معارف عقلی، سال دوم، شماره اول، پیاپی 5، بهار 1386، صفحات 69-

    نقدهایى بر علم منطق و پاسخ به آنها/ محمدرضا محمدعلیزاده

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدرضا محمدعلیزاده کوتیانی / *استادیار - دائره المعارف علوم عقلی اسلامی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره). / alizade@iki.ac.ir
    چکیده: 
    منطق تکوینى به لحاظ تاریخى همزاد بشر و تفکر اوست. اما تدوین قواعد علم منطق، بنابر قول مشهور، اول بار به دست ارسطو صورت گرفته است. پس از ارسطو شاگردان و تابعان وى به شرح و تفسیر آن پرداختند و مجموعه کتب منطقى ارسطو را گرد آوردند و آن را ارغنون نامیدند. پس از تدوین منطق به دست ارسطو، برخى با آن موافقت کردند و به شرح و تفسیر و تهذیب و تکمیل آن پرداختند و برخى با آن مخالفت ورزیده، آن را کانون نقد قرار دادند. منتقدان منطق چه پیش از ظهور اسلام و چه پس از ظهور اسلام و ترجمه آن به عربى و رواج در میان مسلمین، به علل مختلفى به مخالفت با منطق برخاسته اند که برخى از این علل عبارت اند از اعتقاد به نقصان یا بطلان یا بى فایده یا کم فایده بودن منطق ارسطو، چه در منطق تعریف و چه در منطق استدلال؛ اعتقاد به بى نیازى انسان از منطق ارسطو؛ اعتقاد به خلاف امورى که از اصول متعارف علم منطق به شمار مى آید. در این مقاله به بررسى برخى شبهات مطرح شده درباره فایده منطق و نیاز انسان به منطق و پاره اى اصول متعارف منطق مى پردازیم و پاسخ منطق دانان به این شبهات را طرح و بررسى مى کنیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    نقدهایى بر علم منطق و پاسخ آنها

    محمدرضا محمد علیزاده

    چکیده

    منطق تکوینى به لحاظ تاریخى همزاد بشر و تفکر اوست. اما تدوین قواعد علم منطق، بنابر قول مشهور، اول بار به دست ارسطو صورت گرفته است. پس از ارسطو شاگردان و تابعان وى به شرح و تفسیر آن پرداختند و مجموعه کتب منطقى ارسطو را گرد آوردند و آن را ارغنون نامیدند. پس از تدوین منطق به دست ارسطو، برخى با آن موافقت کردند و به شرح و تفسیر و تهذیب و تکمیل آن پرداختند و برخى با آن مخالفت ورزیده، آن را کانون نقد قرار دادند. منتقدان منطق چه پیش از ظهور اسلام و چه پس از ظهور اسلام و ترجمه آن به عربى و رواج در میان مسلمین، به علل مختلفى به مخالفت با منطق برخاسته اند که برخى از این علل عبارت اند از اعتقاد به نقصان یا بطلان یا بى فایده یا کم فایده بودن منطق ارسطو، چه در منطق تعریف و چه در منطق استدلال؛ اعتقاد به بى نیازى انسان از منطق ارسطو؛ اعتقاد به خلاف امورى که از اصول متعارف علم منطق به شمار مى آید.

    در این مقاله به بررسى برخى شبهات مطرح شده درباره فایده منطق و نیاز انسان به منطق و پاره اى اصول متعارف منطق مى پردازیم و پاسخ منطق دانان به این شبهات را طرح و بررسى مى کنیم.

    کلید واژه ها

    شبهات منطق، اصول متعارف منطق، نیازمندى به منطق، فایده منطق.

    منتقدان منطق

    از همان زمانى که ارسطو منطق را تدوین کرد، این علم کانون انتقاد منتقدان قرار گرفت. شکاکان، سوفسطاییان و رواقیان از جمله معاصران و تابعان ارسطو هستند که بر منطق وى انتقاداتى داشته اند. پس از ظهور اسلام و ترجمه منطق ارسطویى به زبان هاى مختلف از جمله عربى، فارسى، انگلیسى و آلمانى، در جوامع اسلامى و غربى نیز بر منطق ارسطویى اشکالات و انتقاداتى وارد شده است. منتقدان منطق با تخصص ها و مذاهب مختلف و با انگیزه هاى متفاوت بر منطق ارسطو اشکالاتى وارد ساخته اند. برخى از این انتقادات در منابع غیر منطقى نظیر الامتاع و المؤانسه، المقابسات، الفوائد المدنیة و مقدمه ابن خلدون مطرح شده، و برخى دیگر در منابع منطقى مطرح و پاسخ داده شده است.

    در این مقاله آن دسته از شبهات بررسى مى شود که متفکران و منطق دانان اسلامى در منابع منطقى مثل شفا، شرح عیون الحکمة، معیارالعلم، شرح المطالع و کشف الاسرار مطرح ساخته و پاسخ داده اند.

    این دسته از شبهات متفاوت اند؛ زیرا برخى ناظر به اصول متعارف منطق اند، برخى به فایده منطق و پاره اى به نیاز انسان به منطق؛ که در اینجا به بررسى این اشکالات و پاسخ آنها مى پردازیم.

    شبهاتى در اصول متعارف منطق

    شبهه اول: عدم وقوع خطا در فکر انسان

    بعضى بر این عقیده اند که مقیاس و معیار همه چیز انسان است؛ به این معنا که اگر حکمى مطابق با ادراک و فهم انسان باشد حق است وگرنه باطل است. بنابراین عقیده، نمى توان خطا را به انسان نسبت داد؛ زیرا معناى آن انکار وجود واقع است؛ یعنى خارج از ادراک انسانْ واقعى وجود ندارد تا ادراک او را با آن بسنجیم (که اگر موافق و مطابق با آن بود ادراک صحیح، وگرنه ادراک خطا و باطلى باشد) بلکه ملاک و معیارْ خود انسان است؛ یعنى هر آنچه را انسان درک مى کند صحیح، حق و واقع است. این مطلب، عقیده پروتاگوراس از معاصران سقراط حکیم است (کاپلستون، تاریخ فلسفه، 1/106؛ فروغى، سیر حکمت در اروپا، 1/20).

    این عقیده که در حوزه معرفتى مطرح است گرچه ناظر به علم منطق نیست ولى واضح است که پذیرش عدم امکان یا عدم وقوع خطا در افکار و ادراکات انسان و پذیرش صحت همیشگى افکار او، هیچ جایگاهى براى منطق و قوانین فکر که براى تصحیح فکر انسان و جلوگیرى از خطا در تفکر است، باقى نمى گذارد.

    پاسخ:

    منطق دانان پاسخى به این شبهه داده اند که، هرچند این سخنان ناظر به عقیده مزبور نیست ولى آنان براى بیان اینکه علم منطق و قوانین فکر مبتنى بر عقیده به وجود واقعیْ خارج ادراک انسان است (که ادراک انسان با آن واقع سنجیده مى شود و در صورت موافقت با آن صادق و حق والا کاذب، باطل و خطاست) در آغاز منطق و براى بیان وجه احتیاج انسان به علم منطق به این نکته اشاره مى کنند که چون در فکر انسان خطا واقع مى شود، آدمى نیازمند قانونى است که با مراعات آن، فکر از خطا در امان مى ماند، و براى اثبات وقوع خطا در فکر انسان استدلال و اقامه مى کنند.

    منطق دانان مى گویند این گونه نیست که فکر انسان همیشه صحیح باشد؛ زیرا بین افکار عقلا و نتایج افکار آنان گاهى تناقض وجود دارد، و نیز یک انسان گاهى در افکارش تناقض پدید مى آید، و در صورت پیدایى تناقض بین دو فکر، هر دو فکر نمى تواند صحیح باشد (چه در این صورت اجتماع نقیضین پیش مى آید که باطل است؛ پس یکى از آن دو فکر حتماً خطاست). پس در فکر انسان خطا رخ مى دهد، و چون براى برطرف کردن خطا بداهت عقل کافى نیست، نیازمند قوانین فکر (منطق) خواهیم بود (خونجى، کشف الاسرار،4؛ طوسى، اجوبة مسائل استرآبادى،251؛ حلى، القواعد الجلیة، 186؛ رازى، تحریر القواعد المنطقیة 52؛ جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 57؛ یزدى، الحاشیة على تهذیب المنطق،17؛ خبیصى، شرح تهذیب المنطق، 38).

