معرفیِ گزارشى از اثولوجیاى ارسطو/ یارعلى کُرد فیروزجایی
Article data in English (انگلیسی)
معرفیِ گزارشى از اثولوجیاى ارسطو
یارعلى کُرد فیروزجایی
چکیده
پس از آن که ثابت شد اثولوجیا ترجمه آزاد انئادهاى (Enneads) چهارم، پنجم و ششم فلوطین بوده و از آنِ ارسطو نیست، سهم ارسطو در خداشناسى اندک شمرده شد و صبغه طبیعى فلسفه او برجسته گشت. اما گرچه اثولوجیاى معروف از آنِ ارسطو نیست، به گواهى رساله اى که از اسکندر افرودیسى در دست است، وى کتابى به نام اثولوجیا داشته که اسکندر در این رساله، مطالب آن را گزارش کرده است.
برخى مطالب این رساله در آثار فیلسوفان مسلمان آمده است، و از این روى، مى توان گفت فیلسوفان مسلمان به این اثر توجه داشته اند، اما ظاهراً به دلیل آنکه اثولوجیاى منحول ارسطو، اثولوجیاى ارسطو تلقى شده بود، چندان اعتنایى به خلاصه اسکندر از اثولوجیاى راستینِ ارسطو نکرده اند.
انتشار گزارش اسکندر از اثولوجیاى ارسطو، تحول مهمى در ارسطوپژوهیِ معاصر پدید خواهد آورد و دوباره صبغه الهیِ فلسفه او را برجسته خواهد ساخت.
کلیدواژه ها
ارسطو، اثولوجیا، اسکندر افرودیسى، افلوطین، مابعدالطبیعه.
اثولوجیاى ارسطو
از زمانى که فلسفه یونان به دست اندیشمندان مسلمان رسید و در مسیر بالیدن وشکوفا شدن قرار گرفت، ارسطو تأثیرگذارترین فیلسوف یونانى شناخته شد و آثار گوناگون او کانون توجه متعاطیان فلسفه بود. یکى از کتاب هایى که در شکل گیرى فلسفه اسلامى، به ویژه در قسمت الهیات بالمعنى الاخص (خداشناسى) نقشى داشته، اثولوجیا بوده است که از آغاز به نام ارسطو ثبت شده بود. اما از نیمه قرن دوازدهم میلادى به این سوى، بر اثر تحقیقات مستشرقان غربى، مانند س. مُنک، شوایتس(shwyz)، دیتریصى، والنتین روزه (valentine Rose)، اشتینشنیدر(M.Steinschneider) و بورسیوف آشکار شد کتاب اثولوجیا که به ارسطو نسبت داده شده بود، در واقع خلاصه و ترجمه آزاد انئادهاى چهارم، پنجم و ششم از انئادهاى (= نُه گانه ها = تاسوعات = تساعات) افلوطین است.1 هم زمان با این کشف بسیار مهم بود که ارسطوپژوهى نوین در غرب آغاز شد و تصویرى غیرالهى از ارسطو در ذهن هاى ارسطوپژوهان صورت بست و در صدد برآمدند تا درباره برخى سخنان ارسطو که جنبه الهى داشت راه حل هایى بیابند. این گروه از ارسطوپژوهان، وى را فیلسوفى طبیعت گرا معرفى کردند که همه کوشش او تفسیر و تبیین طبیعیِ موجودات مادى بود و اگر هم از محرک نخستین سخن گفته، سخنى حاشیه اى و فرعى بوده است؛ اما این که او فیلسوفى الهى و خداشناس باشد، برچسب ناچسبى بیش نیست.2 در مقاله حاضر با نشان دادن شاهدى تاریخى اولاً، ثابت مى شود ارسطو فیلسوفى الهى بود که خداشناسى (یا الهیات) در کانون توجه او قرار داشته است؛ و ثانیاً، ارسطو هم کتابى با عنوان اثولوجیا (Theologike) داشته است و شاید همین امر موجب شده که اثولوجیای افلوطین به او نسبت داده شود.
