8 آورده: «اسقطت مصطلحات کثیره کانت قد تکررت لدى مؤلف واحد او عده مؤلفین او مؤلف و شارحه اذا کان المعنى واحدا و متکررا» ص XXXV، تمامى متن این کتاب را ـ که حدود سیصد صفحه از موسوعهرا در برمى گیرد ـ تکرارى ثبت کرده است .
2. استفاده از متون نامتناسب با اصطلاح
بعضى از عبارت هایى که ذیل اصطلاحات این موسوعه آمده است، یا اصلاً با آن ارتباطى ندارد یا هیچ حکمى از احکام اصطلاح در آن عبارت بیان نشده است. براى مثال، ذیل اصطلاح «صفة» این متن آمده است: «معنى صفاته (الرسول صلى الله علیه و سلم) اى ظاهره و معنى سره اى باطنه». (ص 545)
ذیل اصطلاح «شواهد» تنها این متن وجود دارد: «الشواهد الخلق و العوائد الاعواض و الفوائد الاعراض» (ص 511)؛ و جالب است بدانید همین متن، عیناً ذیل «عوائد» (ص 683) و «فوائد» (ص 740) نیز ذکر شده است.
نویسنده ذیل «طائفة الاتحاد» متنى طولانى آورده که هیچ ربطى به آن ندارد. فقط در پایان متن چنین آمده است: «... و على الجملة، ینتهى الامر الى قرب یکاد یتخیل منه طائفه الحلول و طائفه الاتحاد و طائفه الوصول و کل ذلک خطأ». (ص 568) او همین عبارت را دو بار دیگر، ذیل «طائفة الحلول» و «طائفة الوصول» فقط در یک صفحه تکرار مى کند .
3. طبقه بندى نشدن مطالب متعدد ذیل یک اصطلاح
متن هاى ذیل هر اصطلاح، گاهى تنها تعریف اصطلاح نیست، بلکه حکم یا احکامى از آن را نیز بیان کرده است. متأسفانه همه این مطالب، بدون ترتیب، نظم و دسته بندى، ذیل یک اصطلاح جمع شده است. این امر در اصطلاحاتى که ذیل آنها یک یا دو متن ذکر شده است، چندان مشکلى ایجاد نمى کند؛ ولى به یقین در اصطلاحى همچون «زهد» یا «روح» که بیش از چهل یا پنجاه متن متعدد، ذیل آن، ثبت شده است، مشکل ساز مى شود؛ چرا که مخاطب باید همه پنجاه متن را بخواند تا بفهمد کدام متن، مثلاً به تعریف «زهد» مربوط است و کدام یک از آنها به اقسام و مراتب «زهد».
4. استفاده از متون تفسیرى به جاى شرح اصطلاحات
یکى از اشتباه هاى اساسى و فاحش این کتاب، این است که میان متون تفسیرى و شرح اصطلاحات تفاوت نگذاشته است. این امر باعث شده که شرح الفاظ و عبارات متن را، به جاى شرح اصطلاحات ثبت کند. نویسنده در این کتاب، هر متنى که از کتاب هیاکل النور شیخ اشراق نقل کرده، در واقع تعلیقات دوانى بر کتاب هیاکل النور است. نسخه اى که او از آن استفاده کرده (نسخه چاپ شده از سوى دارالنهضة العربیة در اسکندریة) بخشى از تعلیقات محقق دوانى را به کتاب ملحق نموده است و مؤلف غافل از این مطلب، متن هایى را که محقق دوانى در ترجمه لغات ثقیل یا بیان مرجع ضمائر آورده، ذیل اصطلاحات ذکر کرده است و آنها را به عنوان هیاکل النور، به شیخ اشراق نسبت مى دهد. مثلاً سهروردى در هیاکل مى گوید: «و العالم الذى لا تتطرق الیه العاهات عالم آخر الیه رجعى الطاهرات من نفوسنا» (ص 74) و دوانى تعلیق زده است: «قوله عالم آخر: هو عالم المثال و عالم الافلاک و ما فوقه من عالم النفوس و العقول». (ص 98) نویسنده موسوعه، همین متن دوانى را به عنوان تعریف عالم آخر ثبت کرده است. (ص 600) همچنین دوانى، «هورخش» را به «اسم الشمس بلغة الفهلویة» ترجمه کرده است. (ص 99) نویسنده موسوعه هم، ذیل «هورخش» همین متن را آورده است. (ص 1012)
گاه محقق، عبارتى را تعلیل مى آورد یا تفصیل مى دهد و در این موسوعه، متن ذیل اصطلاحى جعلى ذکر مى شود. براى مثال سهروردى مى گوید: «طربت النفس طربا روحیا» و محقق دوانى مبدأ این طرب را بیان مى کند که «قوله طربت النفس: مبدؤه ورود بارق الهى و الذى یسمیه اخوان التجرید بالبسط» (ص 95) و در موسوعه «طربت النفس» اصطلاح و متن دوانى شرح اصطلاح ثبت شده است. (ص 573) همچنین محقق دوانى در تعلیل قول سهروردى که گفته «هورخش الشدید قاهر الغسق» (ص 78) مینویسد: «قوله الشدید: لانه یغلب و لا یغلب» (ص 99) و در این موسوعه «الشدید» اصطلاح، و متن دوانى شرح آن ثبت شده است.( ص 492)
نویسنده موسوعه، تمامى تفسیرهاى ابن عربى را بر اشعارش در ترجمان الاشواق، در مقابل اصطلاحات آورده است که هیچ ربطى به شرح اصطلاحات ندارد و مثال هاى آن پیش تر ذکر شد.