    از آنجا که صغراى این استدلال (یعنى رسیدن انسان ها یا یک انسان به نتایج متناقض) از بدیهیات و مشاهدات است و کبراى آن (یعنى عدم صدق متناقضین با هم و لزوم کذب و خطا بودن یکى از آن دو) نیز از بدیهیات و اولیات است، نتیجه استدلال (یعنى وقوع خطا در فکر انسان) نیز از بدیهیات به شمار مى آید. بنابراین سخن مزبور به استدلال نیاز ندارد و اگر هم استدلالى بر آن شده است، از باب تنبیه بر بدیهیات است نه اینکه استدلال فکرى و براى اثبات امرى نظرى باشد، و منطق دانانى چون محقق دوانى به بدیهى بودن این امر تصریح کرده اند (عطار، حاشیة العطار على شرح الخبیصى، 38).

    شبهه دوم: عدم امکان تصحیح فکر بشر و عدم امکان شناخت حقایق براى انسان

    برخى دیگر بر این عقیده اند که اگر هم بپذیریم واقعیْ خارج از ادراک انسان وجود دارد و او با قواى ادراکى اش، نظیر حس و عقل، قصد درک و فهم آن واقع را دارد (که گاهى ادراکش مطابق و موافق با آن واقع و خارج مى شود و صادق و حق مى گردد، و گاه مخالف با آن است و کاذب و باطل مى گردد) یا به عبارت دیگر اگر هم بپذیریم که در فکر انسان خطا رخ مى دهد، راهى براى تصحیح فکر بشر و امکان شناخت حقایق وجود ندارد؛ زیرا طریق علم یا حس است یا عقل و هیچ کدام از این دو قابل اعتماد نیست. این عقیده گرگیاس، یکى از معاصران سقراط، و نیز عقیده لاادرى گرایان و شکاکان که پس از ارسطو پیدا شده اند، است. ( تاریخ فلسفه،1/113؛ سیر حکمت در اروپا، 1/19).

    این عقیده معرفتى نیز گرچه ناظر به علم منطق نیست، واضح است که بنابر پذیرش آن، هیچ جایگاهى براى منطق و قوانین فکر باقى نمى ماند؛ زیرا منطق و قوانین فکر براى تصحیح فکر و براى جلوگیرى از وقوع خطا در آن است و این در صورتى امکان پذیر است که تصحیح فکر انسان و جلوگیرى از خطاى آن امرى ممکن باشد تا پس از آن بتوان ادعا کرد که راه این تصحیحْ قوانین فکر یا همان علم منطق است.

    پاسخ:

    براى اثبات امکان تصحیح فکر بشر همان دلیل تناقض در افکار کافى است؛ زیرا با دلیل مزبور نه تنها امکان وقوع خطا یا وقوع خطا در فکر انسان به اثبات مى رسد، بلکه امکان وقوع صحت یا وقوع صحت در فکر انسان نیز اثبات مى شود؛ چون دو فکر متناقض همان گونه که هر دو نمى توانند صادق باشند، هر دو کاذب نیز نمى توانند بود؛ پس یکى از آن دو صحیح است. پس وقوع صحت و خطا در فکر انسان امرى بدیهى است و استدلال مزبور نیز استدلالى تنبیهى است (اجوبة مسائل استرآبادى در[ منطق و مباحث الفاظ]،252؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات،15؛ همو، النجاة،8؛ طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات،15؛ سهروردى، منطق التلویحات،2) و آنچه مهم است یافتن شرایط و قواعدى است که با وجود آنها فکرْ صحیح و با عدم آنها فکر خطا مى شود (قوانین منطق).

    شبهاتى درباره نیاز به منطق و تعلم آن

    منطق دانان با سه مقدمه نیاز به منطق را اثبات مى کنند:

    اول اینکه علم یا تصور است یا تصدیق؛ دوم اینکه هر کدام از تصور و تصدیق یا نیازمند فکر نیست (بدیهى) یا هست (نظرى)؛ سوم اینکه گاهى در فکر انسان براى کسب نظریات خطا رخ مى دهد. بنابراین براى اینکه فکر در کسب نظریات از خطا در امان باشد آدمى نیازمند چیزى است که با مراعات آن، فکرش مصون از خطا باشد و آن منطق است (ساوى ، البصائر النصیریة، 26؛ لوکرى، بیان الحق بضمان الصدق،122؛ منطق التلویحات،2؛ فخر رازى، منطق الملخص،9؛ کشف الاسرار ،4؛ ،اجوبة مسائل استرآبادى، 251؛ کاتبى، منطق العین،174؛تحریر القواعد المنطقیة،30؛ ارموى، بیان الحق و لسان الصدق، 3؛ شیرازى، شرح حکمة الاشراق،50؛ رازى، شرح المطالع، 7).

    به این سخنِ منطق دانان، که انسان براى تصحیح افکارش و جلوگیرى از خطا در افکارش نیازمند قوانین فکر (علم منطق) است، اشکالاتى وارد شده است و منطق دانان نیز آنها را پاسخ داده اند.

    شبهه اول: کفایت فطرت انسان براى جلوگیرى از وقوع خطا در فکر

    اینکه انسان براى رسیدن به مجهولات نظرى نیازمند فکر است و در فکرش احتمال وقوع خطا وجود دارد صحیح است ولى این امر دلیل بر نیاز به منطق نیست؛ زیرا ممکن است براى برطرف سازى خطا در فکر انسان فطرت انسانى کافى باشد، بدون نیاز به تدوین قوانین منطق (غزالى، معیار العلم، 30؛ کاشف الغطاء، نقد الآراء المنطقیة،1/100).

    پاسخ:

    منطق دانان در این باره سخنانى دارند از جمله اینکه مى گویند: انسان ها در باب نیاز به منطق براى کسب مجهولات نظرى بر سه دسته اند: دسته اول کسانى اند که خدواند به آنان عصمت عطا فرموده است و مؤیَد من عندالله اند، مثل انبیا و اوصیا(ع) ، که این گروه از منطق و قوانین فکر بى نیازند؛ لکن این گروه بسیار اندک اند و سخن ما درباره نیاز عموم مردم و اکثر انسان هاست؛

    دسته دوم کسانى اند که در نهایت بلاهت و کودنى اند. این گروه مدام گرفتار خطاى در فکر مى شوند و قدرت اصلاح فکر خود را ندارند و قوانین منطق براى آنها هیچ فایده اى ندارد. این گروه قلیل و اندک شمارند؛ و دسته سوم که اغلب مردم از این قبیل اند کسانى اند که نه مصون از خطایند و نه ناتوان از اصلاح فکر. این گروه براى اصلاح فکر خود و جلوگیرى از خطاى در فکر به منطق نیازمندند و این دانش براى آنان مفید است؛ زیرا اگر غریزه و فطرت انسانى براى اصلاح فکر کافى بود دیگر این همه اختلاف و تناقض در مذاهب پدید نمى آمد و نمى باید در افکار انسان در زمان هاى متعدد تناقضى پیش مى آمد. پس فطرت انسانى مادامى که صناعت منطق را به کار نگیرد کافى نیست، اگرچه ممکن است از باب «رمیة من غیر رام» یعنى به صورت اتفاقى در پاره اى مسائل به صرف فطرت انسانى و بدون به کارگیرى منطق به حقیقت مطلب برسد، ولى این مسئله باعث بى نیازى انسان از منطق و قوانین فکر نمى شود (ابن سینا، الشفا، المدخل،19؛ همو، النجاة،9؛ بهمنیار، التحصیل،5؛ معیار العلم،30؛ بیان الحق بضمان الصدق،126؛ بغدادى، المعتبر،7؛ ابن کمونه، الجدید فى الحکمة،151؛ شهرزورى، شرح حکمة الاشراق،35).

    شبهه دوم: بى نیازى انسان از قوانین کلى و نیاز به تصحیح افکار جزئی

    وقوع خطا در فکر انسان هنگام تحصیل نظریات دلیل بر نیاز به منطق نیست؛ زیرا خطایى که در فکر انسان رخ مى دهد در افکار جزئى او واقع مى شود. پس انسان نیازمند چیزى است که او را از خطا در افکار جزئى اش حفظ کند، ولى قوانین کلى فکر، یعنى همان علم منطق، مورد نیاز او نیست (هروى، التعلیقة على شرح التهذیب، 36؛ نقد الاراء المنطقیة، 1/101).

