معارف عقلی، سال اول، شماره اول، پیاپی 1، بهار 1385، صفحات 126-

    - منطق (مقاله فرهنگ‌نامه منطق) / محمد ایزدى‌تبار

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد ایزدی تبار / *مربی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / Ezadi@iki.Ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    «منطق»
    (مقاله اى از فرهنگ نامه منطق)

    منطق (دانش چگونه اندیشیدن و بازشناسى اندیشه درست از نادرست)

    این دانش در زبان یونانى «لُوغیا» و در سریانى «مِلیلُوثا» و در عربى «منطق» نامیده مى شود ( الحدود(خوارزمى )، 215). منطق برگرفته از نطق است و نطق به سه معناست: 1. قوه ناطقه که درک معقولات با آن صورت مى گیرد؛2. نطق داخلى که معقولات حاصل در نفس انسانى یا قوه اى است که معانى در آن ارتسام مى یابد؛ 3 . نطق خارجى که عبارت از الفاظ است و کاشف از مقصود نهفته در نهاد گوینده. این دانش را از آن روى منطق گفته اند که با به دست دادن قوانینى، قوه ناطقه را در هر دو ناحیه نطق داخل و نطق خارج به صواب هدایت کرده، از اشتباه باز مى دارد ( المنطقیات، 1/14؛ شرح حکمة الاشراق ( قطب شیرازى)، 29). از آنجا که منطق به کیفیت عمل ذهنى تعلق دارد، بدان صناعت منطق گویند؛ چه، دانش هاى مربوط به کیفیت عمل را صناعت مى نامند (نقدالآراء المنطقیة، 1/104). برخى گفته اند بحث از نطق لفظى و کیفیت آن، «منطق لغوی» و بحث از نطق فکرى، «منطق فلسفی» است (رسائل (اخوان الصفا)، 1/391ـ392 و 3/436).

    منطق تکوینى هم زمان با پیدایش بشر تکوین یافته، ولى در مبدأ پیدایش منطق تدوینى اختلاف است. مشهور است که ارسطو، حکیم یونانى، در قرن چهارم پیش از میلاد مسیح به تدوین آن پرداخت. از آنجا که ارسطو این کار را به درخواست اسکندر انجام داد، منطق به میراث ذوالقرنین شهرت یافت (شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 29؛ درة التاج، 1/76؛ رهبر خرد، ی؛ نقدالآراء المنطقیة، 1/5).

    ارسطو کتاب خود را در منطق « النص» نامید (مقدمه (ابن خلدون)، 487؛ نقدالآراء المنطقیة، 1/5). پس از ارسطو در زمان اسکندر افرودیسى مجموعه مباحث منطقى ارسطو ارغنون (Organon) به معناى آلت و افزار نامیده شد (موسوعة الفلسفة (بدوى)، 2/473؛ دائرة المعارف فارسى، 2/2869). برخى بر این باورند که پیش از ارسطو شخصى به نام «ارخوطس» از فیثاغوریان به جمع آورى دست کم بخشى از منطق، مانند مباحث مقولات، پرداخته است. همچنین مباحث جدل، مغالطه و شعر پیش از ارسطو تدوین شده است (ر. ک: الالفاظ المستعملة، 109؛ رهبر خرد، یا). بر پایه این دیدگاه نامیده شدن ارسطو به معلم اول از این باب است که مباحث پراکنده نگارش یافته را جمع کرده است (رهبرخرد، یا). فارابى با اذعان به این که پیش از ارسطو افرادى مانند ارخوطس و کسانقراطیس و افلاطون از برخى مباحث مانند قسمت، حدود، شعر، خطابه و مغالطه به صورت اجزاى پراکنده از منطق، بهره مى برده اند، مى گوید: تدوین منطق به جز مباحث اندکى مانند اوزان اشعار یا اجزاى خطابه و برخى مباحث جدل پیش از ارسطو صورت نگرفته است، و تدوین مباحث مقولات نیز در زمره اجزاى منطق به دست شخصى به نام ارخوطس صورت گرفته، که از نظر تاریخى پس از ارسطو بوده است (الالفاظ المستعملة، 109). برخى این احتمال را که منطق پیش از تدوینش در یونان، در مشرق زمین به ویژه در ایران تدوین شده است، مطرح کرده و ادله اى نیز در تقویت آن آورده اند (رهبر خرد، یا).

