جلوهای از رویارویی شهود و خرد / ابراهیم نوئی
Article data in English (انگلیسی)
جلوه ای از رویارویی شهود و خرد
ابراهیم نوئی
چکیده
بی تردید پرسش منسوب به ابوسعید بن ابی الخیر درباره دوْری بودن شکل نخست قیاس، نامفیدی، انتاج غیربدیهی و بطلان آن ـ که بالتبع بطلان دیگر شکل های قیاس را هم در پی داردـ و نیز پاسخ منسوب به ابن سینا، کاوش های علمی شایانی را می طلبد.
گرچه سخن درباره محتوای این گفت وگوی علمی، سرانجام به ستیزه شهپر شهود و عقال خرد می انجامد، ولی درباره این خرده گیری ـ به صورت خاص ـ باور یکسانی وجود ندارد. پاره ای، از اساس داستان را افسانه ای می دانند و برخی دیگر، آن را برخوردار از واقعیت دانسته اند. اینان نیز با یکدیگر اختلاف دارند؛ گروهی این پرسش و پاسخ علمی را نوشتاری می دانند و برخی افزون بر آن، دیداری بودن داستان را هم به میان کشیده اند.
به هر روی، وجود این گفته های کم و بیش ناسازگار، فضای آسمان پیرامونی این رخداد را در هاله ای از ابهام فرو برده است. در این مقاله کوشیده ایم به اندازه توان علمی، در بازشناسی حقیقت این ماجرا سهمی ایفا کنیم.
کلیدواژه ها
ابوسعیدبن ابی الخیر، ابن سینا، محمد بن منور، جمال الدین ابوروح، قیاس، شکل نخست، دوْر.
مقدمه
سرگذشت عقل و شهود، گواه راستینی بر وجود درگیری آن دو با یکدیگر است تا آنجا که شاید بتوان وجود آنها و رویارویی شان را دو همزاد پنداشت. این ستیزه در زبان بزرگان، هر یک نماهای گوناگونی به خود گرفته است؛ از جمله آن که برخی شهودگرایان در مقام نقد عقل، از ابزار خردورزان بهره گرفته اند و تازیانه نقد خویش را بر تکیه گاه بنیادین آنان فرو آورده اند. بنا به روایت پاره ای از اسناد، خواجه ابوسعید فضل الله ابن ابی الخیر احمدبن محمد میهنی (357 ـ 440ق) صوفی پرآوازه، با پایین آمدن از مرکب راهوار شهود و هم نشین شدن با حکیم نامدار روزگارش ابوعلی سینا (370ـ 428ق) و نیز براساس مبنای عقلگرایی وی، در زمین گیر کردن او و شکستن مبنای استدلال عقلی بوعلی کوشیده است.
ابوسعید تلاش می کند قیاس و به ویژه، شکل نخست اقترانی آن را به عنوان بازگشت گاه دیگر شکل ها، نامفید، غیر بدیهی الانتاج و باطل معرفی سازد و بدین ترتیب، استدلال را در عمل از حضور در عرصة معرفت خارج سازد و شهود را تنها میدان دار این جولان گاه بخواند.
فارغ از هرگونه داوری درباره درگیری این دو ابزار معرفت و به ویژه در زمینه پرسش ابوسعید و پاسخ ابن سینا، دربارة داستان خرده گیری ابوسعید از قیاس منطقیان و دفاع ابن سینا، همواره سخنان گوناگونی بر زبان ها جاری بوده است. در این مجال، نخست به کاوش در اسنادی که واقعی بودن داستان را بازگویی می کنند می پردازیم و ابهام های موجود را برمی شماریم و در گام دیگر، افسانه یا واقعی بودن داستان را بررسی خواهیم کرد.
