سال دوازدهم، شماره اول، پياپي34، بهار و تابستان 1396
محمد فروغي
هادي وکيلي
اعظم قاسمي
چکيده
يکي از گرايشهاي رايج و پرطرفدار در فلسفه ذهن، کارکردگرايي است. در اين نوشتار، برآنيم تا به تحليل فلسفيِ پژوهشي نوپديد در حوزه هوش مصنوعي بپردازيم. پژوهشي که به شبيهسازي ادراک بصري انسان، با الگوبرداري از نمونه عصبشناختي ادراک ميپردازد. اين پژوهش که در سال 2013 انجام شده، با به کارگيري سامانهاي مرکب از شبکههاي عصبيِ مصنوعي و سامانههاي خبره، موفق به شبيهسازي سازوکار ادراک بصري انسان شده است. پس از شرح پژوهش ياد شده، به بررسي پيامدهاي فلسفي آن ميپردازيم و با معرفي آزمايشي ذهني، نشان ميدهيم که از ديد بيننده خارجي، نميتوان ميان روبات فوق هوشمندِ فرضي و انسان خودآگاه فرق بگذاريم؛ هرچند در نگاه آغازين ميان آندو، تفاوت ديده شود؛ ولي اين تفاوت براي هوشمند دانستن يک سامانه اهميتي ندارد؛ ازاينرو، ميتوان از نگاه کارکردگرايانه دفاع کرد. همچنين در اين پژوهش استدلال اتاق چيني سِرل اجمالاً معرفي شده و با استفاده از آزمايش ذهني يادشده، نقد و تحليل ميشود.
کليدواژگان
ادراک بصري، هوش مصنوعي، فلسفه ذهن، کارکردگرايي، اتاق چيني سِرل.