    منطق ارسطو همواره در یونان مورد توجه و محور تعلیم و تعلم بوده است؛ هرچند در برخى مقاطع تاریخى به تصور اینکه منطق به تعالیم مسیحیت ضرر مى زند، تعلیم و تعلم آن محدود شده و در برخى مقاطع نیز صرفاً تا آخر اَشکال وجودیه تعلیم داده مى شد (همان، کا). این منطق در زمان ساسانیان از یونانى به فارسى ترجمه شد و بعدها در دوره اسلامى همین ترجمه به قلم ابن مقفع به عربى برگردانیده شد (همان، کو). منطق ارسطو با ورود به عالم اسلام کانون توجه محققان اسلامى قرار گرفت و آنان در تنقیح مباحث آن کوشیدند (همان، کز). از منطق دانان نامى اسلامى مى توان فارابى، ابوسلیمان سجستانى، ابن زرعه، ابوزکریا، ابن خمار، احمد بن طیب، ابوریحان بیرونى، ابن سینا و محقق طوسى را نام برد (همان، کد). البته در عالم اسلام افرادى بودند که به منطق ارسطو روى خوش نشان نداده، به نقد آن پرداختند (همان، کو)؛ هر چند به طور دقیق روشن نیست که نقد منطق از چه زمانى آغاز شد؛ چه، بعضى منتقدان نقد خود را در کتابى مستقل و با این عنوان نمى نوشته اند، بلکه در خلال دیگر مؤلفات خود به صورت استطرادى مى آورده اند (نقد الآراء المنطقیة، 1/6). اما به طور روشن مى توان گفت نخستین بار در قرن چهارم هجرى است که مسلمانان در نقد منطق کتاب هایى، از جمله الآراء و الدیانات، الدقائق، و صون المنطق و الکلام من فن المنطق و الکلام نوشتند. کتاب التقریب لحدود المنطق اثر ابن حزم نیز تا حدودى در همین زمینه است(همان، 7). بسیارى از فقها دانش منطق را مورد هجمه قرار دادند، به طورى که طرفداران منطق را زندیق به شمار مى آوردند. ابن صلاح تعلیم و تعلم منطق را حرام دانست و دستور داد تا طرفداران منطق را از مدارس اخراج کنند، و نیز به دستور منصور بن ابى عامر کتب منطقى سوزانده شد (همان). از همین روى منطق دانان اندلسى از کار برد واژه منطق پرهیز مى کردند و به جاى آن لفظ «مفعل» را به کار مى بردند (همان).

    صوفیان نیز با منطق سَرِ مخالفت داشتند. از دیدگاه آنان، معارف منطقى مشوب به احکام وهم است و قیاس هاى منطقى به خطاهاى شنیع و افکار فاسد مى انجامد، و معرفت حقایق تنها از راه تصفیه نفس و وصول به مرتبه مکاشفه و مشاهده است (همان، 8). فلاسفه غرب و در رأس آنان «اُکام»، نیز در قرن چهاردهم میلادى حمله به ارسطو و منطق وى را آغاز کردند (همان، 7). اُکام مى گفت: اگر منطق را بر تعالیم مسیحیت تطبیق دهیم تناقض هاى فراوانى در تعالیم دینى یافت مى شود؛ پس جانب عقل را رها مى کنیم و به آنچه وحى آورده است ایمان مى آوریم (همان). دانش منطق پس از ظهور فلسفه جدید در غرب، که مقارن ظهور بیکن و دکارت بود، بیشتر مورد هجمه قرار گرفت (همان، 8). بعدها در برابر منطق ارسطو که منطق قدیم و کلاسیک نامیده مى شود، منطق هاى دیگرى مطرح و رایج گشت؛ از جمله منطقى که لایپ نیتز پیشنهاد کرد و متفکران قرن هاى نوزدهم و بیستم اصول آن را پى ریختند که منطق جدید، منطق ریاضى و منطق صورت خوانده مى شود، و منطق دیالکتیک که هگل مطرح ساخت و بیشتر به مسائل فلسفى مى پردازد، و منطق کانت که بیشتر معرفت شناسى است. همچنین بررسى روشهاى تحقیق در دانش هاى گوناگون، منطق یا متدلوژى خوانده مى شود (دایرة المعارف فارسى، 2/2869).

    منطق دانان تعریف هاى متعددى براى منطق ارائه داده اند. برخى مانند ابن سینا (النجاة، 8) و غزالى (مقاصد الفلاسفة، 36) در تعریف منطق ساختار آن را در نظر آورده اند، ولى بیشتر منطق دانان براى رعایت اختصار از اخذ ساختار منطق در تعریف آن خوددارى ورزیده اند (المنطقیات (فارابى)، 1/11؛ رسائل (اخوان الصفا)، 1/427؛ الاشارات، 1/117؛ شرح حکمة الاشراق (شهرزورى)، 34؛ القواعد الجلیة، 187؛ التنقیح، 5). در برخى تعریف هاى منطق، ماهیت آن کانون توجه قرار گرفته و به دانشى که انتقال از معلومات به مجهولات را به انسان مى آموزد، تعریف شده است (الاشارات، 1/117؛ المعتبر، 1/7)، ولى در بسیارى از تعاریف بر غرض منطق تکیه کرده اند؛چنان که ابن سینا (الاشارات، 1/117) و به پیروى از وى بیشتر منطق دانان منطق را برنامه بهداشت تفکر تلقى کرده، نقش ابزارى آن را پیش گیرى از خطاى در اندیشه دانسته اند. تعبیر «عاصم» (البصائر، التنقیح، 6) و «آلة واقیة» (حکمة الاشراق، 4) به همین معنا اشاره دارد. در همین زمینه غزالى (مقاصد الفلاسفة، 31)، قطب شیرازى (درة التاج، 1/293) و صدرالمتألهین (التنقیح، 5) سنجش اندیشه و بازشناسى فکر صحیح را از فاسد، در تعریف منطق اخذ کرده اند. همچنین با همین نگاه است که غزالى منطق را میزان و معیار علوم دانسته (مقاصد الفلاسفة، 136) و حتى آثار منطقى خود را محک النظر، معیارالعلم و القسطاس المستقیم نامیده است. در تعریف ذیل، که شاید بتوان آن را بهترین تعریف منطق دانست، به ماهیت و غرض منطق، هر دو، اشاره شده است: منطق دانش ابزارى قانونى اى است که چگونگى انتقال از معلومات به مجهولات را به انسان مى آموزد و مراعات قوانین آن انسان را از لغزش در فکر حفظ مى کند.

