معارف عقلی، سال دوم، شماره اول، پیاپی 5، بهار 1386، صفحات 93-

    حکم در منطق و فلسفه/ مهدى بابایی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مهدی بابایی المشیری / *دکتری - فلسفه اسلامی دانشگاه باقرالعلوم (ع) / babaei@iki.ac.ir
    چکیده: 
    در این مقاله پس از طرح معناى لغوى و اصطلاحى واژه حکم، تفسیرهاى مختلف منطق دانان در باب آن ارائه شده، و نیز این نکته که حکم همان تصدیق است یا غیر آن، بررسى شده است. سپس درباره ماهیت حکم از نظرگاه فلسفى سخن به میان آمده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    حُکـم در منطق و فلسفه1

    مهدى بابایی

    چکیده

    در این مقاله پس از طرح معناى لغوى و اصطلاحى واژه حکم، تفسیرهاى مختلف منطق دانان در باب آن ارائه شده، و نیز این نکته که حکم همان تصدیق است یا غیر آن، بررسى شده است. سپس درباره ماهیت حکم از نظرگاه فلسفى سخن به میان آمده است.

    کلیدواژه ها

    حکم، تصدیق، تصور، ادراک.

    «حکم» اصطلاحى در منطق و فلسفه، و یکى از اجزاى قضیه است که در مباحث تصور و تصدیق جاى دارد.

    این واژه در لغت به معناى قضاوت و داوری(جوهرى، تاج اللغة و صحاح العربیة) و منع کردن به منظور اصلاح است (اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن)، و همین معناى اصلى واژه حکم است که در همه کاربردهاى آن، صادق است؛ چنان که قضاوت و داورى در حقیقت منع از فساد براى اصلاح است (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة). لفظ حکم سیزده بار در قرآن به کار رفته است.

    در فقه و اصول فقه، به دستورهاى خداوند حکم یا حکم الله گویند.

    در منابع منطقى، حکم در این معانى به کار رفته است:

    قضیه (فارابى، المنطق عند الفارابى، 72)، محکومٌ به (محمول) (غزالى، محک النظر، 83)، نسبت دادن چیزى به چیزى دیگر به صورت ایجابى یا سلبى (کاتبى، شروح الشمسیة،4)، ادراک تحقق خارجى نسبت یا عدم آن(رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 6) یعنى ادراک اینکه چنین نسبتى در خارج وجود دارد یا ندارد.

    رواقیان واژه حکم (axioma) را به جاى واژه قول جازم (apophastikos Logos) ارسطویى به کار برده اند که همین واژه موجب پیدایش کلمه عربى «تصدیق» شده است و درباره آن گفته اند: حکم آن است که ممکن است راست یا دروغ باشد (ولفسن، منطق و مباحث الفاظ، 449، 454).

    فارابى نیز نام گذارى قول جازم یا قضیه را به حکم، به اصحاب منطق نسبت داده است (المنطق عند الفارابى، 1/72). ابن رشد در تلخیص کتاب العبارة قول جازم را که قابل تصدیق و تکذیب است حکم نامیده و آن را به دو قسم حکمِ بسیط و حکم مرکب تقسیم کرده است (ص 69). محقق طوسى قول جازم یا قضیه را به لحاظ اشتمال بر ربط میان دو معنا یا سلب آن، حکم نامیده است (اساس الاقتباس، 63).

    فارابى و ابن سینا علم را به تصور مطلق و تصورى که همراه آن تصدیق است تقسیم کرده اند (فارابى، عیون المسائل، 65؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، 1/23؛ همو، الشفاء المدخل، 1/17؛ همو، منطق المشرقیین، 9). اما ابن سینا جایى دیگر علم را به تصور و تصدیق تقسیم کرده است (الشفاء البرهان، 1/51؛ النجاة، 3)، و این بدان سبب است که لفظ تصدیق در عبارات ابن سینا گاهى به معناى حکم به کار رفته و گاه به یکى از دو قسم علم اطلاق شده است (صدرالدین شیرازى، رسالتان فى التصور و التصدیق، 80).

