سال سيزدهم، شماره اول، پياپي36، بهار و تابستان 1397
محمد ذوالفقاري : دانشجوي دکتري علوم سياسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره؛ و خارج حوزه zolfaghary_mb1360@yahoo.com
چکيده
نسبت دين و سياست همواره بهعنوان چالشي نظري، ميان فلسفه سياسي اسلامي و فلسفه سياسي ليبراليسم مطرح بوده است. اگرچه انديشمندان سياسي بسياري از هردو جريان سياسي به پژوهش در اين مسئله پرداختند، ولي نوشتار پيشرو برآن است تا به بررسي تطبيقي اين موضوع با تمرکز بر آراي دو فيلسوف سياسي يعني آيتالله مصباح يزدي (نماينده گفتمان غالب اسلامي) و جان لاک (نماينده گفتمان غالب ليبرال دموکراسي) و با تکيه بر کارآمدترين مباني نظري ايندو فيلسوف، به نسبتيابي دين و سياست بپردازد.
يافته تحقيق عبارت است از انطباق ديدگاه استاد مصباح يزدي بر پيوند تفکيکناپذير دين و سياست (حکومت) و نيز تطبيق نظريه جان لاک بر مرتبه نخست سکولاريسم يعني لائيسم. درنگي دوباره در اين بحث تاريخي، با تمرکز بر دو انديشمند کليدي، مجال شناسايي برخي از ريشههاى اساسي چالش موجود را براي ما فراهم خواهد کرد. به لحاظ کاربردي، ازيکسو تحقق عيني نظريه پيوند دين و سياست در قالب نظام جمهوري اسلامي ايران در سده کنوني و ازسويديگر آشفتگي تمدن ليبراليسم و آغاز روند گذار از سکولاريسم و ورود جوامع سياسي به عصر تجديد حيات جهاني دين در قلمرو اجتماعي و سياسي، اهميت پرداختن به اين موضوع را دوچندان ميسازد. اين بحث با رويکرد فلسفه سياسي و در قالب روش تحليلي ارائه شده است.
كليدواژهها
دين، سياست، عقل، آيتالله مصباح يزدي، جان لاک.