نگاهی به اسناد
کتاب نامة دانشوران که نگاشته گروهی از نویسندگان دوره قاجاریه است، افزون بر آن که این پرسش و پاسخ را در دیداری حضوری می خواند، دست کم سه پرسش را به ابوسعید نسبت می دهد که در صدر آنها خرده گیری او از شکل نخست قیاس جای دارد:
خواجه ابوسعید را با شیخ الرئیس مباحثی اتفاق افتاد و خواجه، نظر به آن که در زمره اصحاب کشف و اشراقیین، بر شیخ که از زمره اهل استدلال و مشایین است انکار آورده گفت: مدار براهین شما در رد و قبول مطالب بر شکل اول از اشکال اربعه است و آن شکل خود مستلزم دور باشد؛ زیرا که علم به نتیجه موقوف است و به کلیت کبرا و آن بدون علم به نتیجه، تمام نگردد و این خود دور مصرح است (عبادی و دیگران، نامه دانشوران، 3/186).
بنابر نقل کتاب یاد شده، ابن سینا در همان مجلس در مقام پاسخ برآمده و شبهه دوْر را که مبنای خردة ابوسعید از شکل نخست قیاس است، با به میان کشانیدن تفاوت گونه های علم در کبرا و نتیجه، بیرون کرده است:
شیخ در جواب گفت: آری چنین است که گفتی، تا کسی احراز جسمانیت انسان نکرده باشد، نتواند بر سبیل کلیت بگوید که هر حیوان جسم است، ولی فرق است میان علم اجمالی و تفصیلی؛ علمی که در نتیجه، مطلوب است و موقوف بر علم به کلیت کبراست، علم تفصیلی است و علمی که در کلیت کبرا به کار رفته است و موقوف به دخول اصغر در تحت اکبر، علم اجمالی است و این دو غیر یکدیگرند. پس در برهانی که تو خود تألیف نموده ای، حد وسط مکرّر نشده (همان).
در برابر این گزارش، پاره ای منابع بر نوشتاری بودن پرسش و پاسخ یاد شده پافشاری کرده اند. شیخ عبدالله گیلانی که به احتمالی در فاصلة نیمه دوم سده دهم تا پایان سدة دوازدهم و بنابر احتمالی دیگر در اوایل قرن سیزدهم می زیسته است (شیخ الاسلامی، منطق و مباحث الفاظ، 84)، در «الرسالهْْ المحیطهْْ بالتشکیکات المنطقیهْْ»که دربردارندة چهل وچهار تشکیک منطقی و پاسخ به آنهاست، پس از بیان تشکیک نوزدهم و پاسخ آن، نامه ای را که دربردارندة پرسشی در باب شکل نخست قیاس است، به شیخ ابوسعید نسبت می دهد:
و المشهور ان الشیخ ابوسعید [اباسعید] کتب الی الشیخ الرئیس ابن سینا هذا السؤال [تشکیک 19] بقوله: إیّاک أن تعتمد علی المباحث المعقولهْْ فانّ اوّل البدیهیات الشکل الاوّل و الحال أنّه دورا [دور] اذ ثبوت الاکبر للأصغر یتوقف علی کلیهْْ الکبری کما قالوا، ولایصیر کبراه کلیهْْ حتی یکون صادقاً علی الاصغر لأنّ الاصغر من افراد الاوسط (گیلانی، منطق و مباحث الفاظ، 392).
همچنین گیلانی پاسخی فشرده را که می تواند گزینشی از سخن ابن سینا در نامه دانشوران تلقی گردد، به وی نسبت داده است.