    پاسخ:

    منطق دانان متوجه این نکته بوده اند که خطا در افکار جزئى رخ مى دهد و مقصود اصلى جلوگیرى از خطاى انسان در جزئیات افکار و افکار خاصه اوست(جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 57)؛ ولى از آنجا که جزئیات نامتناهى اند و بررسى جزئیات نامتناهى غیر ممکن است، و نیز از آنجا که بررسى جزئیات، چه متناهى باشد و چه نباشد، مورد نیاز نیست (چون جزئیات به دلیل اشتراکشان در یک وصف کلى همگى تحت وصف کلى قرار مى گیرند و از این رو با بحث از آن کلى از بحث از جزئیات محدود یا نامحدود که مندرج تحت آن وصف کلى اند بى نیاز مى شویم) منطق دانان با بررسى جزئیات خطاهاى فکر انسان ها و یافتن عناوین کلى صادق بر هر گروه از آن جزئیات، در علم منطق به بیان قوانین کلى فکر پرداخته اند، و شخص متفکر و منطقى وقتى در یکى از افکارش با مشکلى روبه رو شد با مراجعه به این قوانین کلى و تطبیق آنها بر آن فکر، صحت یا فساد آن فکر را درک مى کند و این قوانین هرچند کلى اند مورد نیاز او و مفید براى اویند (البصائر النصیریه، 29؛ جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 57؛ شرح المطالع، 14؛ التعلیقة على شرح التهذیب، 37؛ نقد الآراء المنطقیة، 1/101).

    شبهه سوم: عدم ملازمه میان وقوع صحت و فساد در فکر انسان و احتیاج به منطق

    امکان وقوع خطا در فکر انسان دلیل بر نیاز انسان به منطق نیست. به عبارت دیگر، چنین نیست که هر کسى که افکارش صحیح باشد و خطایى در فکرش رخ ندهد حتماً منطق آموخته و آن را مراعات کرده است؛ زیرا بسیارى از عقلا افکار صحیح و درستى دارند و خطایى در افکارشان رخ نمى دهد در حالى که منطق نیاموخته اند تا با مراعات آن افکار خود را تصحیح کرده باشند، و اساساً نمى توان گفت براى تصحیح افکار به منطق و مراعات آن نیاز است؛ زیرا اگر چنین باشد، عقلا و فلاسفه اى که پیش از تدوین منطق و متقدم بر ارسطو و افلاطون و سقراط بوده اند، نباید افکار صحیحى مى داشتند، در حالى که بسیارى از آنان داراى افکارى صحیح و بدون خطا بودند. بنابراین اگر منطق مورد نیاز است نباید آنان از منطق بى نیاز مى بودند، در حالى که ایشان بدون آموختن و مراعات منطق تصحیح افکار کردند و گرفتار خطا نشدند. پس براى تصحیح فکر نیازى به منطق ندارند (فخررازى، شرح عیون الحکمة،44؛ خونجى، کشف الاسرار ، 6؛ منطق العین،175).

    پاسخ:

    منطق دانان در پاسخ این شبهه عبارات مختلفى دارند:

    فخر رازى مى گوید: ما منطق دانان نمى گوییم تحصیل معارف کسبى مشروط به آموختن منطق است، بلکه سخن ما این است که آموختن منطق تحصیل معارف کسبى را آسان و کامل مى سازد؛ زیرا مردم چهار دسته اند: دسته اول کسانى اند که فطرت نورانى الهى آنان کامل است و اوهام بر آن عارض نشده است، و از این روى واجد تمام معارف کسبى اند و آنان پیشوا براى خود و دیگران اند؛ دسته دوم کسانى اند که واجد بعضى از معارف کسبى اند و لکن فطرتشان بر اثر عروض شوائب و اوهام و خیالات تاریک گشته است، و از همین روى قسمتى از معارف را نمى فهمند. اینان به گروه اول نیازمندند تا غریزه و فطرتشان را با غریزه و فطرت آنان تطبیق دهند و اصلاح کنند؛ دسته سوم کسانى اند که فاقد همه معارف کسبى اند ولى قابلیت و امکان تحصیل این معارف و قبول آنها را دارند؛ و دسته چهارم کسانى که فاقد همه معارف اند و قابلیت و امکان تحصیل و قبول معارف را ندارند. از این چهار گروه، گروه اول بى نیاز از منطق اند؛ گروه چهارم از منطق هیچ نفعى نمى برند؛ و گروه هاى دوم و سوم از منطق منتفع مى شوند ولى انتفاع گروه دوم بیش از گروه سوم است ( شرح عیون الحکمة، 46).

    خونجى و کاتبى مى گویند: برخى معتقدند به منطق نیازى نداریم چون گاهى انسان در افکارش بدون مراعات منطق به حق مى رسد، و این امر نیاز به منطق را منتفى مى سازد. لیکن باید دانست قوانین منطق بعضى بدیهى و فطرى است، مانند قیاس کامل، و بعضى فکرى و نظرى، مانند قیاس غیر کامل؛ پس اگر کسى بدون مراعات منطق به حق رسید شاید به این سبب باشد که آن فکرش بر اساس قسم فطرى و بدیهى قوانین منطق واقع شده است که ما نیز قبول داریم براى مراعات این دسته قوانین به آموختن منطق نیاز نیست. شاید هم به این سبب باشد که گرچه فکرش بر اساس قسم نظرى قوانین منطق است، ولى چون این شخص مؤید من عندالله تعالى است و براى فهم معارف به کسب و نظر و منطق نیاز ندارد، بدون آموختن و مراعات منطق به حق رسیده است. بنابراین اگر کسانى مؤید من عندالله تعالى نباشند و هنگام تفکرشان از قسم نظرى منطق نیز استفاده کنند، براى اینکه در فکرشان خطایى رخ ندهد باید منطق را بدانند و مراعات کنند ( کشف الاسرار، 7؛ منطق العین، 175).

    ارموى و قطب رازى مى گویند اینکه گروه نادرى از مردم بتوانند علوم و معارف را بدون منطق کسب کنند دلیل بر عدم احتیاج به منطق نیست (ارموى، مطالع الانوار، 16)؛ زیرا مدعاى ما نیاز همگان به منطق نیست بلکه نیاز برخى به منطق است، و تمکن بعضى از اکتساب بدون کمک گرفتن از منطق دلیل بر عدم احتیاج همه انسان ها به منطق نیست؛ چنان که بى نیازى شاعر بالطبع از آموختن علم عروض دلیل بر بى نیازى همه انسان ها از آن نمى شود؛ بلکه باید گفت تحصیل علوم نظرى بدون منطق امکان ندارد و اما کسانى که با قوه قدسى مؤید من عندالله اند معارف و علوم را نه با نظر، بلکه با حدس به دست مى آورند، و نظریات نسبت به آنها نظرى نیستند؛ پس آنان براى کسب نظریات به قوانین نظر (منطق) نیاز ندارند، و اما سخن ما این است که منطق براى کسب نظریات لازم است پس ما نیاز به منطق را مربوط به کسانى مى دانیم که بعضى از معارف و علوم براى آنان کسبى و نظرى اند (رازى، شرح المطالع، 17).

    شبهه چهارم: لزوم دور و تسلسل در صورت احتیاج به منطق

    یکى از شبهات مطرح شده درباره نیاز به منطق این است که احتیاج به منطق مستلزم دور یا تسلسل است، و چون دور و تسلسل باطل اند، نیاز به منطق نیز امرى است باطل. بیان اشکال به این صورت است که قوانین و قواعد منطق یا بدیهى اند یا کسبی. در صورت نخست از آموختن آن بى نیازیم، و اگر کسبى اند نیازمند قانون دیگر و منطق دیگرى هستند؛ زیرا فرض این است که اکتساب هر امر اکتسابى اى محتاج منطق است، و قانون دیگر، چون خودش منطق است پس آن هم کسبى و نیازمند قانون دیگرى است، و لازمه این امر یا دور است و یا تسلسل که هر دو باطل اند. پس احتیاج به منطق نیز باطل است (طوسى، اجوبة مسائل الاسترآبادى، 251؛ رازى ، تحریر القواعد المنطقیة، 46؛ جرجانى ، حاشیه بر شرح شمسیه، 66؛ شیرازى، درة التاج ،300؛ حلى، القواعد الجلیة، 188؛ساوى، البصائرالنصیریة، 27؛ شرح عیون الحکمة، 43).