    از آنجا که انسان در اندیشه خود خطاپذیر است، براى مصون ماندن از لغزش در اندیشه، که غرض و فایده منطق دانسته شده است، از فراگیرى آن گریزى ندارد (المعتبر، 1/5؛ اجوبة مسائل الاسترآبادى، 251؛ القواعد الجلیة، 184 ـ 186) و باید در تمام علوم نظرى، خواه عقلى و خواه نقلى، از منطق یارى بجوید (معیار العلم، 31) تا با این معیار حقایق را از اوهام جدا سازد (رهبر خرد، 6). منطق براى تفکر به سان نحو و عروض نسبت به زبان است. این دو مقوم زبان اند و منطق مقوم عقل، تا در آنچه امکان اشتباه در آن هست جز صواب نیندیشد (المنطقیات، 1/11؛ النجاة، التحصیل، 5) با این تفاوت که هیچ کس جز انسانِ مؤیَّد از ناحیه خداوند براى تفکر از منطق بى نیاز نیست، ولى ذوق سلیم از نحو و عروض بى نیاز است (النجاة، الشفا، المدخل، 20؛ التحصیل، بیان الحق و لسان الصدق، 151؛ الجدید فى الحکمة، 151؛ درة التاج، 2/5).

    البته در نیازمندى به منطق تشکیک هایى صورت گرفته است (الشفا، القیاس، 15ـ 17؛ کشف الاسرار، 5 ـ6؛ تعدیل المعیار، 142؛ نقد الآراء المنطقیه، 1/99 ـ 103)؛ از جمله:

    1. وابستگى تفکر به منطق مستلزم آن است که براى فراگیرى منطق نیز به منطق نیازمند باشیم (ر. ک: الشفا، المنطق، 4/15). به عبارت روشن تر اگر قوانین منطقى بدیهى اند به فراگیرى آنها نیازى نیست، و اگر اکتسابى اند براى فراگیرى آنها به منطق نیاز است که این مستلزم دور یا تسلسل است (الانارات، الملخص، کشف الاسرار، 65).

    پاسخ: بخشى از قوانین منطق بدیهى است و بخش دیگر که استدلالى است بر بخش نخست متکى است. گذشته از این، همین بخش، چنان انتظام و اتساقى دارد که به آن استحکام مى بخشد؛ به گونه اى که کمتر مورد اختلاف واقع مى شود (الشفا، القیاس، 17؛ البصائر، 27؛ التحصیل، الملحض، 159؛ کشف الاسرار، 5 ـ 6 ؛ شرح حکمة الاشراق(قطب شیرازى)، 29؛ درة التاج، 2/7 ـ 8)؛

    2. تفکر صحیح دانشمندان، پیش از تدوین منطق، دلیل بى نیازى از منطق است (ر. ک: الشفا، القیاس،17).

    پاسخ: استدلال هاى دانشمندان در آن دوران، به ملکه اى که از منطق داشته اند متکى بوده است و آنچه در این امر اهمیت اساسى دارد همان ملکه است. اکنون نیز اگر کسى قوانین منطق را بشناسد ولى رعایت نکند از آن نفعى نمى برد؛ هرچند اگر ملکه با معرفت قوانین همراه باشد و بلکه بر اساس معرفت به قوانین حاصل شود سودمندتر است (همان).

    همین جا به اشکالى که بر غرض منطق گر فته اند پاسخ داده مى شود و آن اینکه اگر منطق خاصیت بازدارندگى از خطا دارد چرا منطق دانان به خطا مى افتند؟ (ر.ک: رهبر خرد، 12-13) پاسخ این است که صرف دانستن قوانین منطق سودى ندارد، بلکه ملکه شدن و به کار بستن آن است که آدمى را از خطا بازمى دارد (همان).

    منطق در تقسیمات علوم، در زمره دانش هاى عقلى نظرى قرار دارد (منطق المشرقیین، 5؛ مقدمه (ابن خلدون)، 475) هرچند از این نظر که به کیفیت عمل مربوط است دانشى عملى به شمار مى آید (شرح مطالع، 7). اما این که منطق جزو فلسفه است یا تنها ابزارى براى فلسفه و دیگر دانش هاست مورد اختلاف است. از دیدگاه افلاطون، منطق هم ابزار فلسفه است و هم جزو آن (ر.ک: منطق (ابن زرعه)، 102؛ الحدود ( خوارزمى)، 207)؛ اما در تقسیمى که ارسطو درباره فلسفه ارائه داده، منطق جایگاهى ندارد. اسکندر افرودیسى نیز منطق را نه جزو فلسفه، بلکه ابزارى براى آن به شمار آورده است (الشفا، المنطق، 1/ مقدمه حسین پاشا، 52ـ 54)، ولى رواقیان به صراحت آن را جزو فلسفه دانسته (همان؛ حدود المنطق (ابن بهریز)، 115ـ 116) و آن را در عرض دو بخش نظرى و عملى فلسفه، جزء دیگرى به شمار آورده اند ( حدود المنطق (ابن بهریز)، 115ـ 116). برخى نیز آن را جزئى از اجزاى فلسفه نظرى شمرده اند (ر. ک: الحدود (خوارزمى)، 207).

