اقسام حمل و احکام آنها/ محمدباقر ملکیان
Article data in English (انگلیسی)
اقسام حمل و احکام آنها1
محمد باقر ملکیان
چکیده
این مقال کوشیده است تا تقسیمات مشهورى را که در کتب معتبر منطقى در باب حمل صورت گرفته، جمع آورى کند. در ذیل هر تقسیم، وجه تسمیه اقسام و خاستگاه آن تقسیم، اگر در کلمات منطق دانان آمده باشد، ارائه شده است.
در مواردى براى برخى اقسام حمل تعاریف متعددى مطرح شده است که در این مقاله همگى آنها ارائه شده اند.
البته در مورد حمل، یکى دو تقسیم نیز در غیر کتب منطقى آمده که بدان ها نیز پرداخته شده است.
کلید واژه ها
حمل مواطات و اشتقاق، حمل ذاتى اولى و شایع صناعى، حمل طبعى و وضعى، حمل ذاتى و عرضى، حمل مطلق، حمل بتّى و غیر بتى، حمل حقیقت و رقیقت.
«حمل»: اصطلاحى منطقى است که در فلسفه و کلام نیز کاربرد دارد. حمل اقسام گوناگونى دارد. بزرگان فلسفه و منطق گفته اند که حمل مشترک لفظى بین دو معناست: حمل مواطات و حمل اشتقاق (ابن سینا، الشفاء،المدخل، 26؛ همو، الشفاء، العبارة، 20؛ طوسى، اساس الاقتباس، 18؛ شیرازى، درّة التاج، 53؛ میرداماد، الافق المبین، 18). هر گاه «حمل» بطور مطلق به کار رود، حمل مواطات مراد است؛ چرا که این حمل در منطق کاربرد دارد ( الشفاء، المدخل، 26). بنابراین «حمل اشتقاق» را حتماً باید با قید «اشتقاق» به کار برد. بر این اساس، در تقسیمات حمل که مقسم بدون قید آورده مى شود در واقع حمل مواطات تقسیم مى شود.
حمل مواطات و حمل اشتقاق
حمل مواطات: اصطلاحى منطقى است که در فلسفه و کلام نیز کاربرد دارد و با تعابیرى مانند «حمل متواطی»، «حمل هوهو»، «حمل هو على هو» و «حمل به طریق هوهو» از آن یاد مى شود (طوسى، شرح الاشارات، 1/141؛ همو، اساس الاقتباس، 18؛ حلى، الجوهر النضید، 13؛ رازى، حاشیه برشرح شمسیه، 60؛ صدرالدین شیرازى، رسالة التنقیح، 9).
تعریف هاى «حمل» درباره «حمل مواطات» صادق است؛ مثلاً این تعریف که حمل، بودنِ صفت در موصوف است (ابن حزم، رسائل ابن حزم، 114)، یا حمل، حکم به ثبوت چیزى براى چیزى یا حکم به لا وجود چیزى براى چیزى است (بغدادى، المعتبر، 1/13)، یا حمل، اتحاد خارجى دو امرى است که در ذهن متغایرند (ایجى، المواقف، 1/168؛ جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 93؛ دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272؛ الافق المبین، 18).
درباره حمل مواطات گفته اند: حملى است که در آن محمول حقیقتاً بر موضوع حمل مى شود (الشفاء، المدخل، 28)، به گونه اى که مى توان گفت موضوع همان محمول است (الشفاء، المقولات،20؛ المعتبر، 1/12؛ الجوهر النضید، 13). پس حملِ صفت بر موصوف و حمل موصوف بر صفت هر دو حمل مواطات اند (طوسى، تجرید المنطق،10؛ ابن کمونه، الجدید، 154). ولى فخر رازى فقط حمل موصوف یا ذات بر صفت را حمل مواطات مى داند، مانند «المتحرک جسم»، و حمل صفت را بر موصوف حمل اشتقاق مى نامد (شرح عیون الحکمة، 1/120).
منطق دانان همیشه در حمل، از جهتى وحدت و از جهتى دیگر تغایر را لازم مى دانند (زنوزى، رسالة حملیة، 24). با توجه به این نکته، بر حمل این اشکال وارد شده که اگر موضوع و محمول تغایر دارند چگونه به اتحاد آنها حکم مى شود، و اگر وحدت دارند تغایر آنها به چه معناست؟ به عبارت دیگر حمل یا مستلزم وحدت دو امر متغایر است یا تغایر دو امر متحد، و این دو محال اند؛ پس حمل نیز محال است (رازى، حاشیه بر شرح شمسیه،92؛ دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/280). اما باید دانست اولاً، این سخن که «حمل محال است»، خود، مشتمل بر حمل است پس این ادعا ناقض خویش است (رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 92)؛ و ثانیاً، موضوع و محمول از جهتى (مفهوم) متغایر و از جهتى (وجود) متحدند (همان، 93؛ فخر رازى، الانارات، 36).