پیش از سخن گفتن از اثولوجیاى ارسطو، لازم است درباره اهمیت خداشناسى نزد وى مقدمه اى مطرح شود. ارسطو در مابعدالطبیعه آن گاه که در مقام تعریف فلسفه اولى یا حکمت به معناى مطلق کلمه و تعیین موضوع این علم بر مى آید، آن را خداشناسى (theologike) نیز مى نامد و درباره آن چنین سخن مى گوید:
اما چیزى اگر هست که همیشگى (ابدى)، نامتحرک و جدا از ماده است، بدیهى است که شناخت آن، کار دانش نظرى است؛ اما مطمئناً نه کار دانش طبیعى است (زیرا فیزیک با چیزهایى متحرک سروکار دارد)، نه کار ریاضیات؛ بلکه کار دانشى است که بر هر دوى [این دانش ها] مقدم است؛ زیرا دانش طبیعى با چیزهاى جدا ناپذیر از ماده، اما نه نامتحرک، سر و کار دارد. برخى از شاخه هاى دانش ریاضى نیز به چیزهاى نامتحرک مى پردازند؛ اما چیزهایى [نامتحرک] که احتمالاً جدا از ماده نیستند، بلکه در ماده اند. اما دانش نخستین به چیزهاى جدا از ماده (مفارقات) و چیزهاى نامتحرک مى پردازد. همانا همه علت ها باید جاویدان باشند، اما بیش از همه، و به ویژه، اینها؛ زیرا اینها علت هاى چیزهاى آشکار الهى اند.
بنابراین، فلسفه هاى نظرى سه گونه اند: ریاضى، طبیعى و الهى (خداشناسى theologike)؛ زیرا یقینى است که اگر الوهیت (to theion) در جایى وجود دارد، در طبایعى از این گونه است. نیز ارجمند ترین دانش باید درباره ارجمندترین جنس باشد. پس دانش هاى نظرى باید بر دانش هاى دیگر برترى داده شوند، و این دانش (الهیات) بر دانش هاى نظر ى (مابعدالطبیعه، کتاب ششم، فصل اول، 23ـ10 a 1026).
ارسطو این سخنان را به گونه دیگرى در کتاب یازدهم، فصل هفتم تکرار کرده است (5b ـ 92 a 1064). وى در این سخنان از یک سو تصریح کرده که فسلفه اولى همان دانش الهى یا خداشناسى است که درباره جوهر نخستین، که جوهر نامتحرک و موجود الهى است، پژوهش مى کند،3 و از سوى دیگر، آن را از ارجمند ترین دانش ها شمرده است. او در کتاب اول نیز بر اهمیت و رجحان این دانش تأکید ورزیده است (مابعدالطبیعه، کتاب اول، فصل دوم، 11ـ 5 a 983). تأکیدات ارسطو درباره الهیات و خداشناسى، در مخاطب او، این انتظار را پدید مى آورد که او باید درباره خدا به تفصیل سخن گفته باشد، اما وقتى به آثارى که اکنون از ارسطو در دست داریم، مراجعه مى کنیم، این انتظار برآورده نمى شود. ارسطو در مابعدالطبیعه فقط در یک کتاب، یعنى در کتاب دوازدهم (لاندا) به این موضوع پرداخته است که چندان مفصل نیست. او در کتاب دوازدهم، پس از ذکر مباحث مقدماتى در پنج فصل نخست، پنج فصل دوم را به خداشناسى اختصاص داده است. در سماع طبیعى (فیزیک)نیز محرک نخستین را اثبات کرده و درباره آن سخن گفته است. افزون بر آن، در رساله درباره فسلفه(on phoilosopy) نیز درباره خدا سخن گفته است. متأسفانه این رساله در دست نیست، اما قطعه هایى از آن از طریق نویسندگان پس از ارسطو براى ما نقل شده و اکنون در دست است.4 با این حال، دستاوردهاى الهیاتى ارسطو در مقایسه با دستاوردهاى او در موضوعات دیگر مانند منطق و طبیعات، ناچیز است، و این با اهتمام ویژه ارسطو به خداشناسى و جایگاه ممتاز آن نزد او ناسازگار است. چه بسا به همین دلیل و بر اثر انتظار ایجاد شده در مخاطبان و نیز اطلاع از اینکه ارسطو کتابى به نام اثولوجیا نوشته است، نخستین متعاطیان فلسفه در اسلام (یا پیش از آنها فیلسوفان مسیحى و سریانى) شیخ یونانیِ یاد شده در کتاب اثولوجیا را بر ارسطو تطبیق کرده اند و این کتاب بى نشان را به وى نسبت داده اند. اما هرچند اثولوجیای معروف از آنِ ارسطو نیست، ظاهراً ارسطو کتابى به همین نام نوشته است که گر چه خودِ آن تا کنون به دست نیامده، گزارشى از مطالب آن که اسکندر تهیه کرده در دست است.