در کتاب فرهنگ ایران زمین، دکتر دانش پژوه نیز با بازگویی پرسش ابوسعید در گفتاری مفصل، به نوشتاری بودن آن رأی داده است:
أتوقع الجواب المشبع من حضره الشیخ الرئیس افضل المتأخرین شرف الملک فخر الکفاهْْ ... اذا کان الغرض فی القیاس الوصول الی العلم بالنتیجه فالعلم تابع لمقدمتی القیاس المعلومتین اوّلاً والشکل الاول هو العمدهْْ و الیه مرجع الشکلین الاخیرین فاذا قلنا أ علی کل ب و قلنا ب علی کل ج فالنتیجه أ علی کل ج متأخراً عن العلم بالمقدمتین أعنی أ علی ب و ب علی ج و معلوم أنه لا یمکن ان یعلم أنّ أ علی کل ب و ج هی بعض ب أوکلّها الاّ بعد ان یعلم انّ أ علی کل ج فاذاً العلم بانّ أ علی کل ب متقدم علی العلم بانّ ب علی کل ج لانّ العلم بالشیء الکلی لا یصحّ الاّ بعد العلم بکل واحدٍ من جزئیاته ... و اذا کان صوره الاصل والعمدهْْ هذه فما ظنّک بفرعه فاذا هو فاسد لایمکن الوصول به الی معرفه شیء فلا یحتاج الیه (1/199 ـ200).
نویسنده در پاسخ ابن سینا، دو سخن متفاوت با آنچه را که نامه دانشوران و گیلانی به وی نسبت داده اند، بازگویی می کند: الف) حکم کلی، نیازی به دانستن جزئی ندارد؛ ب) تنها در استقرا چنین است.
در زمینه داوری درباره دیداری یا نوشتاری بودن این گفت وگوی علمی، به نظر می رسد گفتار نامة دانشوران چندان استوار نباشد؛ زیرا آنچه می تواند مستند حضوری بودن پرسش و پاسخ یاد شده باشد، تنها دو کتاب حالات و سخنان شیخ ابوسعید منسوب به کمال الدین محمد بن جمال الدین ابو روح لطف الله (نوشته شده در میان سال های 553 و 559 ق) و کتاب اسرار التوحید نگاشته محمدبن منور (در میان سال های 570 و 580ق) است، گرچه برخی اندیشمندان معاصر برآنند که قدیمی ترین سند این داستان کتاب حالات و سخنان ابوسعید است (شفیعی کدکنی، مقدمه اسرار التوحید، 43). به نظر می رسد آنچه در باب این دیدار و نیز بخشی از یک نامه مربوط به آن دو که در این کتاب آمده است، از خامه نویسنده اصلی آن، یعنی ابوروح نیست و کتاب در پایان باب پنجم در وصیت وفات وی پایان می پذیرد و آنچه پس از باب پنجم آمده است، اگر به خامه خود ابوروح بود، بی تردید در لابه لای ابواب پنج گانه کتاب جای می گرفت. به ویژه آن که زبان این یادداشت ها و حکایت های پراکنده، با اسلوب بیان ابوروح چندان سازگار نیست. گویا پیش از نگارش نسخة موجودِ حالات و سخنان (یعنی پیش از 699 ق)، نسخة دیگری وجود داشته است که مطالب یادداشت گونه ای در صفحات پایانی آن بوده است و محمودبن علی بن سلمه، نگارنده نسخة موجود پس از نگارش متن، آن یادداشت ها را نیز در پی آن نوشته و سپس ترقیمة خود را آورده است. همین ترقیمه موجب اشتباه برخی هم روزگاران گردیده و آن را کهن ترین سند دیدار پنداشته اند. بنابراین، تنها کتاب اسرار التوحید اثر محمدبن منور است که در این زمینه قابل توجه است (بجنوردی و دیگران، دایرهْْ المعارف بزرگ اسلامی، 5/529).
گفتار اسرارالتوحید را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف) دیدار در نیشابور و به هنگام مجلس سخنرانی ابوسعید رخ داده است.
ب) پیش از این دیدار، ابوسعید و ابن سینا یکدیگر را ندیده بودند.
ج ) میان آن دو پیش از این، نامه نگاری هایی بوده است.
د) ابوسعید وابن سینا به مدت سه روز با یکدیگر در خلوت سخن گفتند و کسی از آن سخنان آگاهی نیافت.
ﻫ)ابن سینا در وصف ابوسعید گفته است: «هر چه من می دانم او می بیند». ابوسعید نیز ابن سینا را چنین ستوده است: «هر چه ما می بینیم، او می داند».