با توجه به اینکه در حمل تغایر مفهومى بین موضوع و محمول لازم است، منطق دانان حمل الفاظ مترادف را بر یکدیگر، حمل حقیقى ندانسته، بلکه این حمل را لفظى خوانده اند (ابن سینا، منطق المشرقییّن،12؛ ساوى، البصائر النصیریة، 35؛ سهروردى، منطق التلویحات، 6).
بعضى تصریح کرده اند که حمل همان حکم به ثبوت چیزى براى چیزى یا حکم به لا وجود چیزى براى چیزى است، بنابراین تقسیم حمل به موجبه و سالبه معنا دارد (ابن سینا، دانشنامه علائى، 19؛ همو، عیون الحکمة، 3؛ ساوى، تبصره، 24؛ تجرید المنطق، 17). اما برخى دیگر، حملیه نامیدن سالبه ها را مجاز دانسته اند؛ زیرا که در سالبه سلب اتحاد بین موضوع و محمول مطرح است، و حمل یعنى بیان اتحاد بین دو امر ( المعتبر، 1/13؛ شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 66؛ حلى، القواعد الجلیّة، 245)، و براى توجیه این مجاز وجوهى مطرح کرده اند (شرح عیون الحکمة، 1/121؛ شرح الاشارات، 1/224؛ رازى، شرح المطالع، 113). ولى بعضى مدعى اند سالبه ها نیز حقیقتا حملیه اند؛ به این دلیل که معناى اصطلاحى حمل در سالبه ها هم تحقق دارد (رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 85).
حمل اشتقاق: این قسم که با تعبیراتى مثل «حمل ذو هو»، «حمل هو ذو هو» و «حمل فى هو» از آن یاد شده است (شرح الاشارات، 1/141؛ طوسى، اساس الاقتباس، 18؛ الجوهر النضید، 13؛ رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 60؛ صدرالدین شیرازى، اللمعات المشرقیة، 7) حملى است که در آن محمول بى واسطه بر موضوع حمل نمى شود، بلکه به واسطه ذو یا اشتقاق به موضوع نسبت داده مى شود، مانند حمل سفیدى بر انسان (شرح الاشارات، 1/142؛، شرح المطالع، 50). پس در حمل اشتقاق هو هویت موضوع و محمول مطرح نیست، بلکه مراد آن است که موضوع داراى محمول است ( اساس الاقتباس، 18؛ درّة التاج، 52).
برخى «حمل ترکیب» را عِدل «حمل اشتقاق» قرار داده اند که واسطه در حمل در اولى «ذو» و در دومى «اشتقاق» است، ولى چون مفاد این هر دو حمل یکى است وجهى براى تفکیک آنها وجود ندارد (جرجانى، حاشیه بر شرح شمسیه، 60).
فخر رازى مى گوید: هر گاه صفت بر موصوف خود حمل شود حمل اشتقاق است؛ مانند الجسم متحرک بخلاف المتحرک جسم، که حمل مواطات است (شرح عیون الحکمة، 1/120).
وجه تسمیه این حمل به حمل اشتقاق آن است که تا اشتقاقى در کار نباشد حمل صحیحى تحقق نمى یابد (مشکوة الدینى، منطق نوین، 181)؛ گرچه برخى گفته اند محمول حقیقى خود مبدأ اشتقاق است و لفظ «ذو» مثلاً براى بیان نسبت است ( المعتبر، 1/22). ولى این سخن ناتمام است؛ زیرا محمول در حمل اشتقاق مبدأ اشتقاق به ضمیمه نسبت است یعنى نسبت جزء محمول است نه خارج آن (رازى، شرح المطالع، 50).
حمل مواطات به ذاتى اولى و شایع صناعى تقسیم مى شود ( رسالة حملیة، 10). در بیشتر موارد «حمل» به طور مطلق مقسم این تقسیم قرار مى گیرد و مراد همان «حمل مواطات» است؛ زیرا همین حمل در منطق کاربرد دارد ( الشفاء، المدخل، 26).
حمل ذاتى اولى و حمل شایع صناعی
حمل ذاتى اولى: بهمنیار ( التحصیل، 17)، غزالی( معیار العلم، 82) و محقق دوانی(تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272) در آثار خود از این حمل نام برده اند.در این حمل، محمول ذاتى موضوع است و با این حال بى واسطه بر آن حمل مى شود؛ مانند حمل جنس بر نوع.