گزارش اسکندر افرودیسى از اثولوجیاى ارسطو
اسکندر افرودیسى شارح نامدار آثار و افکار ارسطو، نقش مهمى در شرح و تفسیر و ترویج آراى ارسطو و دفاع ازایده هاى او داشته است. اسکندر بر مابعدالطبیعه و برخى آثار دیگر ارسطو شرح نوشته است که اکنون در دست است. وى رساله هاى متعددى نیز در شرح نظریه هاى ارسطویى نوشته که برخى از آنها منتشر شده است. یکى از رساله هاى اسکندر که تا کنون مغفول مانده، رساله اى است که در آن، براساس عنوانى که در صدر و ذیل آن آمده، مطالب کتاب اثولوجیای ارسطو را گزارش کرده است. ترجمه عربى نام رساله این است: «ما استخرجه الاسکندر الافرودسى من کتاب ارسطوطالیس المسمى باثولوجیا و معناه الکلام فى الربوبیة». این رساله در مجموعه اى از رساله هاى اسکندر وجود دارد که پیش از آن مقاله «فى العقل» و پس از آن رساله «الرد على جالینوس» آمده است. رساله از صفحة b 60 (پشت ورقه 60) آغاز و در b66 (پشت ورقه 66) خاتمه مى یابد. با اینکه نام مترجمان دیگر رساله هاى این مجموعه معمولاً پس از نام رساله ها آمده است، در ابتدا و انتهاى این رساله نام مترجم نیامده است و فقط در حاشیه سمت راست صفحه b61 (پشت ورقه 61) نوشته شده است: «ترجمة ابى عثمان». بدین ترتیب ظاهراً مترجم این رساله ابى عثمان دمشقى است که مترجم رساله هاى دیگر اسکندر از جمله «الرد على جالینوس» نیز هست.
ترجمه عربى رساله به خطى خوانا و نسبتاً زیبا نوشته شده است؛ اما متأسفانه بخش هایى از سه یا چهار سطر اول هر صفحه آسیب دیده و محو شده است. از این روى، براى تکمیل و تصحیح این رساله، دسترسى به نسخه دیگرى از آن حیاتى است.