    برخى این شبهه را به گونه اى دیگر بیان کرده اند؛ مثلاً محقق طوسى مى گوید: منطق از دو حالت خارج نیست؛ یا تمام آن کسبى است و یا نیست. کسبى بودن تمام آن باطل است؛ زیرا این امر موجب احتیاج منطق به قانون دیگرى خارج از خودش مى شود، و این به تسلسل محال مى انجامد؛ پس تحصیل منطق ممتنع مى شود. در نتیجه فقط حالت دوم صحیح است. از سوى دیگر، بنابر حالت دوم نیز نیازى به آموختن منطق نداریم؛ زیرا بنابر آن، منطق از دو حالت خارج نیست: یا تمام آن بدیهى است و یا بعضى از آن بدیهى و بعضى کسبى است. در هر دو صورت احتیاجى به منطق نیست؛ زیرا بنابر حالت اول، یعنى بداهت تمام آن، روشن است که نیازى به آموختن آن نداریم، و بنابر حالت دوم که بعض منطق کسبى و بعض آن بدیهى است، باز هم نیازى به منطق نیست؛ زیرا بعض بدیهى منطق، یا در اکتساب مجهولات استقلال دارد و کفایت مى کند و یا خیر، و حالت دوم، یعنى عدم استقلال قسم بدیهى در اکتساب مجهولات، باطل است؛ زیرا به معناى نیاز قسم بدیهى منطق به قسم کسبى باطل است. در نتیجه حالت اول صحیح است که بنابرآن قسم بدیهى منطق براى اکتساب مجهولات کافى است و بر این اساس ما هیچ نیازى به منطق نداریم؛ زیرا قسم بدیهى که براى اکتساب مجهولات کافى است به آموختن نیاز ندارد، و به سبب کفایت قسم بدیهى براى اکتساب مجهولات، نیازى به آموختن قسم کسبى منطق نیز نیست. در نتیجه ما به علم منطق و آموختن آن نیازى نداریم (طوسى، تعدیل المعیار، 142).

    پاسخ:

    گروهى از منطق دانان شبهه فوق را این گونه پاسخ داده اند که آنچه در منطق تعلیم داده مى شود تماماً بدیهى یا تماماً نظرى نیست، بلکه قسمتى از آن مطالب بدیهى است و از باب تذکیر و اعداد و تنبیه در منطق مطرح مى شود و براى فهم و درک این قسم به قانونى متقدم بر منطق نیاز نداریم، و بخشى از آن از باب وضع و تسلیم مطرح مى شود، مانند اکثر مباحث قاطیغوریاس که این مطالب در علم دیگرى مبرهن مى شود. پس آن علم دیگر است که به منطق نیاز دارد، و منطق به خودش یا به منطق دیگرى محتاج نیست؛ و بعضى از آن اصطلاحات است که تنبیهِ آنها نیز به منطق نیاز ندارد؛ قسمتى از آن نیز مطالبى است که از باب احتجاج و استدلال و استفاده از معلومات سابق براى رسیدن به آن مطرح مى شود، و از آنجا که امور کسبى دو دسته اند، یعنى امور کسبى متسقه منتظمه که خطا در آنها رخ نمى دهد و امور کسبى غیر متسقه غیر منتظمه که وقوع خطا در آنها امکان پذیر است، باید گفت آن دسته از مطالبى که در علم منطق از باب احتجاج و اکتساب و استدلال مطرح مى شود، گرچه موارد نادرى از قسم غیر متسقه است که با ضروریات منطق با طریق ضرورى به اثبات مى رسند ولى غالباً از آن دسته از امور کسبى اند که متسقه و منتظمه اند و از وقوع خطا در آنها در امانیم. بنابراین، این دسته از مسائل نیز به منطق نیاز ندارند. پس آنچه در منطق تعلیم داده مى شود یا از بدیهیات است، یا از مسلمات است و یا از کسبیات متسقه و منتظمه، که براى هیچ کدام از این امور به منطق نیاز نداریم. پس منطق به منطق محتاج نیست. همچنین اگر کسى این اشکال را مطرح کند که اگر مسائل منطق این گونه است چرا در میان خود منطق دانان اختلافاتى واقع شده و هنوز هم واقع مى شود، باید گفت منشأ این اختلاف ها نیاز قواعد و آموخته هاى منطق به منطق دیگرى نیست؛ بلکه وجود الفاظ مشترک است که باعث شده هر کسى معناى خاصى را اراده کند و در نتیجه مغالطاتى به وجود آید، و اگر همه منطق دانان در این گونه موارد بر یک معناى صحیح اتفاق نظر مى یافتند چنین اختلاف هایى پدید نمى آمد. پس مى توان گفت براى همه منطق نیاز به همه منطق نیست تا دور یا تسلسل پدید آید، بلکه بدیهیات منطق که از باب تذکیر و تنبیه آورده مى شوند و خودشان نیاز به منطق ندارند براى کسبیات منطق مورد نیازند، و کسبیات منطق نیز از امورى اند که اختلاف و خطایى در آنها رخ نمى دهد، و نیاز آنها به بدیهیات منطق به معناى نیاز منطق به منطق نیست (ابن سینا، الشفا، القیاس، 17؛ البصائر النصیریة، 27؛ شرح المطالع، 16؛ القواعد الجلیه، 187؛ درة التاج، 299؛ تعدیل المعیار،142؛ کاتبى، منطق العین،175؛ تحریرالقواعد المنطقیة،64؛ طوسى، شرح الاشارات،9؛ همو، اجوبة مسائل استرآبادى، 251؛ فخر رازى، منطق الملخص،9؛ همو، الانارات، 8؛ خونجى، کشف الاسرار، 6).

    شبهه پنجم: عدم احتیاج به فراگیرى همه قوانین منطق

    بعضى درباره عدم نیاز به فراگیرى قسمتى از مباحث منطق مى گویند: شما معتقدید قواعد منطق بر دو دسته اند: بعضى ضرورى و بدیهى اند، مانند انتاج شکل اول؛ و بعضى کسبى و نظرى اند، همچون انتاج شکل دوم؛ و قسم دوم به قسم اول مى انجامد (ارموى، بیان الحق و لسان الصدق،4). بنابر این سخن، اگر قسمتى از قواعد منطق که نظرى است به دسته اى از قواعد منطق که بدیهى اند مى انجامد، چه نیازى است که انسان خودش را به زحمت اندازد و همه این قواعد را فراگیرد؟ انسان مى تواند به آموختن قسم اول، یعنى بدیهیات منطق، بسنده کند و نیازى به فراگرفتن باقى مباحث ندارد (همان، 5).

    پاسخ:

    احاطه به همه قواعد منطق موجب مى شود که ذهن انسان از وقوع در خطا مصون تر باشد؛ زیرا احاطه به همه منطق، چه بدیهیات منطق و چه نظریات آن، و چه فرضیات منطق و چه نفلیات آن (شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 28) باعث شناخت همه طرق فکر چه صحیح و چه فاسد، مى شود، و این امر موجب مى شود که ذهن انسان از وقوع در خطا مصون تر بماند (کشف الاسرار، 6؛ بیان الحق و لسان الصدق، 5). لیکن شناخت همه طرق فکر، چه بدیهى و چه نظرى، فایده دیگرى نیز دارد و آن اینکه انسان همه طرق ممکن را براى دستیابى به مطلوبش مى شناسد و گاهى انسان براى رسیدن به مجهولش به سبب ویژگى مجهولش و به دلیل خواص و ویژگى طرق نظرى چاره اى جز استفاده از این طرق ندارد؛ مثلاً گاهى اصلاً نمى تواند از شکل اول استفاده کند و از این روى، ناچار است از دیگر اشکال استفاده کند. بنابراین مى توان گفت صرف شناخت بدیهیات منطق کافى نیست و باید تمام قواعد آن را آموخت. ( الشفاء، القیاس، 119؛ ساوى، البصائر النصیریة،150؛ بهمنیار، التحصیل، 127؛ کشف الاسرار، 2/16؛ بیان الحق و لسان الصدق، 281).

    اگر به سخنان منطق دانان در باب نیاز به منطق توجه کامل مى شد، این شبهات و نیز شبهات دیگرى که در این باب مطرح شده است پیش نمى آمد. در اینجا نکات قابل توجهى را که منطق دانان در باب نیاز به منطق مطرح کرده اند بررسى مى کنیم:

    نکته اول: منطق دانان تصریح کرده اند که منطق قوانین فکر است. بنابراین نیاز به منطق در جایى مطرح مى شود که به فکر نیاز باشد، یعنى در علوم نظرى و کسبى (رازى، شرح المطالع،18). بنابراین براى فهم علوم و معارف بدیهى به فکر و منطق نیاز نداریم. البته این سخن بدان معنا نیست که براى درک بدیهیات به هیچ چیز نیاز نیست؛ زیرا تا اسباب توجه نفس در اختیار انسان نباشد، بدیهیات را درک نخواهد کرد (رازى، تحریر القواعد المنطقیة، 46؛ مظفر، المنطق، 22) و ممکن است از یک بدیهى درک ناقص و غلطى داشته باشد؛ چنان که ممکن است یک مطلب بدیهى را منکر شود یا در آن شک کند (همان، 23)؛ بلکه این سخن بدین معناست که در بدیهیات چون به فکر و عملیات عقلى نیاز نیست، به قوانین فکر و منطق نیز نیازى نیست؛ زیرا اگر خطایى در ادراک بدیهیات رخ دهد، خطاى در فکر و عملیات فکرى به شمار نمى آید، و خطایى نخواهد بود که با قوانین منطق بتوان از آن جلوگیرى کرد. پس منطق براى کسب نظریات، و نه ادراک بدیهیات لازم است، ولى به سبب فقدان اسباب توجه نفس، امکان وقوع خطا در بدیهیات وجود دارد.