اما در سخنان میرداماد( الافق المبین، 19) و صدرالمتألهین(تعلیقات على الهیات الشفاء، 128؛ همو، تعلیقات على شرح حکمة الاشراق، 67) و پیروان ایشان مانند مرحوم سبزواری(شرح المنظومه، 130) و مدرس زنوزی(رسالة حملیة، 43) حمل ذاتى اولى به معناى حملى است که در آن موضوع و محمول، هم از نظر مفهومى و هم از نظر وجودى متحد باشند. برخى نیز معناى این حمل را توسعه داده و گفته اند: حمل ذاتى اولى حملى است که در آن مفهوم محمول عین مفهوم موضوع یا جزء آن باشد (منطق نوین، 175).
وجه تسمیه این حمل آن است که چون این حمل فقط درباره ذاتیات به کار مى رود و وجود در آن واسطه نمى شود «ذاتی»، و چون اولى الصدق او الکذب است «اولی» نامیده مى شود (الافق المبین، 19؛ رسالة حملیة، 54).
برخى حمل حد بر محدود را حمل ذاتى اولى دانسته اند (سبزوارى، تعلیقات بر الحکمة المتعالیه، 1/293)، و بعضى حتى حمل اجزاى حد بر محدود را حمل ذاتى اولى شمرده اند (طباطبایى، نهایة الحکمة، 142). خود ملاصدرا (تعلیقات على الهیات الشفاء، 129) حمل حد و اجزاى آن را بر محدود، گاه حمل ذاتى اولى و گاه حمل شایع دانسته است (همو، الاسفار، 1/293)؛ حال آنکه بعضى حمل حد بر محدود را حمل لفظى و نه حقیقى دانسته اند (طوسى، اساس الاقتباس، 419). آنان که حمل حد بر محدود را حقیقى مى دانند دلیل مى آورند که گاه غرض از حمل این است که موضوع را با عنوان محمول تصور کنیم؛ گرچه غالبا مقصود از حمل، افاده تصدیق به حالتى از حالات موضوع است (جرجانى، تهذیب میرى، 114، 116).
بر حمل ذاتى اولى اشکال مى گیرند که تغایر بین موضوع و محمول از مقومات هر حملى است، و در حمل ذاتى اولى ـ به اصطلاح اخیر آن ـ تغایرى وجود ندارد. پاسخ این است که در موارد حمل ذاتى اولى تغایر بین موضوع و محمول به اجمال و تفصیل است (رسالة التنقیح، 9)، و علامه طباطبایى تغایر به ابهام و تحصیل را نیز بر آن افزوده اند (نهایة الحکمة، 142).
بعضى حمل شى ء بر خودش را حمل ذاتى اولى شمرده اند (دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272، 281؛ سبزوارى، شرح المنظومة، 1/130؛ همو، تعلیقه بر الحکمة المتعالیة، 1/293؛ همو، تعلیقه بر الشواهد الربوبیة، 426؛ طباطبایى، تعلیقه بر الحکمة المتعالیة، 2/16)، در حالى که برخى دیگر این قسم را باطل ( منطق التلویحات، 6؛ فخر رازى، شرح عیون الحکمة، 1/75؛ اساس الاقتباس، 74) و بعضى آن را غیر مفید دانسته و پاره اى نیز چنین تفصیل داده اند که اگر بین دو طرف تغایرى لحاظ نشود حمل باطل است (شیرازى، شرح حکمة الاشراق، 66)، ولى اگر با «تعدد التفات»، که حیثیت تقییدى موضوع و محمول مى شود، تغایرى حاصل آید حمل صحیح است گر چه بى فایده است (دوانى، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272؛ میرداماد، الافق المبین، 19؛ صدرالدین شیرازى، تعلیقة على شرح حکمة الاشراق، 67؛ رسالة حملیة، 13، 21).
در باب فایده حمل شى ء بر خودش گفته اند این حمل، جعل مرکب بین شى ء و ذاتش را نفى مى کند (سبزوارى، شرح المنظومة، 261؛ همو، تعلیقه بر الحکمة المتعالیة، 1/293؛ همو، تعلیقه بر الشواهد الربوبیة، 426)، یا به عبارت دیگر، شى ء را بر خودش حمل مى کنیم تا توهم مغایرت مرتفع شود ( نهایة الحکمة، 142).