و) سرانجام ابن سینا پس از مشاهده کرامتی از ابوسعید، مرید وی گشته و بر پای او افتاده و بر آن بوسه زده است. این ارادت چنان بوده است که ابن سینا در نگاشته های پس از این دیدار، همچون اشارات و غیر آن، فصلی را به اثبات کرامت های اولیا اختصاص داده است (محمدبن منور، اسرار التوحید، 194 195).
در کتاب حالات و سخنان ابوسعید با چشم پوشی از این که نویسنده داستان را ابو روح می دانند یا جز اوـ وجوهی از اشتراک و اختلاف با آنچه محمدبن منور نگاشته دیده می شود. وجود نامه نگاری میان آن دو، واقع شدن دیدار در مجلس ابوسعید به عنوان آغازین دیدار، به درازا انجامیدن دیدار، پوشیده ماندن گفت وگوی آن دو در هنگام دیدار، مشاهده کرامت هایی از ابوسعید، توصیف دو طرف از زبان یکدیگر و معین نبودن سال دیدار از وجوه اشتراک دو کتاب یاد شده است. وجوه اختلاف این دو کتاب را نیز می توان این گونه برشمرد:
الف) محمدبن منور مکان دیدار را نیشابور دانسته، ولی در حالات و سخنان، میهنه محلّ ملاقات بیان شده است.
ب) مدت دیدار در یک کتاب سه روز، و در کتاب دیگر هفت روز است.
ج) شمار کرامت های ابوسعید در دو کتاب متفاوت است.
د) در توصیف ابوسعید در کتاب حالات و سخنان، مبالغة بیشتری به چشم می خورد؛ به گونه ای که ابن سینا ابوسعید را چنین ستوده است: «اگر بعد از محمد رسول الله… بشایستی و روا بودی که کسی را در درجة نبوت بودی، بجز او سزاوار نبودی (ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید بن ابی الخیر، 97 ـ 98).
بررسی فرض دیداری بودن پرسش و پاسخ
توجه به امور سه گانه زیر، بر دیداری بودن داستان سایه تردید و ابهام می افکند:
یکم ـ مکان دیدار
آن گونه که گذشت نویسنده اسرار التوحید این دیدار را در نیشابور می داند و در پایان کتاب حالات و سخنان، مکان دیدار میهنه معرفی می شود. چندین گواه بر نادرستی گفتار محمد بن منور وجود دارد:
الف)ابن سینا در سرگذشت خود، درباره مسیر حرکتش به گرگان چنین می نویسد:
... منها إلی باورد و منها الی طوس و منها الی شقان و منها إلی جاجرم رأس حد خراسان و منها الی جرجان (قطفی، تاریخ الحکماء، 417).
اگر گذار او به نیشابور افتاده بود، وجهی نداشت که از محلّ غیر معروفی به نام شقان نام برد، ولی از نیشابور که از بزرگ ترین مناطق خراسان است، یادی نبرد.
ب) گفتار ظهیرالدین بیهقی در تاریخ حکماء الاسلام آشکارا از گام ننهادن ابن سینا به نیشابور پرده برمی دارد. بیهقی می گوید: و لم یدخل نیسابور (ص 70).
ج) بنا به گفتة خود ابن سینا مسیر حرکت وی از حدود دکان توس به سوی غرب و شمال غربی بوده که راهی کوتاه تر است و به احتمال، دلایلی هم بوده است که بوعلی در شهر بزرگی چون نیشابور که از مراکز قدرت غزنویان بود آشکار نگردد (مقدمه اسرارالتوحید،43)، چه رسد به اقامت سه یا هفت روزه در آنجا.