    فارابى آن را صناعتى مستقل دانسته که نه ابزار فلسفه است و نه جزو آن (الالفاظ المستعملة، 127). وى مى گوید این استدلال نادرست است که موضوع منطق یکى از موجودات است و فلسفه نیز از موجودات بحث مى کند و در نتیجه منطق جزو فلسفه است؛ چه در منطق موجودات از جهت موجود بودن مورد بحث نیستند، بلکه از این جهت مورد بحث اند که ابزارى براى قادر ساختن انسان بر شناخت موجودات اند (همان). قطب شیرازى (درة التاج، 1/82) منطق را از فروع فلسفه اولى که علم اعلاست مى داند و بر مدعاى خویش این گونه دلیل مى آورد: موضوع علم اعلا در خارج و ذهن نیازمند ماده نیست، و منطق نیز چنین است. سپس مى گوید: برخى منطق را در اصل تقسیم علم وارد کرده، مى گویند: هر علمى یا ابزار دیگر علوم است، یا ابزار آن نیست. قسم اول منطق است و قسم دوم یا علم نظرى است یا عملى (همان). ابن سینا جزء بودن منطق را براى فلسفه مبتنى بر این دانسته است که فلسفه را به مطلق بحث نظرى تفسیر کنیم ولى چنانچه آن را به بحث از اشیا از این جهت که موجودند معنا کنیم، منطق جزو فلسفه نخواهد بود (الشفا، المدخل، 16). برخى به استناد اینکه منطق ابزار دیگر دانش هاست آن را از زمره دانش ها خارج دانسته اند (ر. ک: شرح الاشارات (محقق طوسى)، 1/118؛ الجوهر النضید، 24). این نظریه را این گونه نقد کرده اند: منطق صناعتى است که به معقولات ثانیه نظر دارد؛ پس علم به معلوم خاص است و نفى علم بودن آن بى معناست. از سویى نیز منطق ابزار تمام معارف به شمار نمى رود تا خارج از زمره آنها باشد، چه اولیات نیازمند ابزار نیستند. گذشته از این، بسیارى از دانش ها ابزار دانش دیگرى به شمار مى روند (همان). فخر رازى نزاع در علم بودن منطق را نزاع لفظى دانسته، مى گوید: منطق به بحث از معقولات ثانیه که موجود ذهنى هستند مى پردازد؛ حال اگر علم را بحث از موجود خارجى بدانیم منطق علم نیست و اگر آن را بحث از موجود بدانیم علم است (شرح عیون الحکمة، 1/28؛ الانارات، 5ـ 6). البته به عقیده کسانى که منطق را علم مى دانند، علم اصالى که مقصود لذاته باشد نیست، بلکه علم آلى است (منطق المشرقیین، التحصیل، 6، 120؛ الانارات، شرح الاشارات (محقق طوسى)، 1/117؛ شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 29). فارابى مى گوید معقولات با منطق سنجیده مى شوند چنان که اجسام با ترازو (ر.ک: الشفا، المنطق، 1/ مقدمه حسین پاشا، 54) غزالى نیز آن را علم ابزارى و میزان نامیده است (همان).

    این دانش بر تمام دانش هاى فکرى مقدم است ( الالفاظ المستعملة، 127) و به تعبیر محقق طوسى بنیاد تمام دانش ها، به ویژه اقسام حکمت است؛ هرچند در مقام تعلیم و تعلم ممکن است برخى صناعت ها به سبب آسان تر بودن یا جهات دیگر بر آن مقدم باشند؛ مثلاً تهذیب اخلاق بر منطق تقدم دارد؛ چه، شروع منطق پیش از تهذیب اخلاق، به گمراهى و جهالت مى انجامد. همچنین هندسه و حساب پیش از منطق فرا گرفته مى شود تا ذهن انسان با برهان انس گیرد (شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 32).

    در تعیین مرتبه منطق در میان دانش ها فارابى و ابن سینا اختلاف نظر دارند. فارابى منطق را رئیس دانش ها دانسته است نه خادم آنها (ر.ک: شرح عیون الحکمة، 48). وى مى گوید اینکه منطق معین دیگر علوم است دلیل خادم بودن آن نیست؛ چه، معین بر دو گونه است: آنچه ماده و مقدمه براى دیگر دانش هاست، و آنچه معیار سایر دانش هاست؛ و منطق از قسم دوم است (ر.ک: الشفا، القیاس، 15). ابن سینا این دیدگاه را افراطى دانسته، مى گوید: در میان دانش ها آنچه مقصود لنفسه است شریف تر و برتر از آن دانشى است که مقصود لغیره است، و تلاش براى اثبات ریاست منطق امرى نارواست و صرف اینکه معین بودن منطق از قسم معیار باشد رتبه آن را بالا نمى برد (همان). فخررازى این اختلاف را یک نزاع لفظى دانسته، مى گوید: اگر ریاست به معناى نفوذ حکم در غیر باشد، منطق رئیس دانش هاست، و اگر شرط ریاست این است که آن علمْ مقصود لذاته باشد، منطق رئیس دیگر دانش ها نخواهد بود (شرح عیون الحکمة، 48).

    در دانش منطق، از تمام شیوه هاى تعلیمى (انحاى تعلیمیه) که عبارت از تقسیم، تحلیل، تحدید و برهان است، بهره مى گیرند (شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 28و32).