این رساله 26 فصل دارد که در آغاز همه فصل ها (به جز یک فصل) عنوان فصل آمده است. این فصل ها عبارت اند از:
6ـ1. فى العلة الاولى: در شش فصل اول، وجود علت نخستین و توحید آن اثبات مى شود؛
7. فى الصورة الروحانیة التى لاهیولى لها؛
10ـ 8 . فى اثبات ذلک [اى: فى اثبات الصورة الر وحانیة]: در فصل هشتم تا دهم درباره مجردات سخن گفته است؛
11. ما بین الدهر و الزمان: در این فصل درباره دهر و زمان و تفاوت آن دو سخن گفته است؛
12. فى ان الصورة لیست فى الهیولى محمولة: در این فصل درباره صورت، هیولى و چگونگى ترکیب آن دو در تشکیل جسم سخن گفته شده است؛
13. تنها فصلى که در این رساله عنوان نگرفته، همین فصل است؛ اما در پایان این فصل این عبارت آمده است: «فقد استبان و صحّ ان کل مکوّن یستحیل من عدمه و من ضده معاً و ان کان العدم غیرالضد بأقاویل صححه مستقصاه». این فصل درباره تکوّن و مبادى شیء کائن سخن گفته است؛
14. فى العالم و ایّ اجزائه تحتاج فى ثباته و دوامه الى تدبیر اجزاء اخرى و ایّ اجزائه لاتحتاج الى تدبیر اجزاء اخرى: در این فصل درباره تدبیر موجودات و اجرام سماوى براى موجودات عالم، کون و فساد و چگونگى آن سخن به میان آمده است؛
15. فى القوّة الآتیة من حرکة الجرم الشریف الى الاجرام الواقعة تحت الکون و الفساد: در این فصل درباره حرکت اجرام سماوى و قوه محرکه آنها سخن گفته است؛
16. فى الکون: در این فصل توضیح داده شده است که به چه معنا تکوّن باید مسبوق به ماده پیشین باشد و به چه معنا و در چه صورت تکوّن مسبوق به ماده سابق نیست. (قال الحکیم (اى ارسطو) انه یمکن ان یکوّن شیء من لا شیء و قد ایضاً لا یکون شیء من شیء بل کل تکوّن انما یکون من لا شیء قال الاسکندر ان قول الحکیم هذا مستغلق جداً غامض ینقض بعضه بعضاً)؛
17. فى العلة الاولى و المعلول الاول: در این فصل توضیح داده مى شود که اگر علت چیزى متحرک باشد، آن چیز نیز متحرک خواهد بود و اگر علت متحرک نباشد، آن چیز نیز متحرک نخواهد بود؛
18. فى العلة الاولى: در این فصل درباره قوه تام و قوه ناقص سخن گفته مى شود و در پایان قوه تامه بر علت نخستین تطبیق مى شود؛
19. فى العلة الاولى: این فصل درباره قوه متناهى و قوه نامتناهى سخن مى گوید و نتیجه مى گیرد که آنچه نامتناهى حقیقى است، علت هر امر متناهى است؛
20. فى الکون: در این فصل درباره کون و ا ینکه هر متکوّنى باید استعداد تکون داشته باشد تا فعل فاعل را بپذیرد، سخن گفته شده است؛
21. فى الجرم و لاجرم: این فصل درباره امور مادى و مجرد و اینکه شأن امر مادى انفعال و شأن امر مجرّد فعل است، سخن گفته است؛
22. [فى ان] کل عالم یعلم ذاته و هو واحد فقط بالعدد: عنوان این فصل در سطر اول از روى ورق 66 آمده است که بخشى از آن آسیب دیده و محو شده است. مطالب فصل درباره علم و عالم و اینکه هر عالمى، به ذاتش علم دارد، است؛
23. فى العلة الاولى: در این فصل درباره علم علت نخستین سخن گفته شده است؛
24. فى العلة الاولى و المعلول الاول: این فصل درباره فعل علت اولى و نیز درباره اینکه او هویت محض بوده، عارى از هرگونه کیفیتى است، سخن مى گوید؛
26ـ25. فى العلة الاولى: این دو فصل درباره اینکه علت نخستین هویت محض بوده از هر گونه صفتى عارى است، سخن مى گوید.
آشنایى فیلسوفان مسلمان با این رساله
سخنانى که در این رساله آمده، مورد استفاده فیلسوفان مسلمان قرار گرفته است. مثلاً کندى، در کتاب الکندى الى المعتصم بالله فى الفلسفة الاولی در مقام اثبات وجود خدا و توحید آن، روشى را در پیش گرفته که به روش این رساله بسیار نزد یک است. اسکندر در این رساله در چند فصل اول با تکیه بر مفاهیم وحدت و کثرت و نسبت بین واحد و کثیر، وجود واحد بالذات را که مقدم بر همه موجودات است، ثابت مى کند. کندى نیز در الفلسفة الاولی با استفاده از تحلیل واحد و کثیر، وجود واحد بالذات و توحید آن را اثبات کرده است (رسائل الکندى الفلسفیة، 1/ 132-143). کندى در طرح این مباحث، نامى از این رساله یا ارسطو و اسکندر نبرده است، اما نزدیکى و شباهت سخنان و روش پژوهش کندى در این رساله با رساله اسکندر را نمى توان به آسانى انکار کرد.