    بنابراین اگر گفتیم یک دسته از قواعد منطق از بدیهیات است و این قسمت به منطق (قوانین فکر) نیاز ندارد، به این معنا نیست که در آن قواعد هیچ اشتباه و اختلافى نباید رخ دهد؛ زیرا چه بسا عقلا در بدیهیات هم نزاع و اختلاف کنند و بعضى از عقلا در درک آن بدیهیات مرتکب خطا شوند؛ لکن منشأ این خطا عدم حصول اسباب توجه نفس است و براى رفع این خطا تنبه و توجه نفس با اسبابش لازم است و به منطق نیازى نیست.

    نکته دوم: ادعاى منطق دانان در باب نیاز به منطق این است که با آموختن و مراعات منطق اکتساب نظریات آسان و کامل مى شود، نه اینکه اکتساب مجهولات به آموختن منطق مشروط باشد (فخررازى، شرح عیون الحکمة، 46). پس امکان دارد برخى انسان ها بدون آموختن منطق مجهولات نظرى را اکتساب کنند ولى این منافاتى ندارد با اینکه کسب نظریات با قوانین منطق آسان و کامل شود؛ زیرا گاهى ممکن است کسى عملى را درست انجام دهد ولى وجه درست بودن آن را نداند؛ مثلاً ممکن است کسى یک عبارت عربى را درست بفهمد و ترجمه کند، ولى اگر از او بپرسیم چرا این عبارت را این گونه فهم و تفسیر و ترجمه کرده، نتواند توضیح دهد؛ زیرا به لحاظ فنى و ادبى فرد خبره و آگاهى نیست؛ برخلاف ادیبى که هم مفهوم عبارت را مى فهمد و هم وجه آن فهم را مى داند. در باب منطق نیز همین گونه است؛ زیرا ممکن است کسى بر مطلبى استدلالى صحیح ارائه دهد ولى نوع و روش استدلال خود و ارزش و مرتبه استدلال خود را به لحاظ معرفتى نشناسد؛ بر خلاف منطقى که هم استدلال صحیح را مطرح مى سازد و هم با نوع، روش استدلال، کیفیت دلالت و ارزش آن به خوبى آشناست. به همین سبب مى گوییم با شناخت منطق اکتساب مجهولات کامل مى شود.

    نکته سوم: تفاوت انسان ها در قواى ادراکى شان موجب تفاوت آنان در نیاز به منطق است؛ زیرا حصول مجهولات براى انسان یا به محض تعقل و تصور آن مجهولات است یا با واسطه اى حاضر است، یا با قوه ظاهره یا باطنه اى است، یا با حدس است چنان که در اولیات و محسوسات و تجربیات و متواترات و وجدانیات و وهمیات و حدسیات این گونه است، یا از راه آموختن است، یا از راه کسب و نظر است و یا به واسطه قوه قدسى با تأیید الهى است که نوعى حدس و الهام به شمار مى رود نه کسب و نظر ( شرح المطالع، 17)، و فقط حصول مجهولات از راه نظر است که به منطق نیاز دارد (همان، 18). اما حصول مجهولات از طرق دیگر به منطق نیاز ندارد و چون از سویى فطرت انسانى در کسب مجهولات نظرى از فکر بى نیاز نیست (ابن سینا، النجاة، 9؛ همو، الشفاء، المدخل، 16؛ کاشف الغطاء، نقد الآراء المنطقیة،1/100) و از سوى دیگر، انسان ها از جهت قوه فکر و نظر و نیز حصول علوم نظرى مراتب متفاوتى دارند (شرح المطالع، 18). از این روى، نیاز آنها به منطق نیز متفاوت است. ولى باید به این نکته توجه داشت که استغناى برخى علوم و معارف از منطق باعث استغناى همه علوم و معارف از آن نیست؛ چنان که استغناى بعض انسان ها از منطق در حصول علوم و معارف باعث استغناى همه انسان ها از منطق نیست (همان، 17). پس منطق دانان تصریح کرده اند که بعضى از معارف و علوم و نیز برخى انسان ها به منطق نیاز ندارند و این به سبب خصوصیت و ویژگى آن دسته از علوم و معارف یا آن گروه از انسان هاست که اگر آن ویژگى در علوم و معارف و نیز در انسان هاى دیگر نباشد کاربرد منطق امرى ضرورى خواهد بود.

    این نکته را نیز باید افزود که نیاز به منطق و نیاز به آموختن آن، دو امر متفاوت اند. یعنى ممکن است برخى انسان ها براى درک علوم و معارف اسبابى در اختیار داشته باشند که آنان را از منطق و آموختن آن بى نیاز سازد، یا ممکن است براى درک بعضى از علوم و معارف به سبب بداهتشان یا به سبب اتساق و انتظامى که دارند، نیازى به منطق و آموختن آن نباشد، و نیز ممکن است قواعد منطق به دلیل بداهتشان نیازمند آموختن نباشند، ولى قطعاً این سخن بدان معنا نیست که در این موارد خود منطق و مراعات قوانین آن نیز لازم نباشد. یعنى باید گفت همه کس در همه جا باید قوانین منطق را رعایت کنند؛ ولى اگر بپرسیم که آیا براى مراعات این قوانین در همه علوم و معارف و براى همه افراد آموختن منطق لازم است یا خیر، پاسخ منفى خواهد بود، و این نکته در سخنان منطق دانان به چشم مى خورد ( تحریر القواعد المنطقیة، 66).

    شبهاتى درباره فایده منطق

    شبهه اول: اندک و محدود بودن فایده منطق

    فایده منطق بسیار کم و محدود است؛ زیرا خطاهایى که در فکر انسان رخ مى دهد یا از جهت ماده فکر است و یا از جهت صورت آن، و از آنجا که بیشتر خطاها ناشى از ماده فکرند و شمار بسیار اندکى از آنها به صورت فکر باز مى گردند، و قوانین منطق نیز صورى اند، این دانش فقط مى تواند مانع خطاهاى اندک شمارى شود. پس فایده منطق بسیار کم است و چیزى که فایده اى ناچیز دارد شایسته این همه اهتمام و توجه نیست. (نقد الآراء المنطقیة، 1/99).

    پاسخ:

    منطق دانان از جهت جایگاه وقوع خطا سخنان متفاوتى دارند. بعضى مى گویند خطا هم در صورت فکر و هم در ماده آن رخ مى دهد و برخى دیگر معتقدند خطا فقط در صورت فکر واقع مى شود و در ماده آن هرگز خطا رخ نمى دهد، یا اینکه اگر در ماده فکر خطا واقع شود در نهایت به خطاى در صورت فکر مى انجامد. همچنین منطق دانان از جهت مفید بودن منطق در زمینه مادّه و صورت فکر سخنان متفاوتى دارند.

    درباره جهت نخست، یعنى اینکه آیا خطا در صورت و در ماده رخ مى دهد یا فقط در صورت فکر، سه نظر وجود دارد: قول مشهور این است که خطا در هر دو واقع مى شود (النجاة، 8؛ التحصیل، 5؛ طوسى، شرح الاشارات، 15؛ شهرزورى، شرح حکمة الاشراق، 35)؛ فخر رازى مى گوید خطا اصلاً در ماده رخ نمى دهد ( الانارات، 16)؛ و قطب رازى مى گوید خطاى در ماده به خطاى در صورت مى انجامد (شرح المطالع، 13).