    ابواب منطق عبارت اند از: 1. ایساغوجى (کلیات خمس)؛ . قاطیغوریاس (مقولات عشر) که مشتمل است بر معقولات مفرده که الفاظ مفرده بر آن دلالت دارند، و الفاظ مفرده که دال بر معقولات مفرده است؛ 3. بارى أرمینیاس (عبارت) که کتاب قضایاست و مقدمه کتاب قیاس به شمار مى آید؛ 4. آنالوطیقاى اول (قیاس)؛ 5. آنالوطیقاى ثانى (برهان) که به آن افوذوطوقى نیز گویند. فارابى برهان را صناعت فلسفه نیز خوانده است (المنطقیات، 1/12ـ 13)؛ 6. طوبیقا (جدل) که به معناى مواضع است؛ یعنى مکان هایى که در هر مسئله اى مطرح است که اثبات یا ابطال آن به دلیل نیاز دارد؛ 7. سوفسطیقا (مغالطه)؛ 8. ریطوریقایارفطوریقى (خطابه)؛ 9. بیوطیقى یا قرانیطیقى (شعر) (الالفاظ المستعملة، 125 ـ 127؛ الحدود (خوارزمى) ، 214؛ شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 32؛ درة التاج، 1/76؛ رهبر خرد، 47 ـ 48؛ نقدالآراءالمنطقیة، 1/5). ارسطو برهان و قیاس را در یک کتاب آورده است (ر.ک: الالفاظ المستعملة، 126) و بنابر نسخه تعالیم منطقیه ارسطو، که ابن ندیم نیز بدان تصریح دارد، باب ایساغوجى در منطق ارسطو نبوده، بلکه بعدها فرفوریوس آن را مقدمه منطق ارسطو قرار داده است (رهبر خرد، 48 ـ 49 و نیز ر.ک: نقدالآراء المنطقیة، 1/5)؛ هرچند برخى بر آن اند که ارسطو خود این کتاب را نیز یکى از ابواب منطق قرار داده است (ر. ک: رهبر خرد، 48). قطب شیرازى مى گوید: ارسطو در منطق خود به بحث ایساغوجى و مباحث الفاظ پرداخته است، لکن براى آن بابى جداگانه قرار نداده، بلکه به همراه مقولات عشر آورده است و فرفوریوس این دو بحث را از مقولات جدا کرده است (درة التاج، 1/78). وى سپس به تحسین کار فرفوریوس پرداخته، مى گوید: کلیات خمس و دلالات الفاظ امر ذهنى است و مقولات عشر طبایع موجودات خارجى اند پس بهتر همین است که از یکدیگر جدا باشند (همان). برخى مبحث ایساغوجى و الفاظ را تحت عنوان «مدخل» آورده اند (الشفا، المدخل، 5-55؛ اساس الاقتباس، 21؛ الجوهر النضید، 22-48) و برخى عنوان مدخل را تنها براى ایساغوجى قرار داده (منطقیات، 1/28) و مباحث الفاظ را بابى جداگانه در مقدمه منطق قرار داده اند (همان، 22؛ شرح الشمسیه، 82) به هر صورت مجموعه ابوابى که ارسطو تدوین کرد، ارگانون (organon)، که معرب آن «ارغنون» است، نام گرفت (رهبر خرد، 48). برخى شیوه فوق را در طرح ابواب منطق، منطق نُه بخشى نامیده و ابن سینا را در کتاب شفا، همچنین بهمنیار و محقق طوسى را پیرو این شیوه دانسته اند، و نظام دوبخشى منطق را، که بخش معرف و حجت باشد، به ابن سینا در کتاب اشارات نسبت داده اند، و ابن سهلان ساوى، غزالى، فخر رازى، خونجى، قطب الدین شیرازى، علامه حلى و صدرالمتألهین شیرازى را از پیروان نظام دوبخشى مى دانند (منطق الملخص، مقدمه (قراملکى) ، 33). به نظر مى رسد این تفکیک و نسبت دادن دو شیوه به منطق دانان درست نباشد؛ چه، منطق با احتساب باب ایساغوجى یا به صورت نُه بخشى تدوین مى شده است که مباحث برهان و حد در کتاب برهان ذکر مى شده است و یا دَه بخشى که بخش تعریف از برهان جدا شده و مستقل گشته است و ابن سینا در اشارات چنین کرده و پس از وى دانشمندان به همین شیوه روى آورده اند. طرح مبحث اجزاء علوم که عبارت از موضوعات ، مبادى و مسائل علوم است در کتب منطقى امرى رایج است برخى آن را در کتاب برهان (الشفا، البرهان، 155؛ النجاة، 130؛ اساس الاقتباس، 294؛ الجوهر النضید، 326) و برخى در خاتمه کتب منطقى آورده اند (شرح الشمسیه، 468؛ الحاشیة على تهذیب المنطق، 114).