در میان فهرست نگاران، تا آنجا که ما توانستیم بررسى کنیم فقط ابن ابى اصیبعه به این رساله اشاره کرده است. او در عیون الانباء عن طبقات الاطباء در معرفى اسکندر و آثار او، رساله اى به نام مقالة فیما استخرجه من کتاب ارسطو طالیس الذى یدعى بالرومیة اثولوجیا و معناه الکلام فى توحیدا الله تعالی را جزو آثار اسکندر آورده است که ظاهراً همین رساله است (ابن ابى اصیبعه، عیون الانباء عن طبقات الاطباء،1/ 107). در کتابخانه دانشگاه تهران نیز بخشى از این رساله (تقریباً یک صفحه) اما با ترجمه دیگرى در دو نسخه موجود است. نام این رساله در نسخه هاى موجود در دانشگاه تهران عبارت است از « قول استخرجه الاسکندر الافرودیسى من کتاب ثالوجیا أى الربوبیة فى تثبیت العلة الاولی» (فهرست نسخه هاى خطى دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 148). این رساله در مجموعه 242 ب با شماره 72 قرار دارد و همان رساله اى است که عبدالرحمن بدوى در کتاب شروح على ارسطو مفقودة فى الیونانیة و رسائل اخرى منتشر کرده است. عنوان رساله در این کتاب چنین است : «رسالة فى تثبیت العلة الاولى للاسکندر[الأفرودیسی] قول استخرجه الاسکندر من کتاب ثالوجیا اى الربوبیة، فى تثبیت العلة لاولی».
از آنجا که در عنوان نسخه هاى دانشگاه تهران و نسخه منتشر شده عبدالرحمن بدوى اشاره اى به نویسنده کتاب ثالوجیا، یعنى ارسطو نشده است، و تنها در نسخه اى که ما در این مقاله آن را معرفى کردیم، به این مطلب اشاره شده است، فقط این نسخه است که براى ادعاى اصلى مقاله حاضر سندیت دارد، و از این روى، این نسخه از رساله در ارسطوپژوهى، نقش ممتازى دارد.
البته نباید فراموش کرد که ارزش و اعتبار این رساله و عنوان آن در اثبات اینکه ارسطو کتابى به نام اثولوجیاداشته است مانند اسناد تاریخى دیگر است، و چنین نیست که ما را در ادعاى یاد شده به یقین منطقى برساند، بلکه صرفاً موجب نوعى اطمینان به درستى آن ادعا مى شود. امیدواریم پس از انتشار این رساله و بررسى محتوایى آن، و در پرتو مقایسه مطالب آن با دیدگاه هاى خداشناختیِ ارسطو و دیگران، حقایق بیشترى آشکار گردد.
منابع
1. ابن سینا، المباحثات، تحقیق و تعلیق: محمد بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، 1413 ق/ 1372 ش.
2. ارسطو، مابعدالطبیعه (متافیزیک)، ترجمه: شرف الدین خراسانى، تهران، حکمت، 1377ش.
3. ابن ابى اصیبعه، عیون ا لأنباء عن طبقات الاطباء، ج1، بیروت، دارالفکر، 1376 ق / 1956م.
4. حجتى، سید محمدباقر، فهرست نسخه هاى خطّى کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران، 1345ش.
5. بدوى، عبدالرحمن، اثولوجیا، افلوطین عندالعرب، قم، بیدار، 1413ق.
6. ــــــــــــــــــــ ، ارسطو عندالعرب، الطبعة الثانیة.
7. ــــــــــــــــــــ ، شروح على ارسطو مفقودة فى الیوناینة و رسائل اخرى، بیروت، دارالمشرق، 1971م.
8. غفارى، حسین،«ارسطو، فیلسوف الهى یا پوزیتیویست»، نشریه فلسفه (فصل نامه فلسفى، دوره جدید)، شماره نهم، پاییز و زمستان 83 (ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران).