    درباره جهت دوم نیز یعنى اینکه آیا منطق هم در ناحیه صورت فکر مفید است و هم در ناحیه ماده آن، یا اینکه فقط از جهت صورت مفید است، سخنان منطق دانان از دو منظر قابل بررسى است: نخست اینکه آیا قواعد منطقْ ماده فکر واقع مى شوند یا خیر؟ و دوم اینکه آیا منطق در ناحیه ماده فکر نافع است یا نه؟

    اما درباره جهت اول منطق دانان معتقدند فایده قواعد منطق به این نیست که ماده فکر واقع شوند، بلکه به میزان و معیار و ضابطه بودنشان است، و اگر در مقدمات فکر به عنوان ماده به کار گرفته شوند از باب تنبیه قواعد منطق است؛ و چون فایده منطق به لحاظ معیار بودنش است نه به لحاظ ماده بودنش، فارابى آن را رئیس العلوم خوانده است و ابن سینا با وى مخالفت مى کند و مى گوید ریاست به لحاظ مقصود لنفسه بودن علم است نه به لحاظ معیار یا ماده بودن آن، و چون منطق مقصود لغیره است خادم العلوم است (الشفاء، القیاس،12، 15؛ شرح عیون الحکمة، 28).

    همچنین درباره جهت دوم، یعنى مفید بودن منطق در ناحیه ماده و صورت فکر یا فقط در ناحیه صورت مى توان گفت، کسانى که منشأ خطا را فقط صورت فکر مى دانند و خطاى در ماده را یا اساساً منتفى مى شمارند و یا آن را به خطاى در صورت باز مى گردانند، در واقع نمى پذیرند که خطا غالباً در ماده فکر رخ مى دهد. در نتیجه آنان این اشکال را نیز نمى پذیرند که فایده منطق چون فقط ناظر به صورت فکر است اندک است. به عقیده این گروه تمام خطاها به صورت فکر باز مى گردد و در نتیجه براى پرهیز از آنها منطق لازم و مفید است. پس فایده منطق بسیار زیاد است.

    اما کسانى که منشأ خطا را هم در صورت و هم در ماده فکر مى دانند معتقدند منطق هم در ناحیه خطاهاى صورى و هم در ناحیه خطاهاى مادى مفید است و نمى پذیرند که منطق فقط از جهت صورت فکر کارآمد و مفید است. پس این گروه نیز فایده منطق را زیاد مى دانند.

    ابن سینا مى گوید: منطق صناعتى نظرى است که به ما مى آموزد حد و برهان و رسم و جدل و خطابه از چه صورت ها و چه موادى ساخته مى شود، و نیز مى آموزد که حدود و قیاسات فاسد و مغالطه اى از چه صورت و ماده اى ساخته مى شود و همچنین چه صور و موادى تصدیق آور نبوده مفید تخییل اند و باعث رغبت به چیزى یا تنفر از چیزى مى شوند و مواد و صور قیاس شعرى قرار مى گیرند ( النجاة، 9؛ بهمنیار، التحصیل، 5).

    در پاسخ به این شبهه مى توان گفت صورى یا صورى ـ مادى بودن منطق بستگى دارد به اینکه مراد از منطق صورى و منطق مادى چه باشد؛ زیرا بنابر پاره اى معانى صورى و مادى، تمام منطق ارسطویى صورى است، ولو مربوط به ماده باشد. بنابراین تمام فایده آن ناظر به صورت فکر است ولو مباحثى درباره ماده داشته باشد، و بنابر بعضى دیگر از معانى صورى و مادى، منطق هم صورى است و هم مادى، و بنابر بعضى دیگر از معانى صورى و مادى تمام مباحث منطق ارسطویى مادى است ولو در حال بیان مسائل صورى منطق باشد. پس مهم دانستن معانى منطق صورى و منطق مادى است.

    اگر صورى و مادى بودن منطق به این معناست که در آن از جهت صورت فکر و ماده آن مباحثى مطرح شده باشد و منطق اجمالاً هم در ناحیه صورت و هم در ناحیه ماده فکر فایده اى هرچند کلى داشته باشد، باید گفت منطق هم صورى است و هم مادى، و فایده آن نیز هم در ناحیه صُوَر فکر است و هم در ناحیه مواد آن؛ همان گونه که عبارت ابن سینا بر همین امر دلالت دارد ( النجاة، 9).

    نیز اگر مادى بودن منطق به این معناست که در منطق از جهت اشخاص و جزئیات مواد بحث شود، و مباحث در باب مواد به شکل کلى و قانونى نباشد، باید گفت منطق ارسطویى و هیچ منطق دیگرى نمى تواند به این معنا مادى باشد؛ زیرا بحث از جزئیات و اشخاص موادْ سخت یا محال است، و این انتظارِ نابجایى است که بگوییم منطق باید از تک تک مواد در تک تک قیاس ها بحث کند و بعد بگوییم در منطق چنین بحث نشده است؛ در حالى که خطاهاى پرشمارى ناشى از غلط بودن مواد رخ مى دهد، پس فایده منطق اندک است، که ظاهر سخن مستشکل همین معنا و همین انتظار نابجا از منطق است. بعضى گفته اند منطق مادى به این معنا که از جزئیات مواد بحث کرده باشد، اصلاً وجود ندارد (مطهرى، مجموعه آثار، 5/46، 105) و برخى منطق دانان نیز گفته اند چون بحث از جزئیات سخت یا محال است، در منطق مثل دیگر علوم، قوانین به شکل کلى مطرح مى شود، و انسان متفکر، هنگام احتیاج در جزئیات افکارش به آن قوانین کلى مراجعه کرده، افکار خود را تنظیم و تعدیل و تصحیح مى کند؛ وگرنه اگر این سختى نبود باید به افکار جزئى مى پرداختیم؛ زیرا هدف اصلى منطق بررسى احوال افکار جزئى است (البصائر النصیریة، 29؛ جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 58؛ هروى، التعلیقة على شرح التهذیب، 37).

    اگر مراد از صورى بودن منطق این باشد که در منطق بدون استفاده از الفاظ و مواد فقط از قالب هاى فکر بحث مى شود باید گفت منطق ارسطویى چه در بخش صورت فکر و چه در بخش ماده فکر، صورى محض نیست؛ زیرا در هر دو بخش از الفاظ و مواد استفاده مى شود؛ گرچه منطق دانان به این نکته توجه داشته اند که تجرید صُوَر از مواد بهتر وسزاوارتر است؛ زیرا ذهن از خطا مصون تر مى ماند چون ممکن است صُوَر هیچ مشکلى نداشته باشند ولى به سبب موادى که با صورت مقترن شده اند خطایى متوجه ذهن انسان شود، و از این روى، محققان از منطق دانان براى مثال زدن، الفاظ و مواد را کنار نهاده و از حروف و رموز استفاده کرده اند تا هم مثالْ آسان تر فهمیده شود و هم صُوَر از مواد خالى شوند؛ زیرا استفاده از مواد مى تواند موجب گمراهى گردد (شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 33). و اگر تمام منطق را به این شکل تدوین مى کردند، کل منطقْ صورى محض مى شد. بنابراین باید گفت منطق ارسطویى گرچه به این معنا صورى است وارد الفاظ و مواد نیز شده است. بر این اساس، بنابر این معناى صورى و مادى، منطق ارسطویى هم صورى و هم مادى است، و این گونه نیست که فایده اش صرفاً در صورت فکر باشد بلکه در ناحیه مواد نیز مباحث و فوایدى دارد.

    شبهه دوم: بى فایده بودن منطق به دلیل وقوع خطا در افکار منطق دانان

    پاره اى بر آن اند که اگر منطق مفید مى بود و مى توانست افکار را تصحیح و تنظیم کند، هر کس آن را مى آموخت نباید دچار خطاى در فکر مى شد، و بر این اساس، نباید میان منطق دانان اختلافى پدید مى آمد؛ حال آنکه بسیارى از اهل منطق در افکارشان گرفتار خطا و اختلافات بسیار شده اند. بنابراین منطق بى فایده است (ابن سینا، الشفاء، المدخل، 19؛ همو، الشفاء، القیاس، 17؛ غزالى، معیارالعلم، 37؛ لوکرى، بیان الحق بضمان الصدق، 125؛ شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 28؛ شیخ الاسلام، شرح ایساغوجى، 17؛ مظفر، المنطق، 8؛ کاشف الغطاء، نقد الآراء المنطقیة، 1/99؛ مجموعه آثار،5/105).