    موضوع منطق از دیدگاه پاره اى منطق دانان معقولات ثانیه است؛ البته نه از این جهت که این معقولات در ذهن یا در خارج موجودند، بلکه موضوع بودن آنها از این جهت است که با تأمل در آنها انتقال از معلوم به مجهول صورت مى گیرد (منطق المشرقیین، 10؛ التحصیل، 221؛ الانارات، الملحض، 10؛ تعدیل المعیار، 145ـ 146؛ شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 33؛ درة التاج، 2/10ـ 12؛ المناهج، رهبر خرد، 13ـ14). در نظریه دیگرى، معلومات تصورى و تصدیقى را از این جهت که به تصور و تصدیق مى انجامد یا رسیدن به تصور و تصدیق بر آنها متوقف است، موضوع منطق دانسته اند (کشف الاسرار، بیان الحق و لسان الصدق، القواعد الجلیة ، 189 ـ 188؛ الحاشیة على التهذیب، 18ـ19، نقدالآراء المنطقیة، 1/107). بر نظریه دوم اشکالاتى وارد کرده اند. (ر. ک: نقدالآراء، المنطقیة، 1/107 ـ 115)؛ از جمله اینکه بى شک موضوع منطق مفهوم تصور و تصدیق نیست؛ چه مفهوم آن دو موصل نیست، و موضوع بودن مصداق تصور و تصدیق مستلزم این است که تمام تصورات و تصدیقات، موضوع منطق باشند (تعدیل المعیار، 145- 146؛ درة التاج، 2/11- 12 ) . مؤلف کتاب نقد الآراء المنطقیة (1/107- 115) این اشکالات را رد کرده، در نقد نظریه اول مى گوید: موضوع بودن معقولات ثانیة براى منطق مستلزم این است که بحث از کلى، جنس، فصل، حد و... از مباحث استطرادى بوده، از مسائل منطق به شمار نیاید (همان، 112). برخى متقدمان منطق نیز موضوع آن را الفاظ از جهت دلالتشان برمعانى دانسته اند (ر.ک: الشفا، المدخل، 22ـ 23). ابن سینا به صاحب این نظریه نسبت بلادت داده است (همان). ابن ترکه مى گوید: همان طور که کسانى که «قول» را موصل به مطلوب مى دانند، به راه دورى نرفته اند، کسانى نیز که لفظ را از جهت دلالت بر معنا موضوع منطق قرار داده اند به خطا نیفتاده اند (المناهج، 4). شاید بتوان سخن ابن سهلان ساوى را توجیهى براى نظریه فوق دانست (البصائر، 29 ـ 30). وى مى گوید: موضوع منطق معقولات ثانیه است که مواد قول شارح و حجت اند؛ ولى هنگامى که در مقام تعلیم و تعلم قرار مى گیریم، الفاظ نیز مدخلیت مى یابند و معانى و الفاظ، با هم، مواد قول شارح و حجت قرار مى گیرند.

    ضمائم:

    1. اصطلاح نامه:

    اصطلاحات مترادف منطق، صناعت منطق (المنطقیات، 1/11)، صناعت منطقیه (منطق (ابن زرعه)، 102) و به صورت جمع صنایع منطقیه (المنطقیات، 1/415) علم العلم (المعتبر، 1/226) یا علم العلوم (همان، 227)، منطق فلسفى (رسائل (اخوان الصفا)، 1/391)، معیار (مظفر، المنطق، 9)، میزان (همان؛ نقد الآراء المنطقیة، 1/5) و علم العقل (نقدالآراء المنطقیة، 1/5) و اجزاى اصلى آن تعریف و حجت و عناوین مرتبط با آن، مدخل و قانون و اجزاى علوم است.

    2. تعاریف:

    1.علم المنطق [هی][\1] الاله التى یمتحن بها الحق من الباطل فى جمیع الاشیاء (المنطقیات (فارابى)، 1/6).

    2.صناعة المنطق هى الصناعه التى تشتمل على الاشیاء التى تسدد القوه الناطقه نحو الصواب فى کل ما یمکن ان یغلط فیه و تعرّف کل ما یتحرز به من الغلط فى کل ما شأنه أن یستنبط بالعقل (همان، 11).

    3.صناعه المنطق آله اذا استعملت فى اجزاء الفلسفه حصل بها العلم الیقین بجمیع ما تشتمل علیه الصنائع العلمیه (همان، 14).

    4.الصنائع المنطقیه هى التى یشتمل على الاشیاء التى شأنها ان تستعمل آلات و معینه فى استخراج الصواب فى کل واحد من العلوم (همان، 415).

    5.[المنطق][\1] الاله العاصمه للذهن عن الخطأ و الزلل فیما نتصوره و نصدق به و الموصله الى الاعتقاد الحق باعطاء اسبابه و نهج سبله (النجاة، 4).

    6.المنطق هو الصناعه النظریه التى تعرف انه من ایّ الصور و المواد یکون الحد الصحیح الذى یسمى بالحقیقه حداً و القیاس الصحیح الذى یسمى بالحقیقه برهاناً و تعرف انه من ایّ الصور و المواد یکون الحد الاقناعى الذى یسمى رسماً و عن ایّ الصور و المواد یکون القیاس الاقناعى الذى یسمى ما قوى منه و اوقع تصدیقا شبیها بالیقین جدلیاً و ما ضعف منه و اوقع ظناً غالباً خطابیاً و تعرف انه عن ایّ صوره و ماده یکون الحد الفاسد و عن ایّ صوره و ماده یکون القیاس الفاسد الذى یسمى مغالطیا و سوفسطائیاً و هو الذى یترائى انه برهانى أو جدلى و لایکون و انه عن ایّ صوره و ماده یکون القیاس الذى لایوقع تصدیقا البته و لکن تخییلاً یرغب النفس فى شیء أو ینفرها أو یقززها أو یبسطها أو یقبضها و هو القیاس الشعری (همان، 9-8؛ و نیز ر.ک: التحصیل، 5).

    7.المنطق علم یتعلم فیه ضروب الانتقالات من امور حاصله فى ذهن الانسان الى امور مستحصله و احوال تلک الامور ( الاشارات، 1/127).

    8.المنطق آله قانونیه تعصم مراعاتها عن ان یضل ـ الانسان ـ فى فکره (همان، 1/117 و نیز شرح حکمة الاشراق (شهرزورى)، 34؛ القواعد الجلیة، 187؛ شرح الشمسیة، 52؛ رهبر خرد، 12؛ المنطق (مظفر)، 8؛ نقد الآراء المنطقیة ، 1/103).