حمل شایع صناعى: از این حمل با تعابیرى همچون حمل متعارف، حمل عرضى، حمل ثانوى، حمل شایع، حمل صناعى، حمل شایع متعارف و حمل عرضى متعارف یاد مى شود. این حمل را بدین تعابیر تعریف کرده اند:
- الف) حملى است که در آن موضوع و محمول از نظر مفهومى متغایر و از نظر وجودى متحدند (صدرالدین شیرازى، الحکمة المتعالیة، 1/92؛ همو، تعلیقات على الهیات الشفاء، 128؛ همو، تعلیقات على شرح حکمة الاشراق، 66، 200؛ سبزوارى، شرح المنظومه، 130)؛
- ب) حملى است که در آن موضوع فردى از محمول است (الحکمة المتعالیة، 1/292)؛
- ج) حملى است که در آن چیزى که فرد یکى از موضوع یا محمول است فرد دیگرى هم هست ( الافق المبین، 19)؛
- د) حملى که در آن محمول نه عین مفهوم موضوع است نه جزء آن (منطق نوین، 176)؛
- ﻫ) حملى است که در محصورات اربع موجود است (تهانوى، موسوعة کشاف، 1/718؛ نگرى، جامع العلوم، 2/58).
در بیان وجه تسمیه این حمل گفته اند چون این حمل از حمل ذاتى اولى متأخر است آن را «عرضی» و «ثانوی» مى نامند و به لحاظ رواج و شیوع آن در علوم «شایع صناعی» خوانده اند ( الافق المبین، 20؛ رسالة حملیة، 10؛ المظفر، المنطق، 101؛ جامع العلوم، 2/58؛ موسوعة کشاف، 1/718).
از فارابى نقل کرده اند که براى حمل شایع، چهار فرض وجود دارد: 1. حمل جزئى حقیقى بر خودش؛ 2. حمل جزئى حقیقى بر کلى اى که فرد آن است؛ 3. حمل کلى بر جزئى حقیقى اى که فرد بالذات یا بالعرض آن کلى است؛ و 4. حمل دو کلى اى که با یکدیگر تصادق دارند ( تعلیقات على شرح حکمة الاشراق، 67).
اما بعضى حمل جزئى را، چه بر خودش و چه بر کلى اى که فرد آن است، نادرست و محال شمرده اند ( الشفاء، المقولات، 27؛ ساوى، البصائر النصیریة، 54؛ غزالى، معیار العلم، 296؛ ابن رشد، تلخیص کتاب القیاس، 211؛ سهروردى، منطق التلویحات، 7؛ شیرازى، درّة التاج، 54)؛ زیرا حمل جزئى بر جزئى، اگر آن دو متباین باشند، محال، و اگر هر دو یکى باشند مانند حمل دو اسم یک شخص بر همدیگر، حمل لفظى و غیر حقیقى است (الشفاء، المقولات،20؛ بهمنیار، التحصیل، 26؛ طوسى، اساس الاقتباس، 19). همچنین اگر دو جزئى دو وصف خاص باشند، حمل غیر حقیقى است (الشفاء، المقولات، 21؛ بغدادى، المعتبر، 1/165)، و حمل جزئى بر وصف خاص حمل غیر طبیعى و بالعرض است (تلخیص کتاب القیاس، 211). و حمل جزئى بر اسم اشاره نیز غیر واقعى است (الدسوقى، حاشیه بر شرح شمسیه، 1/253). حمل جزئى بر کلى غیر مقرون به سور، مستلزم تناقض است ( البصائر النصیریة، 54) و حمل جزئى بر کلى مقرون به سور، حملى لفظى و غیر حقیقى و خارج از وضع طبیعى حمل است (همان؛ المعتبر، 1/165).
در پاره اى از کلمات، حمل شایع صناعى به حمل بالذات و حمل بالعرض تقسیم شده است. حمل بالذات حملى است که در آن ذاتیات شى ء بر آن حمل مى شود، و حمل بالعرض حملى است که در آن عرضیات شى ء بر آن حمل مى شود ( الافق المبین،20؛ صدرالدین شیرازى، الحکمة المتعالیة، 1/292؛ همو، رسالة التنقیح، 9؛ رسالة حملیة، 44، 54).
آنچه تا کنون گفته آمد «حملى اولی» در برابر «حمل شایع» بود، لکن گاه حمل اولى در مقابل حمل شایع به کار نمى رود، بلکه به معناى محمول اولى به کار مى رود. در این معنا، حمل اولى به محمولى گفته مى شود که بى واسطه یا بى واسطه اعم از موضوع بر موضوع حمل شود ( الشفاء، البرهان، 135؛ البصائر النصیریة، 241؛ ابن رشد، تلخیص کتاب البرهان، 51؛ منطق التلویحات، 76؛ فخر رازى، الانارات، 227؛ طوسى، شرح الاشارات، 1/472؛ حلى، الجوهر النضید، 210؛ رازى، حاشیه بر شرح شمسیه، 71)، یا حملى که در آن ایجاب محمول با سلب آن از معنایى اعم از موضوع ممکن نباشد (معیار العلم، 228).
محمول اولى یا محمول به حمل اولى ـ به معنایى که مطرح شدـ ممکن است براى موضوعش ذاتى باشد یا عرضی(ابن سینا، دانشنامه علائى، 61) ؛ مانند حمل جنس قریب و فصل قریب بر نوع، و همین طور حمل عرض ذاتى بر نوع (همان؛ طوسى، تجرید المنطق، 54).