    به عقیده صدرالدین شیرازى، ابن سینا در برخى کتاب هایش، در تقسیم علم، تصور را به تصدیق مقید ساخته، و نه به حکم، تا ایرادى که بر تعریفِ تصدیق به حکم چیزى بر چیز دیگر، وارد شده بر تقسیم وى وارد نگردد (از این روى، ابن سینا مى گوید که علم دو قسم است: یکى تصور مطلق و دیگرى تصورى همراه با تصدیق). اشکال مزبور این است که، تصورِ مقید به حکم، به تصدیقات قضایاى حملیه اختصاص دارد، و قضایاى شرطیه از دایره تصدیقات کاملاً بیرون مى روند؛ زیرا در این گونه قضایا حکمِ چیزى بر چیز دیگر وجود ندارد (همان). با وجود این برخى از منطق دانان، تصدیق را به تصور یا ادراکِ همراه با حکم تعریف کرده اند (طوسى، تلخیص المحصل، 6؛ همو، شرح الاشارات و التنبیهات، 1/12؛ همو، اساس الاقتباس، 3؛ کاتبى، شروح الشمسیة، 4؛ ارموى، لوامع الاسرار فى شرح مطالع الانوار، 7؛ شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 42)، و برخى دیگر معتقدند که حکما تصدیق را به خودِ حکم تفسیر کرده اند (سهروردى، منطق التلویحات، 1؛ رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 6؛ همو، مطالع الانوار، 9؛ ساوى، البصائر النصیریة، 4؛ یزدى، الحاشیة على تهذیب المنطق، 15). محقق طوسى نظر حکما را در باب تصدیق چنین بیان مى کند: تصدیق تنها خود حکم است بدون اینکه تصور داخل مفهوم آن باشد، و تصور همان ادراک ساده است (تلخیص المحصل، 6).

    منطق دانان در تفسیر «حکم» اتفاق نظر ندارند: برخى آن را عبارت از نسبت دادن چیزى به دیگرى به صورت ایجاب یا سلب مى دانند. ایجاب یعنى واقع ساختن نسبت و سلب یعنى از میان برداشتن آن (مطالع الانوار، 4؛ رازى، رسالتان فى التصور و التصدیق، 115). قطب الدین رازى تفسیر مزبور را به منطق دانان متأخر نسبت داده است (حاشیه بر شرح شمسیه، 6). بنابراین تعریف، حکم، فعلى است از افعال نفس مانند اراده.

    محقق طوسى حکم را امرى مى داند که به ادراکْ صلاحیت تصدیق و تکذیب مى دهد (تلخیص المحصل، 6). اگر حکم (بنابر این تفسیر) عبارت از خود تصدیق باشد، این اشکال مطرح مى شود که حکم به این معنا از مقوله فعل است و نمى تواند تصدیق باشد، که قسمى از علم و مندرج در مقوله کیف و انفعال است (شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 42؛ رازى، مطالع الانوار، 8؛ همو، حاشیه بر شرح شمسیه، 7).

    برخى براى توجیه این قول که تصدیق همان حکم است به اشکال مزبور چنین پاسخ گفته اند: مراد از حکم، تصورى است که مستلزم حکم است، نه خود حکم. بنابراین تصورى که به اذعان و اعترافِ به نسبت منتهى مى شود، تصدیق است، نه آنکه خود حکم و اذعان که فعلى از افعال نفس است، همان تصدیق باشد. چنین تصورى را که مستلزم حکم است از باب نام گذارى شیء به اسمِ لازم آن، و به عبارت دیگر، از باب استعمال اسم لازم در ملزوم آن، حکم نامیده اند (شیرازى، درّة التاج، 269؛ همو، شرح حکمة الاشراق، 42؛صدرالدین شیرازى، رسالتان فى التصور و التصدیق، 61).

    متأخران حکم را فعل نفسانى مى دانند؛ زیرا:

    الف) دیده اند که از حکم به الفاظى مانند اسناد، ایقاع، انتزاع، ایجاب و سلب تعبیر مى شود و اینها همه بر فعل دلالت دارند (جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 6)؛

    ب) آنان گمان کردند تصدیق اثرى زاید بر تصورـ یعنى اطمینان و اعتراف نفس ـ فعلى است که از نفس صادر مى شود و منضم به تصور نسبت میان موضوع و محمول است (دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه ، 262).