براساس این گواهان، برخی هم نظر با حالات و سخنان مکان دیدار را میهنه دانسته اند (فروزان فر، جشن نامه ابن سینا، 2/185) و برخی دیگر برآنند که چون مسیر بوعلی «نسا و باورد و توس» بوده است و میهنه از قرای خابران است و خابران از نواحی میان باورد و سرخس است، پس احتمال می رود که در عبور از باورد، این دیدار صورت پذیرفته باشد (مقدمه اسرارالتوحید ،44). سرانجام پاره ای دیگر با اعتراف به در دست نداشتن هیچ گونه سندی، این فرض را مطرح کرده اند که ابن سینا و ابوسعید در سفرهایی که جداگانه به خرقان و نواحی اطراف داشته اند، با یکدیگر دیدار کرده باشند ( فرهنگ ایران زمین،1/ 195).
دوم ـ زمان دیدار
در هیچ یک از دو سند یاد شده، تاریخ و سال دیدار نیامده است. ولی چون ابن سینا بنابر سخن خود از حدود سال 403ق و پس از آن، در گرگان، ری، همدان، اصفهان و مناطق غربی ایران بوده و بی تردید به خراسان بازنگشته است، همچنین از آنجا که انتقال او از بخارا به خوارزم ـ بر اساس قرائنی در حدود سال 391 بوده است و چون می دانیم ابوسعید به بخارا و خوارزم نرفته و تا حدود چهل سالگی (حدود سال 397) این دیدار رخ نداده است، پس ملاقات این دو در میان 391 و 403ق و به احتمال قوی تر میان 397 تا 403ق واقع شده است. نیز چون ابن سینا خود گفته است که به هنگام خروج از خوارزم به نسا و باورد رفته است و عزیمت او از خوارزم در حدود سال 403ق بوده است، پس می توان گفت وی در این سال با ابوسعید ملاقات کرده است ( جشن نامه ابن سینا ،2/ 185 ، 186).
دکتر زرین کوب با استناد به عبارت ابن سینا در طبیعیات شفا «و قد رأیت حول الشمس فیما بین سنهْْ تسعین و ثلاثمائهْْ واحدی و تسعین هالهْْ تامّهْْ فی الوان قوس قزح و أخری ناقصه» (ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات،49) زمان دیدار را سال 391ق و مکان آن را کوه بلندی میان ابیورد و توس می داند که گویا همان کوه هزار مسجد باشد (جست وجو در تصوف ایران، 63). لازمة این سخن آن است که بوعلی در این تاریخ 21 ساله و ابوسعید 34 ساله باشند؛ در حالی که در این تاریخ نه بوعلی فیلسوفی برجسته بود و نه ابوسعید عارفی مشهور. افزون بر این، به باور برخی سخن یاد شده از نظر سندی نیز نمی تواند درست باشد؛ زیرا ابن سینا هرگز چنین سخنی را درباره تاریخ 391 ق ندارد و آنچه او در باب تجارب خویش در 391ق می گوید، امری دیگر و آنچه در باب تجربه در کوه بلندی میان ابیورد و توس داشته است مطلبی دیگر است و چند صفحه1 میان آن دو فاصله است (مقدمه اسرارالتوحید ، 45).
سوم ـ تردید در اعتبار دو کتاب منبع
بنا به گفته محمدبن منور تا زمان عموزاده وی لطف الله (در گذشتة 541 ق) هیچ نوع سند یا مکتوبی نبوده و خبرهای مربوط به ابوسعید، تنها به صورت شفاهی نقل شده است (محمدبن منور، همان،1/5 و 6). از سوی دیگر، درستی و امانت این دو منبع به سبب مبالغه هایی که نویسندگان آنها در تجلیل از ابوسعید دارند، تا اندازه ای دچار تزلزل می گردد. آنان کوشیده اند او را برتر از هرگونه معیار بشری قرار دهند و وی را پیروز در همه گفت وگوهای علمی با مخالفان معرفی کنند. برای نمونه، می توان ستایش های ابوسعید از ابن سینا را در این دو کتاب با گفتاری که عین القضات در تمهیدات از ابوسعید درباره ابن سینا نقل می کند، مقایسه کرد و به مبالغه گویی بسیار دو منبع این داستان پی برد. بنا به گفته عین القضات، شیخ ابوسعید در کتاب مصابیح، پس از دریافت پاسخ ابن سینا به پرسش او (دلّنی علی الدلیل) چنین آورده است:
أوصلنی هذه الکلمات إلی ما أوصلنی الیه عُمر مائهْْ الف سنهْْ من العبادهْْ.