از تقسیم حمل به ذاتى اولى و شایع صناعى در حل بعضى مشکلات فلسفى بهره مى برند؛ از جمله در مسئله «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و نیز در «الجزئى جزئى و لیس بجزئی»، که در ظاهر متناقض اند ( الحکمة المتعالیة، 1/239، 293، 345؛ تعلیقات على شرح حکمة الاشراق، 68؛ نورى، تعلیقه بر الحکمة المتعالیة، 1/239؛ سبزوارى، تعلیقه بر الحکمة المتعالیة، 5/295،350؛ رسالة حملیة، 55؛ طباطبایى، بدایة الحکمة، 23). همین طور در پاسخ به این اشکال که جوهر ذهنى بنابر حفظ ذاتیات، باید جوهر و غیر قائم به موجودى دیگر باشد ولى با این حال قائم به ذهن است ( الحکمة المتعالیة،1/292؛ صدرالدین شیرازى، المسایل القدسیة، 45؛ نهایة الحکمة، 36).
گفتنى است حمل اولى و شایع، ناظر به محمول اند، ولى گاهى نیز قید موضوع قضیه قرار مى گیرند؛ مثلاً مى گویند: «الانسان (بالحمل الاولى) نوع» یعنى مفهوم انسان، و نه مصداق آن، نوع است، یا «الانسان (بالحمل الشایع) ضاحک» یعنى مصداق انسان، و نه مفهوم آن، ضاحک است (المنطق، 74).
حمل ذاتى و حمل غیرذاتی
حمل شایع به ذاتى و عرضى تقسیم شده است.
حمل ذاتى یا حمل جوهرى: حملى است که محمول آن، چون ذاتى موضوع است، در تعریف موضوع اخذ شود، مثل حمل حیوان بر انسان (ابن سینا، النجاة، 68؛ ابن حزم، رسایل ابن حزم، 114). پس ذاتى اولاً، وصف محمول است، و ثانیاً، به خود حمل نسبت داده شده است. در برابر این حمل، حمل عرضى قرار دارد که ابن حزم آن را «حمل غیری» نامیده است (همان).
اصطلاح دیگر «حمل ذاتی» حملى است که در تعریف محمول، موضوع یا جنس آن یا موضوع معروض اخذ شود (النجاة، 68؛ التحصیل، 209)، مثل حمل افطس بر انف، و حمل مثلث بر سطح، و حمل مفرق البصر بر جسم. در برابر این حمل، حملى است که محمول براى موضوع، «محمول غریب» است.
حمل طبعى و حمل وضعی
حمل طبعى: آن است که محمول به لحاظ مفهومى اعم از موضوع باشد و گفته اند: هر اعم مفهومى بالطبع بر اخص حمل مى شود ( شرح الاشارات، 1/151؛ جوهر النضید، 14؛ المنطق، 99). چون این حمل با طبع انسان موافق است آن را «طبعی» نام نهاده اند (همان). بعضى حمل ذاتى اعم یا حمل خواص و اعراض را بر موضوع حمل طبعى دانسته اند (طوسى، اساس الاقتباس، 299).
حمل وضعى: حمل اخص مفهومى بر اعم است (جوهر النضید، 14؛ المنطق، 99) که آن را حمل جعلى یا بالجعل یا بالوضع یا غیر طبیعى نیز نامیده اند. برخى معتقدند حمل معروض بر عارض یا حمل عرضى بر عرضى دیگر نیز حمل وضعى است ( اساس الاقتباس، 299؛ ربانى گلپایگانى، مناهج الاستدلال، 65).
حمل مطلق و حمل غیرمطلق
حمل مطلق: حملى است که اگر به موضوع آن لفظ «کل» مقرون شود حمل صادق است، مثل حمل حیوان بر انسان.
حمل غیر مطلق: حملى است که اگر به موضوع لفظ «کل» مقرون شود حمل کاذب است، مانند حمل انسان بر حیوان (فارابى، الالفاظ المستعملة، 62).
حمل بتّى و غیربتّی
بعضى حمل شایع را به بتّى و غیر بتّى تقسیم کرده اند ( بدایة الحکمة، 102)؛ اگرچه در بعضى آثار، مقسم این تقسیم مطلق حمل است (طباطبایى، نهایة الحکمة، 144). این دو قسم چنین تعریف شده اند:
حمل بتّى: در قضایایى است که موضوع آنها افراد محقّقى دارد که عنوان موضوع بر آن افراد صادق است؛ مانند: انسان ضاحک است.