    پاسخ:

    این شبهه را به دو گونه پاسخ داده اند: یکى پاسخ نقضى و دیگرى پاسخ حلی. پاسخ نقضى بدین قرار است: نه تنها علم منطق، بلکه همه علوم این گونه اند که گاهى طالب و عالم آن علوم در مسائل آن علوم گرفتار خطا مى شود، در حالى که اگر آن علوم مفید مى بودند نباید عالم به آن علوم دچار خطا و لغزش در مسائل آن شود. پس هیچ یک از علوم، نظیر علم صرف و نحو و فقه و اصول و کلام و فلسفه و غیر آن مفید نیستند؛ در حالى که هیچ کس حتى کسى که این شبهه را درباره منطق مطرح کرده است، چنین سخنى را نمى پذیرد. بنابراین همه علوم در اینکه عالم به آنها ممکن است در مسائل آن علوم مرتکب خطا شود، به گونه اى که به هدف و فایده آن علوم نرسد، با همدیگر مشترک اند، و اگر این مسئله موجب بیهوده و بى فایده شدن علم باشد همه علوم بى فایده اند. لیکن هیچ کس چنین ادعایى را نپذیرفته است. پس مرتکب خطا شدن صاحب یک علم و نرسیدن او به فایده آن علم، به مفید بودن آن علم ضررى نمى رساند و علت به خطا افتادن صاحب صنعت را در چیز دیگرى باید جست ( المنطق، 8).

    اما پاسخ حلى شبهه مزبور این است که مى شود علمى مفید باشد ولى طالب و متعلم در مسائل آن علم دچار خطا شود و به فایده آن دست نیابد؛ چون منشأ این خطا بى فایدگى آن علم نیست، بلکه به خود طالب و متعلم بر مى گردد؛ مثلاً اینکه قواعد علم را خوب و کامل نیاموخته یا آن قواعد براى او ملکه نشده اند، و از این روى، گاهى آنها را فراموش و بر خلافشان عمل مى کند، یا اینکه قواعد را هنگامى که به آنها نیاز است به کار نمى گیرد و مراعات نمى کند و یا آنکه اگر هم قصد مراعات دارد در تطبیق قواعد بر مصادیق گرفتار خطا مى شود. روشن است که اگر صاحب یک صنعت دچار هر یک از این امور شود، گرفتار خطا خواهد گشت و به فایده آن علم نخواهد رسید؛ ولى این به معناى نفى فایده از خود آن علم نیست. منطق دانان نیز متوجه این نکته بوده اند که خود قواعد منطق سبب تصحیح افکار و جلوگیرى از خطا نمى شوند، بلکه آن قواعد باید خوب و کامل آموخته و ملکه شوند و از همه مهم تر اینکه هنگام نیاز، به طور صحیح و بدون خطا در تطبیق مراعات شوند و از این روى، منطق دانان در تعریف منطق، قید «مراعات» را افزوده اند و این نکته را نیز تذکر داده اند که منطقى اگر بخواهد گرفتار خطا نشود باید قواعد منطق را به طور کامل فراگیرد و در همه مواضع نیاز آنها را مراعات کند. او هرگز نباید به قریحه خود بسنده کند و سراغ قوانین منطق نرود. بنابراین منشأ تمام خطاهاى در فکر که منطقى گرفتار آنها مى شود، و نیز خاستگاه تمام اختلافاتى که بین منطق دانان پیش مى آید چیزى غیر از خود علم منطق است و وجود این خطاها و اختلاف ها دلیلى بر عدم فایده منطق نیست. اما اینکه منشأ این خطاها و اختلاف ها چیست، باید گفت امور پرشمارى مى توانند در این امر نقش داشته باشند، که برخى از آنها مطرح شد ( الشفاء، المدخل، 19؛ الشفاء، القیاس، 17؛ الانارات، 9؛ معیارالعلم، 37؛ طوسى، شرح الاشارات، 10؛ شیخ الاسلام، شرح ایساغوجى، 17؛ المنطق، 8).

    نکته قابل توجه در باب فایده منطق این است که شاید خاستگاه این شبهات، که برخى از آنها واضح البطلان است، تفاوت هایى باشد که در سخنان منطق دانان در این زمینه وجود دارد؛ به گونه اى که اگر برخى از این اظهارنظرها را، که درباره فایده منطق راه افراط پیموده اند، بر ظاهرشان حمل کنیم این شبهات و نظایر آنها بر این سخنان وارد خواهد بود. ولى اگر به سخنان همه منطق دانان در این باره مراجعه کنیم مى بینیم نباید فقط به ظاهر سخن بعضى توجه کرد و با قرینه قرار دادن سخنان دیگر باید آنها را توجیه کرد.

    یکى از کسانى که در مقام بیان فایده منطق راه افراط پیموده متیٰ بن یونس است. او مى گوید: «لاسبیل الى معرفة الحق من الباطل و الصدق من الکذب و الخیر من الشر و الحجة من الشبهة و الشک من الیقین الا بما حویناه من المنطق (توحیدى، المقابسات، 69؛ همو، الامتاع و المؤانسة، 108)؛ یعنى براى تشخیص حق از باطل و صدق از کذب و خیر از شر و حجت از شبهه و یقین از شک، هیچ راهى نیست مگر منطق».

    ساوى و غزالى نیز در بیان فایده منطق مى گویند: سعادت ابدیه بشر متوقف بر شناخت منطق است ( البصائر، 26؛ مقاصد الفلاسفه، 36). غزالى مى گوید: همه فواید در مقابل سعادت ابدیه کوچک است، و سعادت ابدیه مشروط به تکمیل نفس است و تکمیل نفس با تزکیه و تحلیه صورت مى گیرد و تزکیه با دورى از رذایل اخلاق و صفات مذمومه حاصل مى شود و تحلیه با نقش بستن حق جلى در نفس به گونه اى که تمام حقایق الهیه بدون هیچ جهل و اشتباهى برایش کشف شوند، حاصل مى گردد، و شناخت اخلاق مذمومه از اخلاق محموده (تزکیه) ممکن نیست مگر با علم و تحصیل، و نقش بستن موجودات در نفس (تحلیه) معنایى ندارد به جز علم، پس سعادت ابدیه مشروط به علم است و راهى براى رسیدن به علم وجود ندارد مگر منطق. پس فایده منطق دستیابى به علم است و فایده علم دستیابى به سعادت ابدیه، پس فایده منطق بسیار عظیم است (همان، 36).

    چون این سخنانِ به ظاهر افراطى در باب فایده منطق گفته شده است، منتقدان و مخالفان منطق نیز در مقابل، تفریط کرده اند، و در مجموع موافقان و مخالفان، در باب فایده منطق بین افراط و تفریط گرفتار شده اند.

    ظاهر این سخنان منطق دانان این است که اگر کسى منطق نداند نمى تواند به علم و حق دست یابد و سعادت ابدى اش به خطر مى افتد؛ زیرا تنها راه علم و شناخت حق منطق است؛ و در مقابل این دیدگاه افراطى، آن نظر تفریطى مطرح شده که علم منطق هیچ فایده اى ندارد چون نتوانسته است از لغزش خود منطق دانان نیز جلوگیرى کند؛ چه رسد که بخواهد مانع خطاى دیگران بشود؛ علم منطق چیزى نیست جز سلسله مطالبى که خود منطق دانان ساخته و بافته اند، و بود و نبود این علم و دانستن و ندانستن قواعد آن هیچ نقشى در شناخت حق و حقایق ندارد؛ زیرا انسان هاى پرشمارى بدون دانستن این علم به حق رسیده اند و منطق دانان بسیارى با دانستن این قواعد خطا کرده اند و دانستن این قواعد باعث حل اختلافات و رفع خطا از ذهن ها نشده است.