این پاسخ مرا به مقامی رساند که با صدهزار سال عبادت بدان می توانم دست یابم (عین القضاه، تمهیدات، 349).
عین القضات به این مقدار از توصیف راضی نمی شود و خود می افزاید:
اما من [عین القضاهْْ] می گویم که شیخ ابوسعید هنوز این کلمات را نچشیده بود؛ اگر چشیده بودی، هم چنان که بوعلی و دیگران مطعون بیگانگان آمدند، او نیز مطعون و سنگسار بودی در میان خلق (همان).
افزون بر آنچه تاکنون درباره ضعف منابع داستان گفته شد، باید به این نکته نیز توجه شود که گرچه هر دو کتاب آشکارا از وجود نامه نگاری هایی میان ابوسعید و ابن سینا پرده برداشته اند، ولی هیچ یک متنی را به عنوان محتوای آن نامه ها گزارش نکرده اند.2 نبود این مکاتبه ها در هر دو منبع، بر امانت و جامعیت آنها سایه تردید می افکند؛ به گونه ای که انگیزه نویسندگان آنها را در اختفای هر نوع خبری که نشانگر ناآگاهی ابوسعید در زمینه ای باشد، آشکارا برملا می سازد (ر.ک: فریتیس، ابوسعید بن ابوالخیر حقیقت و افسانه، 35).
به هر حال، تردیدها و ابهام های یاد شده، به در دست نبودن هیچ گونه سند استواری درباره وقوع دیدار ابوسعید و ابن سینا می انجامد تا آنجا که برخی آشکارا آن را افسانه خوانده و انگیزه گنجانیدن آن را در سرگذشت احوال ابوسعید چنین دانسته اند:
ظاهراً این داستان زمانی ساخته شد که آثار فلسفی ابن سینا در محافل صوفیه اعتبار فراوانی داشته است. برای آن که دراویش را در معتقدات آنان نسبت به شیوخ تردیدی حاصل نگردد، می بایست در آنها این توهّم را ایجاد کرد که تعالیم ابن سینا را با آیین صوفیان اختلافی نیست، بلکه در تأیید و تصدیق آن است (برتلس، جشن نامه ابن سینا، 2/12).
پاره ای اندیشمندان نیز که داستان دیدار را در کتاب حالات و سخنان، نوشته خود جمال الدین ابوروح نمی دانند، دیدگاه خویش را درباره واقعیت نداشتن داستان چنین آشکار ساخته اند:
به نظر می رسد که مسأله ملاقات ابن سینا با ابوسعید ظاهراً پیش از حدود 550ق مطرح نبوده است و اگر هم کسانی دربارة این ملاقات چیزی می گفته اند، چون واقعیت تاریخی نداشته مورد اعتماد ابوروح قرار نگرفته است (دایرهْْ المعارف بزرگ اسلامی،5/529).
سرانجام شماری از دانشمندان افزون بر بی بنیاد دانستن چنین دیداری، آن را تحریفی از داستان دیدار ابن سینا و ابوالحسن خرقانی خوانده اند (دامادی، ابوسعید نامه،41).
بررسی فرض نوشتاری بودن پرسش و پاسخ
در هر دو کتاب اسرار التوحید و حالات و سخنان ابوسعید گفته شده است که پیش از دیدار ابوسعید و ابن سینا، میان آنها نامه نگاری هایی رخ داده است، ولی هیچ کدام از آن دو کتاب، شمار نامه ها و محتوای آنها را روشن نساخته اند. برخی از پژوهشگران معاصر، ده نامه را که در آنها ابوسعید از ابن سینا مطالبی را پرسیده و ابن سینا پاسخ داده است، به آنها نسبت می دهند که آغازین آنها درباره دوری بودن شکل نخست قیاس و پاسخ ابن سینا به آن می باشد (مهدوی، فهرست مصنّفات ابن سینا، 216؛ به گزارش: مقدمه اسرارالتوحید، 47).