حمل غیر بتّی: در قضایایى است که موضوع آنها افراد فرضى و غیر محقق دارد؛ مانند: المعدوم المطلق لا یخبر عنه (میرداماد، الافق المبین، 31؛ صدرالدین شیرازى، تعلیقات على شرح حکمة الاشراق، 103ـ104؛ همو، المسائل القدسیة، 72؛ همو، الحکمة المتعالیة، 1/312ـ314، 347؛ بدایة الحکمة، 102؛ نهایة الحکمة، 144). گفتنى است ظاهر تفسیر علامه طباطبایى با تفسیر خود ملاصدرا کمى تفاوت دارد (نهایة الحکمة، 144).
باید توجه داشت که فارابى کلمه «بتّات» را براى حملیه در مقابل شرطیه به کار برده است، و این بتّات، غیر از حمل بتّى اى است که در این مقام مطرح گردید. نیز شیخ بتیّة را در موجهات به معناى ضروریة به کار برده است و آن نیز غیر از این کاربرد بتّى است.
خاستگاه این تقسیم: یکى از اشکالات در بحث وجود ذهنى، وجود قضایاى موجبه اى است که موضوع آنها امور ممتنع الوجودند؛ مانند: «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و «اجتماع النقیضین محال». حال اگر موضوع این قضایا تصور شده باشد، صورتى از آن امور ممتنع در ذهن حاضر شده است، و لازمه این امر آن است که امر ممتنع در خارج و ذهن، موجود باشد.
صدرالمتألهین با استفاده از این تقسیم اشکال مزبور را حل کرده است. همین اشکال درباره مفاهیم عدمى نیز مطرح مى شود که براى حل آن مى توان از همین شیوه استفاده کرد.
حمل بسیط و حمل مرکب
علامه طباطبایى، در تقسیمى دیگر، حمل شایع را ـ نه مطلقِ آن را ـ به بسیط و مرکب منقسم کرده اند (همان).
حمل بسیط: ناظر به قضیه اى است که محمول آن وجود موضوع است؛ مثل: «انسان موجود است».
حمل مرکب: آن است که محمول اثرى از آثار وجود موضوع است؛ نظیر: «آتش گرم است» (نهایة الحکمة، 144). دیگران نیز همین تقسیم را با عنوان «هلیه بسیط» و «هلیه مرکب» مطرح کرده اند.
بر اساس قاعده فرعیت، وقتى وجود بر چیزى حمل مى شود، باید موضوع پیش از وجود ـ که محمول آن واقع شده ـ تحقق داشته باشد، و به آن تحقق سابق نیز نقل کلام مى شود و تسلسل پدید مى آید. بر این اساس قاعده فرعیت از کلیت مى افتد. در پاسخ این اشکال مى گویند: قاعده فرعیت در ثبوت شى ء لشى ءٍ جارى است، آن هم به صورت کلی؛ ولى در حمل بسیط یا هلیه بسیطه ثبوت الشى ء مطرح است، و این اشکال اساسا مطرح نمى شود (همان).
حمل حقیقت و حمل رقیقت
این حمل فقط در حکمت و فلسفه کاربرد دارد (همان، 143). در این حمل سخن از دو موجود است که در اصل وجود متحدند و اختلاف آنها به کمال و نقص است. مراد از این حمل آن است که مرتبه عالى از وجود، واجد کمالات وجودى مرتبه دانى است (همان، 143، 277؛ مصباح یزدى، تعلیقة على نهایة الحکمة، 208). در این حمل محمول فقط با خصوصیت وجودى خود با موضوع رابطه دارد؛ یعنى دیگر خصوصیات سلبى محمول با موضوع ارتباطى ندارد (جوادى آملى، شرح حکمة متعالیة، بخش 2 از 6/ 326).
خاستگاه این حمل: صدرالمتألهین مى گوید: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» (العرشیة، 221؛ المشاعر، 49؛ الحکمة المتعالیة، 6/110). ظاهر این کلام آن است که هر چیزى بر بسیط الحقیقه (واجب الوجود) حمل مى شود، و مثلاً مى توان گفت: واجب الوجود انسان است، حجر است. حال آنکه حمل اشیا بر بسیط الحقیقه از قبیل حملهاى مشهور در کلمات منطق دانان نیست؛ بلکه مراد از حمل اشیا بر بسیط الحقیقه آن است که بسیط الحقیقه واجد تمام کمالات وجودى اشیاى ممکن به نحو اعلى و اشرف است (تعلیقة على نهایة الحکمة، 424). گفتنى است در بعضى کلمات نیز آمده است: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشى ء منها». این سخن در نظر برخى متناقض است و براى حل این تناقض ظاهرى باید به تفاوت حمل حقیقت و رقیقت با دیگر حملها توجّه کرد (شرح حکمة المتعالیة، بخش 2 از ج 6/ 327).