    بهتر است از این سخنان افراطى و تفریطى درباره منطق دست برداریم و راه میانه اى را برگزینیم که در بسیارى عبارات منطق دانان به آن تصریح شده است:

    اولاً، این گونه نیست که راه رسیدن به حق و علم منحصر در منطق باشد، بلکه راه هاى دیگرى نیز هست (رازى، شرح المطالع،17)؛ ثانیاً، این گونه نیست که براى دستیابى به همه علوم و معارف نیاز به منطق باشد، بلکه براى بعض آنها لازم است (همان، 18)؛ ثالثاً، این گونه نیست که همه انسان ها براى دستیابى به علوم و معارف نظرى به منطق نیاز داشته باشند، بلکه بعضى بى نیاز و بعضى نیازمند به منطق اند (همان، 17؛ ابن کمونه، الجدید فى الحکمة، 151؛ کاتبى، منطق العین، 175)؛ رابعاً، صرف آموختن منطق براى رسیدن به هدف آن کافى نیست، بلکه مانند دیگر صنایع نیاز به مهارت و ملکه شدن قواعد و نیاز به مراعات دارد ( الشفاء، القیاس، 117؛ فخررازى، الانارات، 9؛ شرح الاشارات، 10؛ رازى، تحریر القواعد المنطقیة، 61)؛ خامساً، کسب علوم و معارف مشروط به منطق نیست، بلکه این کار با دانستن منطق آسان و کامل مى شود (فخر رازى، شرح عیون الحکمة، 46)؛ زیرا منطق دان هم مى فهمد و هم مى داند که چرا و چگونه این فهم و درک را به دست آورده است؛ یعنى هم انتقال براى او حاصل مى شود و هم وجه و کیفیت و ارزش انتقال را مى فهمد، و این بهتر و کامل تر است از وضعیت کسى که فقط مى فهمد و درست و برهانى مى اندیشد ولى وجه آن فهم و درک را نمى داند ( الشفاء، القیاس، 17). ولى از آنجا که صرف انجام دادن یک عمل و حتى داشتن ملکه یک عمل، بدون دانستن قوانین آن، باعث زایل شدن آن ملکه مى گردد، اما با دانستن قوانین آن عمل، ملکه آن عمل از بین نخواهد رفت، باید گفت کسى که کارى را بدون شناخت قوانین و فقط بر اساس ملکه شدن آن کار، انجام مى دهد همانند کسى نیست که افزون بر ملکه، قوانین را نیز مى شناسد و آن عمل بر اساس ملکه و قوانین از او صادر مى شود (همان) و از این روى، بعضى مى گویند اینکه انسان غیر منطقى گاهى درست فکر مى کند، به اصطلاح «رمیة من غیر رام»، یعنى به طور اتفاقى و بدون برنامه ریزیِ برگرفته از دانش منطق است (شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 28) و روشن است که این انتقال هرچند صحیح باشد، در قیاس با انتقال صحیح بر اساس قواعد منطق و با قصد و ترتیب خاص و مناسب ارزش کمترى دارد؛ سادساً، روشن است که همه قواعد منطق در همه حوزه ها و براى همه کس لازم و کاربردى نیست؛ بلکه در هر مقامى باید قواعد منطقى ناظر به آن مقام را خوب آموخت نه اینکه همه منطق در همه جا و براى همه کس با هر غرضى لازم و مفید باشد، و به سبب همین مقامات و اغراض مختلف است که در علم منطق درباره تمام مراتب و درجات فکر نظیر برهانیات و جدلیات و خطابیات و شعریات بحث مى شود. در همین راستا مى بینیم که برخى قواعد منطق را دو دسته کرده اند، که بعضى فرض است، مانند برهانیات، و بعضى نفل است همچون خطابیات و جدلیات (همان). روشن است که مقصود از تقسیم بندى مزبور این است که همه قواعد منطق در یک رتبه نیستند؛ زیرا بعضى فرض و براى تکمیل ذات و ضرورى اند، مانند برهانیات، و بعضى نفل و براى برقرارى ارتباط با دیگران اند، مانند جدلیات و خطابیات، که این دسته اهمیت کمترى دارند. اگر این سخنان منطق دانان را درباره فایده منطق بپذیریم، به افراط و تفریط نخواهیم گرایید.

    شبهات و پاسخ هایى که در این مقاله بررسى شد مهم ترین شبهاتى بود که در باره اصول متعارف منطق و نیاز به منطق و فائده آن در منابع منطقى مطرح شده است.


    منابع

    1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، «المدخل» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه مرعشى، 1404ق.

    2. ــــــــــــــــــــــ ، « القیاس» در [ الشفاء؛ المنطق]، مراجعه ابراهیم مدکور، ایران، 1405ق.

    3. ــــــــــــــــــــــ ، «الاشارات و التنبیهات» در [طوسى، نصیرالدین، شرح الاشارات والتنبیهات] ، تحقیق سلیمان دنیا، قاهره، دارالمعارف، چاپ سوم، 1985م.

    4. ــــــــــــــــــــــ ، النجاة، تحقیق محمدتقى دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1364ش.

    5. ابن کمونه، سعد بن منصور، الجدید فى الحکمة، تصحیح حمید مرعید الکبیسى، بغداد، وزارة اوقاف و الشئون الدینیة، 1403ق.

    6. ارموى، سراج الدین محمود، بیان الحق و لسان الصدق، غلامرضا ذکیانى، تهران، دانشگاه تهران، 1374ش.

    7. ــــــــــــــــــــــ ، «مطالع الانوار» در [ رازى، قطب الدین، شرح المطالع]، قم، کتبى نجفى، [بى تا].

    8. البغدادى، ابوالبرکات، المعتبر فى الحکمة، اصفهان، دانشگاه اصفهان، چاپ دوم، 1373ش.

    9. بهمنیار، ابوالحسن، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهرى، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1375ش.

    10. جرجانى، میر سید شریف، «حاشیه بر شرح شمسیه» در[ رازى، قطب الدین، تحریر القواعد المنطقیة فى شرح الرسالة الشمسیة] ، پاورقى و تصحیح محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، 1382ش .

    11. حلّى، حسن بن یوسف، القواعد الجلیة فى شرح الرسالة الشمسیة، تصحیح فارس حسون تبریزیان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1412ق.

    12. خونجى، افضل الدین محمد، کشف الاسرار عن غوامض الافکار، تصحیح حسن ابراهیمى و محمدرضا پورسینا، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.

    13. رازى، فخر الدین محمد، الانارات فى شرح الاشارات، امیر فرهپور، تهران، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1374ش.

    14. ــــــــــــــــــــــ ، شرح عیون الحکمة، تصحیح احمد حجازى السقا، تهران، مؤسسة الصادق، 1373ش.

    15. ــــــــــــــــــــــ ، منطق الملخص، تحقیق و تعلیق احد فرامرز قراملکى و آدینه اصغرى نژاد، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1381ش.

    16. رازى، قطب الدین، تحریر القواعد المنطقیة فى شرح الرسالة الشمسیة، تصحیح محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، 1382ش.

    17. ــــــــــــــــــــــ ، شرح المطالع، قم، کتبى نجفى، [بى تا].

    18. ساوى، سهلان، البصائر النصیریة، تصحیح رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1993م.

    19. شهرزورى، شمس الدین محمد، شرح حکمة الاشراق، تصحیح حسین ضیایى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372ش.

    20. شیرازى، قطب الدین، درة التاج، تصحیح محمد مشکوة، تهران، حکمت، چاپ سوم، 1369ش.

    21. ــــــــــــــــــــــ ، شرح حکمة الاشراق، به کوشش مهدى محقق و عبدالله نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1380ش.

    22. طوسى، نصیر الدین محمد، « اجوبة مسائل السید رکن الدین الاسترآبادی» در [ منطق و مباحث الفاظ]، به کوشش توشیهیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، 1370ش.

    23. ــــــــــــــــــــــ ، «تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار» در[ منطق و مباحث الفاظ]، به کوشش توشیهیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، 1370ش.

    24. ــــــــــــــــــــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، تصحیح سلیمان دنیا، بیروت، مؤسسة النعمان، 1413ق.

    25. غزالى، ابوحامد، معیار العلم فى فن المنطق، تعلیق على بوملحم، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1421ق.

    26. ــــــــــــــــــــــ ، مقاصد الفلاسفه، تصحیح سلیمان دنیا، مصر، دار المعارف، 1961م.

    27. کاشف الغطاء، على، نقد الآراء المنطقیه و حل مشکلاتها، بیروت، مؤسسه اسماعیلیان، 1991م.

    28. مظفر، محمدرضا، المنطق، تعلیق غلامرضا فیاضى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1421ق.

    29. یزدى، ملاعبدالله، الحاشیة على تهذیب المنطق، قم، جامعه مدرسین، چاپ دهم، 1421ق.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدعلیزاده کوتیانی، محمدرضا.(1386) نقدهایى بر علم منطق و پاسخ به آنها/ محمدرضا محمدعلیزاده. دو فصلنامه معارف عقلی، 2(1)، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدرضا محمدعلیزاده کوتیانی."نقدهایى بر علم منطق و پاسخ به آنها/ محمدرضا محمدعلیزاده". دو فصلنامه معارف عقلی، 2، 1، 1386، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدعلیزاده کوتیانی، محمدرضا.(1386) 'نقدهایى بر علم منطق و پاسخ به آنها/ محمدرضا محمدعلیزاده'، دو فصلنامه معارف عقلی، 2(1), pp. 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدعلیزاده کوتیانی، محمدرضا. نقدهایى بر علم منطق و پاسخ به آنها/ محمدرضا محمدعلیزاده. معارف عقلی، 2, 1386؛ 2(1): 69-