این اشکال گرچه در این دو کتاب خیلى زیاد است، بلکه بیشتر موارد ذکر شده از این دو منبع، خالى از این اشکال نیست، ولى مختص به این دو کتاب نبوده و در نقل هایى که از دیگر کتب آمده نیز وجود دارد.براى مثال، متن «العالمان: فالعالم الواحد عالم الغیب و العالم الآخر عالم الشهاده المقدس عن الریب و اما الحاکمان: فالحاکم الواحد الاسم الظاهر و الحاکم الآخر الاسم الباطن بلا مواز» از کتاب لطائف الاسرار ابن عربى، گرچه در توضیح و تفسیر دو عالم و دو حاکمى است که ابن عربى مطرح کرده است، ولى ذیل «عالمان» (ص 604) و «حاکمان» (ص 267) به عنوان تعریف اصطلاح ثبت شده است.
د. نقد و بررسى فهرست ها
این کتاب پنج فهرست دارد:
1. فهرس الموضوعات و جذورها: در این فهرست، نویسنده، اصطلاحات را به ترتیب کتاب نوشته و در مقابل آنها، ریشه هاى اصطلاحات را آورده است؛ ولى به جاى اینکه فهرست بر اساس ریشه ها تنظیم شود و کاربر با مراجعه به «وجد» مثلاً، بداند که در این موسوعه از اصطلاحات «وجود» ، «موجود»، «اصالة الوجود» ، «ایجاد» ، «متواجدون» و... بحث شده است، همچون کتاب لغت، تنها به ریشه هر اصطلاح رهنمون مى شود. اینکه مؤلف از استخراج چنین فهرستى چه مقصودى داشته، واقعاً نامعلوم و تعجب آور است. ایشان ضرورت وجود چنین فهرستى را درک کرده، ولى درمورد چگونگى ثبت آن نیندیشیده است!
2. مسند مصطلحات التصوف: این فهرست که معادل انگلیسى و فرانسوى مصطلحات را در بر دارد، در واقع از سه فهرست تشکیل شده است؛ فهرستى بر اساس ترتیب اصطلاحات عربى، فهرستى بر اساس ترتیب اصطلاحات انگلیسى و فهرستى بر اساس ترتیب اصطلاحات فرانسوی. نویسنده، همه اصطلاحات را معادل یابى نکرده و گفته است که تنها رؤوس اصطلاحات و بعضى از تفریعات آنها را که معادل غربى دارند، در فهرست آورده و بقیه اصطلاحات، مختص به زبان عربى هستند. (ص 1117) بر اساس آنچه مؤلف گفته، هم در گزینش اصطلاحاتى که معادل یابى شده و هم در معادل یابى آنها، ایرادهایى دیده مى شود که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
الف) ثبت نکردن معادل بعضى از اصطلاحات مهم: بعضى از اصطلاحات این موسوعه از فروعات نیست و در منابع غربى هم معادل دارد، لیکن آن معادل، نیامده است. مثلاً ابلیس، که معادل انگلیسى آن «The Devil Satan; Lucifer;» است. یا در جایى معادل اسماء صفات و اسماء ذاتیه را بیان کرده است، ولى معادل اسماء فعلیه را که «Names of Divine Acts» است، ذکر نمى کند. همچنین معادل تجلى ذاتى و صفاتى را که به ترتیب «Essential theophany» و «Attributes theophany» است، نیاورده است.