    برخى دیگر از منطق دانان حکم را از سنخ ادراک مى دانند؛ به این بیان که در حال حکم، نفس فعلى را انجام نمى دهد، بلکه صرفاً براى نفس حالت پذیرش و قبولِ نسبتِ میان موضوع و محمول پدید مى آید و ادراک اینکه چنین نسبتى در واقع وجود دارد یا ندارد (رازى، شرح المطالع، 8؛ همو، حاشیه بر شرح شمسیه ، 6).

    براى اثبات این نظر ادله اى اقامه کرده اند:

    الف) با مراجعه به وجدان خود در مى یابیم که پس از ادراکِ نسبت حکمیه و طرفین آن جز ادراک اینکه این نسبت واقع است یا آن نسبت واقع نیست، چیز دیگرى براى ما حاصل نمى شود. بنابراین الفاظ حکم و مانند آن که در ظاهر بر فعل دلالت مى کنند بهتر است در غیر معناى ظاهرى شان به کار روند (جرجانى، شرح المطالع، 22؛ همو، حاشیه بر شرح شمسیه ، 8؛ دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 262)؛

    ب) حکم نوعى نتیجه فکر است، و نتیجه فکر از مقوله ادراک. این امر مبتنى بر مطلبى است که در فلسفه مطرح است: افکار ما علت ایجادیِ نتایج نیستند، تا نتایج، افعالى باشند که از فکر صادر شده باشند، بلکه افکار علت اعدادى نفس اند تا صورِ نتایج عقلى از واهب الصور افاضه شوند، و اگر حکم از مقوله ادراک و صورت ادراکى نباشد، این پذیرش و افاضه از مبدأ فیاض صحیح نیست (شرح المطالع، 8 و 22)؛

    ج) حکم به صفاتى مانند بداهت و اکتساب متصف مى شود، که هیچ تناسبى با آن ندارد؛ مگر اینکه حکم از سنخ ادراک باشد (دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 261). از همین جا این نظر پدید آمده است که حکم دو جنبه دارد. به نظر قطب الدین شیرازى حکم از این جهت که تصور مى شود از وادى تصورات و گونه اى از ادراک است و از این جهت که به ادراک ملحق مى شود و به آن صلاحیت تصدیق و تکذیب مى بخشد، تصدیق فعلى از افعال نفس است. مقصود از تصدیق و تکذیب، حکم به صادق بودن (مطابقت با واقع) و حکم به کاذب بودن (عدم مطابقت با واقع) است (شرح حکمة الاشراق، 41).

    صدرالدین شیرازى در کتاب رساله التصور و التصدیق درباره حقیقت حکم و جنبه هاى گوناگون آن سخن گفته است.

    به اعتقاد وى حکم یعنى واقع ساختن نسبت میان موضوع و محمول یا از میان برداشتن آن، و این فعلى از افعال نفس است و از سنخ ادراک و علم حصولى نبوده (ص 51)، بلکه مترادف با اذعان و اعتراف و اقرار است (ص 61). البته تصور حکم از مصادیق تصور (مقابل تصدیق و یکى از اقسام علم حصولى) است نه تصدیق، و تصدیق تصورى است که لازم لاینفک آن حکم است (ص 60).

    از دیدگاه صدرالدین شیرازى تصدیق امر بسیطى است که در تحلیل عقلانى به دو جزء (ادراک و حکم) قابل تجزیه است. از این اجزاى تحلیلى که به منزله جنس و فصل تصدیق اند، یکى لازم و دیگرى ملزوم است (رسالتان فى التصور و التصدیق، 56ـ57). البته فصل حقیقى تصدیق امر بسیطى است اما منطق دانان حکم را که لازمه تصدیق است عنوانى براى آن فصل حقیقى قرار داده اند، با اینکه تصدیق از مقوله کیف است و حکم از این مقوله نیست. از همین روى، منطق دانان گاهى حکم را بر خودِ تصدیق که ملزوم است اطلاق کرده اند و گاهى درباره لازم آن که ایقاع و انتزاع باشد به کار برده اند (همان، 78، 87). بر این اساس، صدرالدین شیرازى حکم را فعلى از افعال نفس شمرده است، لیکن وجود حقیقى آن را از آن جهت که از مبادى درک و شعور صادر مى گردد عین ظهور و کشف دانسته است (همان، 66). علامه طباطبایى در بیان حقیقت حکم و اینکه چگونه در عین آنکه یک فعل نفسانى همانند اراده، تصمیم، خشم و غضب است، عین ظهور و کشف بوده، و خارج را نشان مى دهد، به تفصیل سخن گفته است:

    «حکم فعل نفسانى است که نفس در ظرف ادراک ذهنى انجام مى دهد؛ مثلاً وقتى مى گوییم «زید ایستاده است» حقیقت حکم در این مثال این است که نفس از طریق حس به امر واحدى که همان «زید ایستاده» است، مى رسد، و سپس به «عمرو ایستاده است» و «زید ایستاده نیست» نایل مى گردد. بنابراین نفس مستعد مى گردد که «زید ایستاده» را به دو مفهوم، یکى «زید» و دیگرى «ایستاده» تحلیل کند و در خزانه خود نگه دارد. بعداً هنگامى که نفس خواست از آنچه در خارج یافته، حکایت کند «زید» و «ایستاده» را از خزانه خود گرفته، آنها را «یکی» مى گرداند و این یکى کردن، حکم است که فعلى از افعال نفس است. یعنى جعل و ایجادى از نفس است که به واسطه آن از خارج حکایت مى کند. بنابراین حکم فعل نفسانى و در عین حال صورت ذهنى است و حکایت از ماوراى خود مى کند؛ زیرا اگر حکم صرفاً تصورى بود که در اثر انفعال نفس از خارج به دست مى آمد در این صورت هیچ وقت قضیه مفید فائده اى که سکوت بر آن روا باشد، نبود؛ چنان که در مقدم و تالى جمله شرطیه ملاحظه مى شود؛ و اگر حکم تصورى بود که نفس از پیش خود و بدون استعانت از خارج آن را ایجاد مى کرد، در این صورت حکایت از خارج نمى کرد» (طباطبایى، نهایة الحکمة، 251). بنابراین از نظر هستى شناسى حکم یک وجود ربطى است که نفس میان دو جزء قضیه (موضوع و محمول) ایجاد مى کند و داراى دو جنبه است: از یک سوى، فعل نفسانى و وجود خارجى است که نفس به آن علم حضورى دارد، و از سوى دیگر مفهومى است که از اتحاد موضوع و محمول در خارج حکایت مى کند. این وجود رابط مبدأ آشنایى ذهن با مفهوم وجود و انتزاع آن است (همان، 257؛ مصباح یزدى، تعلیقة على نهایة الحکمة، 389).


    منابع

    1. قرآن کریم.

    2. ابن رشد، محمد بن احمد، تلخیص کتاب العبارة، تصحیح دکتر محمود قاسم، قاهره، مکتبة هیئة المصریة العامة للکتاب، 1981م.

    3. ابن سینا، حسین، منطق المشرقیین، قم، چاپ افست، 1405ق.

    4. ــــــــــــــــــــــــ ، «الاشارات و التنبیهات» در [طوسى، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات] ، تهران، 1403ق.

    5. ــــــــــــــــــــــــ ، «المدخل» در[ الشفاء المنطق]، ج1، تصحیح ابراهیم مدکور، قم، چاپ افست، 1405ق.

    6. ــــــــــــــــــــــــ ، «البرهان» در [ الشفاء، المنطق]، ج3، تصحیح ابراهیم مدکور، قم، چاپ افست، 1404ق.

    7. ــــــــــــــــــــــــ ، النجاة فى الحکمة المنطقیة و الطبیعیة و الالهیة، مصر، مطبعة السعادة، 1357ق.

    8. ابن فارس، ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم المقاییس اللغة، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، مرکز النشر و مکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.

    9. جرجانى، سید شریف على بن محمد، «حاشیه بر شرح شمسیه»، در [کاتبى قزوینى، على، الشروح الشمسیة]، تهران، چاپ سنگى، به خط احمد تفرشى، کتابفروشى علمیه اسلامیه، 1304ش.

    10. جوهرى، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تصحیح عبدالغفور عطّار، بیروت، دارالکتب العربى، 1979م.

    11. دوانى، جلال الدین، «تعلیقه دوانى بر شرح شمسیه» در [کاتبى قزوینى، على، الشروح الشمسیة] ، مطبعة کردستان العلمیة، 1327ق.

    12. رازى، فخرالدین محمد بن عمر، الانارات فى شرح الاشارات، چاپ دانشگاه تهران، 1374ش.