بنابر نظر استاد مصباح، حمل حقیقت و رقیقت از قبیل حمل اشتقاق است (تعلیقة على نهایة الحکمة، 208 و 424)، ولى بنابر نظر ملاصدرا، این حمل از قبیل حمل اشتقاقى نبوده بلکه در عرض حمل مواطات و اشتقاق قرار مى گیرد.
منابع
1. ابن حزم اندلسى، على بن احمد بن سعد، رسائل ابن حزم الاندلسى، ج 4، تحقیق الدکتور احسان عباس، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1983 م.
2. ابن رشد، ابو ولید، تلخیص کتاب البرهان، تحقیق دکتر محمود قاسم، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1982 م.
3. ــــــــــــــــــــــ ،تلخیص کتاب القیاس، تحقیق دکتر محمود قاسم، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1983 م.
4. ابن سینا، حسین بن عبدالله، «البرهان» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق ابوالعلاء العفیفى، قاهره، المطبعة الامیریة، 1375 ق.
5. ــــــــــــــــــــــ ، « العبارة» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق محمود الخضیرى، قاهره، دار الکتاب العربى للطباعة و النشر، [بى تا].
6. ــــــــــــــــــــــ ، « المدخل» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق الاب قنواتى و محمود الخضیرى و فؤاد الاهوانى، قاهره، المطبعة الامیریة، 1371ق.
7. ــــــــــــــــــــــ ، « المقولات» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق احمد فؤاد الاهوانى، قاهره، الهیئة العامة لشئون المطابع الامیریة، 1385 ق.
8. ــــــــــــــــــــــ ، النجاة، مصر، مطبعة السعادة، چاپ دوم، 1357 ق.
9. ــــــــــــــــــــــ ، دانشنامه علائى، تهران، کتابخانه فارابى، 1360 ش.
10. ــــــــــــــــــــــ ، عیون الحکمة، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1333 ش.
11. ــــــــــــــــــــــ ، منطق المشرقیین، قم، منشورات مکتبة آیت الله العظمى المرعشى النجفى، 1405 ق.
12. ابن کمونه، سعد بن منصور، الجدید فى الحکمة، تحقیق حمید مرعید الکبیسى، بغداد، مطبعة جامعة بغداد، 1403 ق.
13. ایجى، عبدالرحمن، «المواقف» در [جرجانى، میر سید شریف، شرح المواقف]، قم، منشورات الشریف الرضى، 1412 ق.
14. بغدادى، ابوالبرکات، الکتاب المعتبر فى الحکمة، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1373ش.
15. بهمنیار، ابن المرزبان، التحصیل، تصحیح و تعلیق مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349 ش.
16. تهانوى، محمد على، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مقدمه رفیق العجم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1996 م.
17. ــــــــــــــــــــــ ، «حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیة]، بیروت، شرکة شمس المشرق، [بى تا].
18. ــــــــــــــــــــــ ،« حاشیة بر شرح المطالع» در[رازى،قطب الدین، شرح المطالع]، قم، انتشارات کتبى نجفى، [بى تا].
19. جوادى آملى، عبدالله، شرح حکمة متعالیة، بخش2، جلد6، تهران، انتشارات الزهراء، 1368.
20. حلّى، جمال الدین حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، 1362 ش.
21. ــــــــــــــــــــــ ، القواعد الجلیة، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1412 ق.
22. دسوقى، محمدبن احمد،«حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیة]، بیروت، شرکة شمس المشرق، [بى تا].
23. دوانى، جلال الدین محمد بن اسعد، «تعلیقه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیة]، بیروت، شرکة شمس المشرق، [بى تا].
24. رازى، فخرالدین محمد، الانارات فى شرح الاشارات، تحقیق و تصحیح امیر فرهپور تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1374ش.
25. ــــــــــــــــــــــ ، شرح عیون الحکمة، تحقیق احمد حجازى السقاء، تهران، منشورات مؤسسة الصادق(ع)، 1373 ش.
26. رازى، قطب الدین محمد ، تحریر القواعد المنطقیة، قم، منشورات الرضى، 1363 ش.
27. ــــــــــــــــــــــ ، شرح المطالع، قم، انتشارات کتبى نجفى، [بى تا].
28. ربانى گلپایگانى، على، مناهج الاستدلال، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414 ق.
29. زنوزى، آقا على مدرس، رسالة حملیة، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1363 ش.
30. ساوى، زین الدین عمر بن سهلان، البصائر النصیریة، تعلیق رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1993م.
31. ــــــــــــــــــــــ ، تبصره و دو رساله دیگر در منطق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، [بى تا].
32. سبزوارى، ملاهادى، تعلیقه بر اسفار، (اسفار صدر المتألهین شیرازى).