ب) ثبت غلط معادل انگلیسى بعضى از اصطلاحات: با بررسى اجمالى فهرست معادل انگلیسى و فرانسوى اصطلاحات، به این نتیجه مى رسیم که نویسنده در موارد فراوان، معادل ها را به اشتباه ثبت کرده است. براى نمونه، در مقابل «ابونا» «Creator, divine Father» به معناى پدر روحانى، در مقابل «ابوها» «Genus» به معناى جنس و طبقه، و در مقابل «ابی» و «ابیکم» «God» به معناى خداوند ثبت کرده است؛ حال آنکه همه این موارد، الفاظ شیخ اشراق در هیاکل النور است که محقق دوانى به «مبادى عالیه» ترجمه کرده و هیچ فرقى با هم ندارند.
مؤلف، معادل «اسماء» را «Attributes» به معناى صفات قرار داده و «صفات» را هم به این لفظ ترجمه کرده است. او «اسماء الله» را به درستى به «Divine names» ترجمه مى کند و در ذیل آن، «اسماء الافعال» را به «Operative attributes» یعنى صفات افعال، و «اسماء الحق» را به «Attributes of verity» یعنى صفات حق، و «اسماءالذات» را به «Attributes of the essence» یعنى صفات ذاتى ترجمه مى کند. او معادل انگلیسى «اسماء ذاتیه» را درست ثبت مى کند، ولى معادل فرانسوى آن را «Attributes essentials» یعنى صفات ذات مى آورد. از جاهاى شگفت آور این موسوعه این است که نویسنده، «اسماء الصفات» را در انگلیسى «Divine names» یعنى اسماء الله، و در فرانسه «Attributes divines» یعنى صفات الله ترجمه کرده است؛ حال آنکه درست آن «qualitative Names» است. مؤلف، «جبروت» و «عالم جبروت» را در انگلیسى به «Omni potency» و در فرانسه به «Omnipotence» به معناى قدرت ترجمه مى کند. او «قدرت» را هم به این لفظ ترجمه کرده است؛ حال آنکه صحیح آن «Divine Empire; Imaginal World» است.
سخن پایانی
در پایان، باید از تمام مؤسساتى که در راه ترویج و نشر افکار و فرهنگ اسلامى سعى و تلاش مى کنند، تشکر کرد، ولى باید به این نکته توجه داشت که انتشار آثار ضعیف و پر غلط، نه تنها نمى تواند خلأ حاصل از فقدان برخى کارها را جبران کند، بلکه اصل چنین فعالیت هایى را هم زیر سؤال مى برد.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که بین کارهاى علمى و تجارى فرق بسیار است. اثرى که به عنوان کار تجارى منتشر مى شود و در آن صرفاً جنبه هاى سود دهى لحاظ شده است، نمى تواند در مجامع علمى به عنوان اثرى ارزشمند تلقى شود. آثار علمیِ بى عیب یا حداقل، کم نقص، آثارى هستند که با کمال دقت و در فرصت زمانى متناسب، به دست افراد متخصص تهیه مى شوند. در غیر این صورت، نمى توان بیش از آنچه در مورد این موسوعه گفته شد، از آن، انتظار داشت.
پى نوشت ها
1. دکتر رفیق العجم، یکى از محققان مکتبة لبنان الناشرون است که در تهیه و تنظیم فرهنگ هاى ارائه شده از سوى این مؤسسه مشارکت دارد. او یکى از محققان موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم و موسوعة مصطلحات جامع العلوم مشهور به دستور العلماء است. وى افزون بر اثر حاضر، پدید آورنده یکى دیگر از مجموعه هاى این مؤسسه به عنوان موسوعة مصطلحات الامام الغزالی بوده است. مؤلف، کتاب دیگرى نیز در مورد غزالى به نام المنطق عند الغزالى فى ابعاده الارسطوئیة نوشته است. او علاوه بر این کتاب ها، در تصحیح و تطبیق بر کتاب هایى همچون الرد على المنطقیین ابن تیمیه، البصائر النصیریة ابن سهلان ساوى، محک النظر غزالى، لباب المحصل ابن خلدون و بعضى رسائل ابن رشد همچون رسالة السماء و العالم و رسالة الآثار العلویة نقش داشته است. اثر حاضر شاید نخستین کار مؤلف در زمینه عرفان و تصوف است که احتمالاً همین علت، باعث بروز بعضى خطاها در آن شده است.
2. مثلاً صادر اول که به گفته استاد گرانقدر، حضرت آیت الله حسن زاده آملى ـ با تتبعى که خود ایشان در کتب انجام داده اند ـ بیش از هشتاد اسم دارد.