    13. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تصحیح صفوان عدنان داوودى، دمشق، 1412ق.

    14. ساوى، عمر بن سهلان، البصائر النصیریة، ، مصر، المطبعة الکبرى الامیریة، 1316ق.

    15. سبزوارى، ملاهادى، شرح المنظومة، قم، نشر ناب، 1369ق.

    16. سهروردى، شهاب الدین یحیى بن حبش، منطق التلویحات، تهران، تصحیح على اکبر فیاض، 1334ق.

    17. طباطبایى، محمدحسین، نهایة الحکمة، قم، تصحیح عبدالله نورانى، 1362ش.

    18. غزالى، ابوحامد محمد، محک النظر، تصحیح رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1994م.

    19. فارابى، ابونصر محمد بن محمد، «رسالة الفصول الخمسة» در [ المنطق عند الفارابی]، تصحیح رفیق العجم، بیروت، دارالمشرق، 1985م.

    20. ــــــــــــــــــــــــ ، «عیون المسائل» در [ترجمة ابى نصر فارابى یا المجموع للمعلم الثانی]، نسخه موجود در کتابخانه دائرة المعارف مؤسسه امام خمینیŠ، کپى از روى میکروفیلم.

    21. رازى، قطب الدین، «رسالة فى التصور و التصدیق» در [رسالتان فى التصور و التصدیق]، قم، تصحیح مهدى شریعتى، 1416ق.

    22. محمد صدرالدین شیرازى، «رسالة فى التصور و التصدیق» در [رسالتان فى التصور و التصدیق]، قم، تصحیح مهدى شریعتى، 1416ق.

    23. قطب الدین رازى، محمد بن محمد، «حاشیه بر شرح شمسیه» در[کاتبى قزوینى، على، الشروح الشمسیة] ، تهران، چاپ سنگى، کتابفروشى علمیة اسلامیه، 1304ش.

    24. ــــــــــــــــــــــــ ، لوامع الاسرار فى شرح مطالع الانوار، تهران، چاپ سنگى، 1294ش.

    25. قطب الدین شیرازى، محمود بن مسعود، درّة التاج، ج2، تصحیح محمد مشکوة، تهران، [بى نا]، 1365ش.

    26. ــــــــــــــــــــــــ ،شرح حکمة الاشراق، قم، چاپ افست،[بى تا].

    27. مصباح یزدى، محمد تقى، تعلیقة على نهایة الحکمة، قم، مؤسسه در راه حق، 1405ق.

    28. ولفسن، ﻫ .ا. «دو اصطلاح تصور و تصدیق در فلسفه اسلامى و معادل هاى یونانى آن» در [منطق و مباحث الفاظ]، محقق، مهدى و ایزوتسو، توشیهیکو، دانشگاه تهران، 1370ش.

    29. نصیرالدین طوسى، محمد بن محمد، تلخیص المحصّل، بیروت، دار الأضواء، 1405ق.

    30. ــــــــــــــــــــــــ ، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوى، تهران، 1361ش.

    31. هروى، میرزاهد، شرح الرسالة المعمولة فى التصور و التصدیق و تعلیقاته، تصحیح مهدى شریعتى، قم، مکتبة شریعتى،1420ق.

    32. یزدى، ملاعبدالله، الحاشیة على تهذیب المنطق، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1363ش.


    پى نوشت ها

    1. شایان ذکر است این مقاله از جمله مقالات دائرة المعارفى است که در مرکز پژوهشى دائرة المعارف نگاشته شده است و سپس براى چاپ در این مجله با تغییراتى اندک به مقاله اى عادى تبدیل شده است. از این روى، به لحاظ نوع مطالب و چینش آنها و نوع منابع و تعداد آنها با سایر مقالات، تفاوتى روشن دارد.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی.(1386) حکم در منطق و فلسفه/ مهدى بابایی. دو فصلنامه معارف عقلی، 2(1)، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی بابایی المشیری."حکم در منطق و فلسفه/ مهدى بابایی". دو فصلنامه معارف عقلی، 2، 1، 1386، 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی.(1386) 'حکم در منطق و فلسفه/ مهدى بابایی'، دو فصلنامه معارف عقلی، 2(1), pp. 93-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی. حکم در منطق و فلسفه/ مهدى بابایی. معارف عقلی، 2, 1386؛ 2(1): 93-