33. ــــــــــــــــــــــ ، «تعلیقه بر شواهد الربوبیة» در [ الشواهد الربوبیة]، تعلیق و تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، دانشگاه مشهد، 1346 ش.
34. ــــــــــــــــــــــ ، شرح المنظومة، تصحیح و تعلیق حسن حسن زاده آملى، تهران، نشر ناب، 1413 ق.
35. سهروردى، شهاب الدین یحیى بن حبش، منطق التلویحات، تحقیق على اکبر فیاض، تهران، انتشارات دانشگاه 1334ش.
36. سیالکوتى، عبدالحکیم، «حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیة] بیروت، شرکة شمس المشرق، [بى تا].
37. شیرازى، قطب الدین محمد، درّة التاج، تصحیح سید محمد مشکوة، تهران، انتشارات حکمت، 1365ش.
38. ــــــــــــــــــــــ ، شرح حکمة الاشراق، قم، انتشارات بیدار، [بى تا].
39. صدرالدین شیرازى، محمد، الحکمة المتعالیة فى الاسفار الاربعة العقلیة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1981م.
40. ــــــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیة، تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1346 ش.
41. ــــــــــــــــــــــ ، منطق نوین، ترجمه مشکوة الدینى، تهران، انتشارات آگاه، 1362ش.
42. ــــــــــــــــــــــ ، تعلیقات على الهیات الشفاء، قم، انتشارات بیدار، [بى تا].
43. ــــــــــــــــــــــ ، «تعلیقه بر شرح حکمة الاشراق» در [ شرح حکمة الاشراق]، قم، انتشارات بیدار، [بى تا].
44. ــــــــــــــــــــــ ، «المسائل القدسیة» در [رسائل فلسفی]، تعلیق و تحقیق سید جلال الدین آشتیانى، دانشگاه مشهد، 1352 ش.
45. ــــــــــــــــــــــ ، «رسالة التنقیح فى المنطق» در [مجموعه رسائل فلسفى صدر المتألهین]، تحقیق حامد ناجى اصفهانى، تهران، انتشارات حکمت، 1375 ش.
46. ــــــــــــــــــــــ ، عرشیه، تصحیح و ترجمه غلامحسین آهنى، تهران، انتشارات مولى، 1361ش.
47. ــــــــــــــــــــــ ، کتاب المشاعر، ترجمه و شرح میرزا عمادالدولة، اصفهان، انتشارات مهدوى، [بى تا].
48. طباطبایى، محمدحسین، بدایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415 ق.
49. ــــــــــــــــــــــ ، «تعلیقات بر اسفار» در [ الحکمة المتعالیة فى الاسفار الاربعة العقلیة]، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1981م.
50. ــــــــــــــــــــــ ، نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415 ق.
51. طوسى، محمد بن محمد بن الحسن، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361ش.
52. ــــــــــــــــــــــ ، تجرید المنطق، بیروت،مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1408 ق.
53. ــــــــــــــــــــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق سلیمان دنیا، بیروت، مؤسسة النعمان، [بى تا].
54. غزالى، ابوحامد محمد، معیار العلم فى فن المنطق، بیروت،دار و مکتبة الهلال، 1993 م.
55. فارابى، ابونصر محمد بن محمد، الالفاظ المستعملة فى المنطق، تحقیق محسن مهدى، تهران، انتشارات الزهراء، 1404 ق.
56. مصباح یزدى، محمدتقى، تعلیقة على نهایة الحکمة، قم، مؤسسة فى طریق الحق، 1405 ق.
57. مظفر، محمدرضا، المنطق، تعلیق غلامرضاالفیاضى، قم، مؤسسه النشرالاسلامى، چاپ دوم، 1423ق.
58. میرداماد، میر محمد باقر، الافق المبین، کپى از روى میکرو فیلم کتابخانه ملک، آستان قدس رضوى، شماره 2091.
59. نگرى، احمد، جامع العلوم فى اصطلاحات الفنون، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1395 ق.
60. نورى، آقا على، «تعلیقات بر اسفار» در [ الحکمة المتعالیة فى الاسفار الاربعة العقلیة]، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1981م.
61. هروى، میر زاهد، التعلیقة على شرح التهذیب (تهذیب میرى) نسخه موجود در کتابخانه دائرة المعارف ، کپى از روى میکرو فیلم نسخةچاپ ترکیه.
پى نوشت ها
1. شایان ذکر است این مقاله از جمله مقالات دائرة المعارفى است که در مرکز پژوهشى دائرة المعارف نگاشته شده است و سپس براى چاپ در این مجله با تغییراتى اندک به مقاله اى عادى تبدیل شده است. از این روى، به لحاظ نوع مطالب و چینش آنها و نوع منابع و تعداد آنها با سایر مقالات، تفاوتى روشن دارد.