    9.[المنطق][\1] قانون صناعى عاصم للذهن عن الزلل ممیز لصواب الرأى عن الخطأ فى العقائد بحیث تتوافق العقول السلیمه على صحته ( البصائر، 25).

    10. علم المنطق هو القانون الذى به یمیز صحیح الحد و القیاس عن فاسدهما فیتمیز العلم الیقینى عما لیس یقینیاً (مقاصد الفلاسفة، 36).

    11. [المنطق][\1] قانون الهدایه النظریه التى تکون بسابق المعارف و العلوم الى ما یکتسب بها منها (المعتبر، 1/7).

    12. المنطق آله صناعیه یصون الانسان بها فکره عن الغلط (شرح عیون الحکمة، 46).

    13. [قول بعض بان][\1] المنطق آله عاصمه للذهن (الانارات، 9).

    14. علم منطق شناختن معنى هایى است که از آن معانى رسیدن به انواع علوم مکتسب ممکن باشد و آنکه از هر معنى به کدام علم توان رسید و دانستن کیفیت تصرف در هر معنى بر وجه مؤدى به مطلوب و بر وجهى که مؤدى نباشد به مطلوب یا اگر مؤدى باشد نه چنان بود که باید و صناعت منطق آن بود که با شناختن معانى و دانستن کیفیت تصرف، ملکه شدن این دو فضیلت نیز مقارن باشد (اساس الاقتباس، 19؛ درة التاج، 2/6).

    15. هو [المنطق][\1] آله قانونیه منها تتعرف کیفیه اقتناص النظریات من الضروریات و ما یصح من النظر و ما لا یصح و تمیز الصحیح عن الفاسد و ما یلتبس بالصحیح و یوهم انه صحیح اذا روعیت امن الناظر من الخطأ فى نظره و فکره (بیان الحق و لسان الصدق، 3).

    16. [المنطق][\1] قانون تصون مراعاته ذهن الناظر عن الغلط فى الفکر صوناً جزماً أو غالباً (همان، 4).

    17. المنطق قانون یعلم به صحیح الفکر و فاسده ( الجدید فى الحکمة، 151).

    18. المنطق علم یتعلم منه ضروب الانتقال من المبادئ الى المطالب (شرح حکمة الاشراق (شهرزورى)، 4).

    19. [المنطق][\1] علم یکشف عن حقیقه الصدق و الکذب فى الاقوال و الحق و الباطل فى الاعتقاد و الافعال (همان).

    20. [المنطق][\1] علم یتعلم فیه اصناف ترتیب الانتقال الموصل و ما یقع فیه ذلک مستقیماً و ما لایقع فیه (شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 52).

    21. [المنطق][\1] قانون یفید معرفه طرق اکتساب النظریات التصوریه و التصدیقیه من ضروریاتهما و الاحاطه بالافکار الصحیحه و الفاسده الواقعه فیها ( شرح الشمسیة، 58ـ57).

    22. المنطق علم قانونى یعصم حفاظه الناظر أن یضل سواء سبیله أو یزل اقدامه عن شارع قویمه ( المناهج، 4 ـ 3).

    23. [المنطق][\1] قانون تعصم مراعاتها الذهن عن الخطأ فى الفکر (الحاشیة على تهذیب المنطق، 18).

    24. المنطق قسطاس ادراکى یوزن به الافکار لیعلم صحیحها من فاسدها (التنقیح، 5).

    25. [المنطق][\1] هو الاداه التى یستعین بها الانسان على العصمه من الخطأ و ترشده الى تصحیح افکاره ( المنطق (مظفر)، 7).

    26. منطق علم آلى قانونى است که مراعات قوانین آن انسان را از لغزش در فکر حفظ مى کند (رهبر خرد، 12).


    منابع

    1. ابن بهریز، حبیب، حدود المنطق، محمدتقى دانش پژوه، تهران، انجمن فلسفة ایران،1357ش.

    2. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمة، بیروت، دارالفکر، 1424ق.

    3. ابن زرعه، عیسى بن اسحاق، منطق ابن زرعه، تحقیق: جیرار جهامى، بیروت، دارالفکر اللبنانى، چاپ اول، 1994م.

    4. ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات والتنبیهات[در«شرح الاشارات»]، تحقیق: سلیمان دنیا، قاهره، دارالمعارف، چاپ سوم، 1985م.

    5. ــــــــــــــــــــ ، حسین بن عبدالله، النجاة، محمدتقى دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1364ش.

    6. ــــــــــــــــــــ ، عیون الحکمة[در« رسائل الشیخ الرئیس»]، [عبدالرحمن بدوی]، قم، بیدار، چاپ اول، 1400ق.

    7. ــــــــــــــــــــ ، منطق المشرقیین، قم، کتابخانه مرعشى نجفى،1405ق.

    8. ابن کمونه، سعد بن منصور، الجدید فى الحکمة، تصحیح: حمید مرعید الکبیسى، بغداد، وزارة اوقاف والشؤن الدینیه، 1403ق.

    9. اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا، (رساله دهم تاچهاردهم)، بیروت، دارصادر، 1999م.

    10. ارموى، سراج الدین محمود، بیان الحق و لسان الصدق (پایان نامه)، غلامرضا ذکیانى، تهران، دانشگاه تهران، 1374 ش.

    11. بدوى، عبدالرحمن، موسوعة الفلسفة، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1984م.