دکتر شفیعی کدکنی با توجه به دیدگاه برتلس درباره افسانه بودن اصل دیدار ابوسعید و ابن سینا، بر این باور است که اگر بخواهیم اصل مسئله را از بنیاد با تردید تلقی کنیم، یعنی مسئله مکاتبات این دو را نیز امری بی اساس بدانیم، قدری با دشواری روبرو خواهیم شد و ناچار باید پذیرفت که دست کم مکاتباتی میان ایشان وجود داشته است (مقدمه اسرارالتوحید،44). مگر اینکه بگوییم این بوسعید که طرف مکاتبه بوعلی است، یک بوسعید دیگری است که بعدها ـ به دلیل شهرت بوسعید میهنه ـ در عنوان مکاتبات، نامش تغییر یافته است و شاید همان «بوسعید»ی است که به روایت عین القضات، بوعلی رساله اضحوی را خطاب به او نوشته است (همان، 46).
از سوی دیگر، در متن پرسش منسوب به ابوسعید برابر نسخة مورد استناد آقای دانش پژوه، ابن سینا با توصیف «فخرالکفاهْْ» ستوده شده است که اگر افزوده دیگران نباشد، نشان می دهد این نامه را بوسعید هنگامی نوشته است که بوعلی یا در وزارت بوده و یا پس از وزارت او بوده است؛ زیرا عنوان «کافی» بیشتر ویژه وزراست و در بسیاری از متون به جای وزیر به کار رفته است (همان، 56). بنابراین احتمال، می توان این دیدگاه نامة دانشوران را که «چنان چه نقل است یک ـ دو سال قبل از وفات شیخ الرئیس این نامه گرامی [نامه هفتم] را نوشته، نزد بوعلی ارسال داشت» (نامه دانشوران، 1/119) را تا اندازه ای تأیید کرد.
همچنین به باور آقای دانش پژوه، همه نامه های ابوسعید و ابن سینا در یکی ـ دو سال پیش از مرگ ابن سینا نوشته شده است؛ زیرا ابن سینا در پاسخ پرسش دوم ابوسعید، او را به مباحثات بازمی گرداند و ابوسعید در پرسش سوم نوشت: شما مرا برای دریافت این که طبیعت، بنیاد هستی ها نیست به مباحثات بازگردانیده اید و من هنوز آن را ندیده ام. از سوی دیگر، می دانیم که ابن سینا «شفا» را در 420ق به پایان رسانید و او در اشارات که بازپسین نگارش اوست، از آن یاد کرده است و در مباحثات هر دو را یادآور شده است. از همه اینها چنین برمی آید که نامه های میان ابن سینا و ابوسعید (همه نامه ها) که در دست است، باید یکی دو سال پیش از مرگ ابن سینا نوشته شده باشد (فرهنگ ایران زمین،1/194). با وجود همه شواهدی که تاکنون درباره تاریخ نامه های منسوب به ابوسعید و ابن سینا آورده شد، نباید فراموش کرد که در دو کتاب اسرار التوحید و حالات و سخنان ابوسعید، زمان نامه نگاری ها پیش از دیدار آن دو فرزانه بوده است. افزون بر این که هیچ کدام از دو منبع یاد شده محتوای آنها را گزارش نکرده اند. همچنین گزارش گرانِ پرسش و پاسخ، هم در متن پرسش ابوسعید و هم در متن پاسخ ابن سینا، با یکدیگر هم سخن نیستند؛ به گونه ای که گستره اختلاف ها از محدوده الفاظ فراتر رفته و شامل محتوا و مضمون نیز می گردد. برای نمونه، در گزارشی ابوسعید سه شکل از شکل های چهارگانه