9. جی.پاتزیگ، «خداشناسى و وجودشناسى در مابعدالطبیعه ارسطو»، ترجمه: یارعلى کُرد فیروزجایى، نشریه معرفت، شماره مسلسل 76، شماره اوّل (فروردین 1383)، سال سیزدهم.
10. کندى، رسائل الکندى الفلسفیة، تحقیق: محمد عبدالهادى ابوریده، قاهره، دارالفکر العربى، 1369 ق/ 1950 م.
11. Aristotle, The complete works of Aristotle, ed. J. Barnes, V.2, rinceton, Princeton University press, 1991.
پى نوشت ها
1. براى آشنایى با روند تحقیقات پژوهشگران یاد شده درباره این موضوع، ر.ک: عبدالرحمن بدوى، تصدیر عام، فى: اثولوجیا، افوطین عندالعرب.
لازم است خاطر نشان کنیم که از برخى سخنان ابن سینا مى توان استفاده کرد که او در اِسناد برخى مطالب اثولوجیا به ارسطو تردید داشته است. مثلاً در قطعه 127 المباحثات گفته است:
«و قد کان اتفق من الدواعى عام طروق رکاب السلطان الماضى هذه البلاد ما بعثه على الاشتغال بکتاب سمّاه کتاب الانصاف المشتمل على شرح جمیع کتب ارسطوطالیس حتّى ادخل فیها کتاب اثولوجیا و اخرج فى معانیه ما لم یحتسب منه؛ و نظر فى اختلاف التفسیر کلّه ...».
عبارت: «ادخل فیها کتاب اثولوجیا و اخرج فى معانیه ما لم یحتسب منه»، دال بر این است که از دیدگاه ابن سینا در اثولوجیا مطالبى وجود دارد که نباید جزو آن شمرده شود (مثلاً به دلیل آنکه با دیگر آراى ارسطو ناسازگار بوده، سخنان خود ارسطو نبوده، و افزوده دیگران بوده است). قطعه دیگرى در المباحثات وجود دارد که این برداشت را تأیید مى کند:
«انى کنت صنفت کتاباً کتاب الانصاف ... و اوضحت شرح المواضع المشکلة فى الفصوص الى آخر اثولوجیا على ما فى اثولوجیا من المطعن و تکلمت على سهو المفسرین» (قطعه 1161).
عبارت:«على ما فى اثولوجیا من المطعن» (با اینکه اثولوجیا مورد طعن قرار گرفته است[و در خلوص آن اشکال شده است]) شاهد ماست. پاول کراوس نیز همین برداشت را از قطعه اخیر داشته است (ر.ک: کراوس، افلوطین عند العرب، ص 272، تعلیق 3 و ص 273، به نقل از : عبدالرحمن بدوى، ارسطو عندالعرب، الطبعة الثانیة، ص 121).
2. درباره این موضوع، ر. ک: دکتر غفارى، حسین،«ارسطو، فیلسوف الهى یا پوزیتیویست»، نشریه فلسفه (فصل نامه فلسفى، دوره جدید، شماره نهم، پائیز و زمستان 83، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران).
3. ارسطو درباره موضوع فلسفه اولى سخنانى دارد که ظاهراً با هم ناسازگارند؛ مثلاً در اینجا موضوع آن را جوهر نخستین و نامتحرک، یعنى خدا، دانسته است، ولى در مواردى دیگر، از جمله چند سطر بعد از سخنانى که در اینجا از او نقل کردیم، موضوع آن را «موجود بما هو موجود» دانسته است. درباره راه حل این ناسازگارى ها، ر.ک: پاتزیگ، «خداشناسى و وجودشناسى در مابعدالطبیعه ارسطو»، ترجمه یارعلى کُردفیروزجایى، در: نشریه معرفت، شمارة پیاپى 76، سال سیزدهم، شماره اوّل، فروردین 83 .
4. ( این قطعه ها در پایان کتاب ذیل آمده است: The complete works of Aristotle, Ed. Jonathan Barnes.)