    12. البغدادى، ابوالبرکات، المعتبر فى الحکمة، اصفهان، دانشگاه اصفهان، چاپ دوم، 1373ش.

    13. بهمنیار ، ابوالحسن، التحصیل، تصحیح: مرتضى مطهرى، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1375ش.

    14. حلّى، حسن بن یوسف، الجوهر النضید فى شرح منطق التجرید، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1381ش.

    15. ــــــــــــــــــــ ، القواعد الجلیة فى شرح الرسالة الشمسیه، تصحیح: فارس حسون تبریزیان، قم، دفترانتشارات اسلامى، چاپ اول، 1412ق.

    16. خوارزمى، الحدود [در«رسائل منطقیه فى الحدود و الرسوم»]، تصحیح: عبدالامیر الاعسم، بیروت، دارالمناهل، 1993م.

    17. خونجى، افضل الدین محمد، کشف الاسرار عن غوامض الافکار (پایان نامه)، تصحیح: حسن ابراهیمى و محمدرضا پورسینا، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.

    18. رازى، فخر الدین محمد، الانارات فى شرح الاشارات (پایان نامه)، امیر فرهپور، تهران، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1374ش.

    19. ــــــــــــــــــــ ، شرح عیون الحکمة، تصحیح: احمد حجازى السقا، تهران، مؤسسه الصادق، چاپ اول، 1373ش.

    20. ـــــــــــــــــــ ، منطق الملخص، تحقیق و تعلیق: احد فرامرز قراملکى و آدینه اصغرى نژاد، تهران، دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1381ش.

    21. رازى، قطب الدین، تحریر القواعد المنطقیة فى شرح الرسالة الشمسیة، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، 1382ش.

    22. سهرودى، شهاب الدین، حکمةالاشراق [the Philosophy of Illumination ß]، سید حسین ضیایى وجان والبریج، دانشگاه برینگهام یونگ، چاپ اول، 1999م.

    23. سهلان ساوى، البصائر النصیریه، تصحیح: رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، چاپ اول، 1993م.

    24. شهابى، محمود،  رهبر خرد، تهران، کتابخانه خیام، چاپ سوم، 1380ق.

    25. شهرزورى، شمس الدین محمد، شرح حکمةالاشراق، تصحیح: حسین ضیایى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1372ش.

    26. شیرازى، صدرالدین، التنقیح فى المنطق، تصحیح: غلامرضا یاسى پور و دیگران، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، 1378ش.

    27. شیرازى، قطب الدین، درة التاج، تصحیح: محمد مشکوة، تهران، حکمت، چاپ سوم، 1369ش.

    28. ــــــــــــــــــــ ، شرح حکمةالاشراق، به کوشش: مهدى محقق و عبدالله نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول،1380ش.

    29. طوسى، خواجه نصیرالدین، اجوبة مسائل السید رکن الدین الاسترآبادى [در«منطق و مباحث الفاظ»]، به کوشش: توشیهیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1370ش.

    30. ــــــــــــــــــــ ، تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار [در«منطق و مباحث الفاظ»]، به کوشش: توشیهیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1370ش.

    31. ــــــــــــــــــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات تصحیح: سلیمان دنیا، بیروت، مؤسسة النعمان، 1413ق.

    32. ــــــــــــــــــــ ، متن اساس الاقتباس، تصحیح: عبدالله انوار، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1375ش.

    33. غزالى، ابوحامد، معیار العلم فى فن المنطق، تعلیق: على بوملحم، بیروت، دار ومکتبة الهلال، چاپ اول، 1421ق.

    34. ــــــــــــــــــــ ، مقاصد الفلاسفه، تصحیح: دکتر سلیمان دنیا، مصر، دارالمعارف،1961م .

    35. فارابى، ابونصر، الالفاظ المستعمله فى المنطق، تحقیق: محسن مهدى، تهران، انتشارات الزهراءƒ، چاپ اول، 1404ق.

    36. ــــــــــــــــــــ ، المنطقیات للفارابى، تحقیق: محمدتقى دانش پژوه، قم، کتابخانه مرعشى، چاپ اول، 1408ق.

    37. کاشف الغطاء، شیخ على، نقد الآراء المنطقیه و حل مشکلاتها، بیروت، مؤسسه اسماعیلیان، 1991م.

    38. مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، تهران، امیرکبیر، 1374ش.

    39. مظفر، محمدرضا، المنطق، تعلیق: غلامرضا فیاضى، قم، دفترانتشارات اسلامى، چاپ اول، 1421ق.

    40. ملاعبدالله، حسین یزدى، الحاشیة على تهذیب المنطق، قم، جامعه مدرسین، چاپ دهم، 1421ق.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ایزدی تبار، محمد.(1385) - منطق (مقاله فرهنگ‌نامه منطق) / محمد ایزدى‌تبار. دو فصلنامه معارف عقلی، 1(1)، 126-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد ایزدی تبار."- منطق (مقاله فرهنگ‌نامه منطق) / محمد ایزدى‌تبار". دو فصلنامه معارف عقلی، 1، 1، 1385، 126-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ایزدی تبار، محمد.(1385) '- منطق (مقاله فرهنگ‌نامه منطق) / محمد ایزدى‌تبار'، دو فصلنامه معارف عقلی، 1(1), pp. 126-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ایزدی تبار، محمد. - منطق (مقاله فرهنگ‌نامه منطق) / محمد ایزدى‌تبار. معارف عقلی، 1, 1385؛ 1(1): 126-