مقالۀ پیش رو می کوشد دو نوع رویکرد پویشی را که در شیوه نظریه پردازی افلاطون به چشم می خورد، از نظر بگذراند. نوع اول این پویش، به عنوان برداشتی از مباحثه سقراط و پارمنیدس، کوششی است در این جهت که شیوه پیاده شدن دیالکتیک سقراط را که در آثار افلاطون دیده می شود، در تعریف ایده ها و چگونگی ارتباط آن ها با اشیای محسوس نشان دهد. در هر مرحله پس از تولد تز، توانایی ها و بعد نقاط ضعف آن تز بررسی شده و براساس این بررسی سنتز مربوطه شکل گرفته و بحث با همین ترتیب پیش می رود. قدرت تفکر، استدلال، خلاقیت و نقض یابی به کار گرفته شده در این مباحثه که باعث آغاز بحث و شاخ وبرگ یافتن آن می شود، و جهت پنهانی که بحث را در چارچوب خود پیش می برد، می توان به عنوان پویشی در نظر گرفت که در روش افلاطون (تحت تعالیم سقراط) برای استخراج حقیقت از ذهن انسان خود را نشان می دهد. رویکرد پویشی دیگری نیز از جنس فلسفه ای که امروزه به فلسفه پویشی شهرت دارد، در آثار افلاطون، به ویژه در نوع نگاه او به مثال خیر، به چشم می خورد که به نظر می رسد در طول تاریخ فلسفه، از سوی اندیشمندان به آن پرداخته نشده است.
مقالۀ پیش رو می کوشد دو نوع رویکرد پویشی را که در شیوه نظریه پردازی افلاطون به چشم می خورد، از نظر بگذراند. نوع اول این پویش، به عنوان برداشتی از مباحثه سقراط و پارمنیدس، کوششی است در این جهت که شیوه پیاده شدن دیالکتیک سقراط را که در آثار افلاطون دیده می شود، در تعریف ایده ها و چگونگی ارتباط آن ها با اشیای محسوس نشان دهد. در هر مرحله پس از تولد تز، توانایی ها و بعد نقاط ضعف آن تز بررسی شده و براساس این بررسی سنتز مربوطه شکل گرفته و بحث با همین ترتیب پیش می رود. قدرت تفکر، استدلال، خلاقیت و نقض یابی به کار گرفته شده در این مباحثه که باعث آغاز بحث و شاخ وبرگ یافتن آن می شود، و جهت پنهانی که بحث را در چارچوب خود پیش می برد، می توان به عنوان پویشی در نظر گرفت که در روش افلاطون (تحت تعالیم سقراط) برای استخراج حقیقت از ذهن انسان خود را نشان می دهد. رویکرد پویشی دیگری نیز از جنس فلسفه ای که امروزه به فلسفه پویشی شهرت دارد، در آثار افلاطون، به ویژه در نوع نگاه او به مثال خیر، به چشم می خورد که به نظر می رسد در طول تاریخ فلسفه، از سوی اندیشمندان به آن پرداخته نشده است.