قیاس اقترانی را یادآوری می کند (همان، 1/199) و در گزارشی دیگر، بازگشت سه شکل دیگر را به شکل نخست گوشزد می کند (نامه دانشوران، 3/186). نمونه دیگر از اختلاف گزارش ها، پاسخ ابن سینا به پرسش ابوسعید در گزارش نخست است که از نظر معنایی، با پاسخ وی در گزارش های دیگر متفاوت است. در نسخه مورد استناد آقای دانش پژوه، ابن سینا دو پاسخ «یک ـ حکم کلی نیازی به دانستن جزئی ندارد؛ دوـ تنها در استقرا چنین است» را می نگارد، ولی در گزارش نامه دانشوران و گیلانی، از تفاوت علم مستدل به کبرا و نتیجه سخن گفته است. به باور نگارنده حتی اگر گفتار آقای دانش پژوه درباره تاریخ نگارش نامه ها و ناآگاهی ابوسعید از کتاب مباحثات درست باشد، نمی توان به آسانی از آگاهی نداشتن ابوسعید از دیگر نوشته های ابن سینا گذشت؛ زیرا ابن سینا در کتاب نجات، آشکارا از تفاوت علم مستدل به مقدمه کبرا و نتیجه بحث کرده و یکی را علم بالفعل و دیگری را علم بالقوه خوانده است:
قد یمکن ان یعلم الشیء بالقوّهْْ و یجهله بالفعل بأن یکون إنما یعلم المقدمهْْ الکبری الکلیه أو یعلمها مع الصغری ایضا و لایعلم النتیجهْْ و ذلک لأنّ العلم بهما شیء غیر العلم بالنتیجهْْ و لکنه علّهْْ للعلم بالنتیجهْْ و لیس علّهْْ کیف اتفق بل اذا اقترنا بالفعل عندالذهن (ابن سینا، النجات، 92).
پیش از ابن سینا، ارسطو نیز به آنچه ابن سینا درباره تفاوت علم به کبرا و نتیجه مطرح کرده، توجه داشته و گفته است:
إنّ المطلوب یکون موضوعاً بالقوّهْْ فی القیاس إمّا فی کبراه و إمّا فی صغراه» (ابن زرعه، منطق ابن زرعه،192).
نتیجه گیری
در زمینه دیداری بودن پرسش و پاسخ، اساساً فرض افسانه بودن داستان دیدار با توجه به بی استواری اسناد آن و وجود اختلاف ها و ابهام های پیرامونی و درونی اسناد و نیز مبالغه های بسیار در ستایش ابوسعید، فرضی گزاف و دور از واقع نمی نماید. افزون بر این، هر دو سند در این سخن هم باورند که هیچ کس از محتوای گفت وگوی آن دو فرزانه در مدت دیدار آگاهی نیافت.
همچنین درباره نوشتاری بودن پرسش و پاسخ، توجه به نکته های زیر گرچه ما را به اصل وجود نامه نگاری هایی میان ابوسعید و ابن سینا راهنمایی می کند، ولی تصدیق جازم به محتوای متون منسوب به آن دو را در پی نمی آورد:
- 1. سکوت منابع قدیمی از شمار نامه ها و محتوای آنها؛
- 2. اختلاف درباره محتوای نامه به صورت لفظی و گاه معنایی؛
- 3. اختلاف در زمان نگارش نامه ها؛
- 4. یافت شدن پاسخ منسوب به ابن سینا در نامه ها، در دیگر آثار ابن سینا و نیز در نوشته های منطقی ارسطو که پرسش ابوسعید از آنها، نشانگر ناآگاهی وی از آن آثار است.
منابع
- 1. ابن زرعه، ابوعلی عیسی بن اسحاق بن زرعه، منطق ابن زرعه، تحقیق و تعلیقه: جیرار جهامی و رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، 1985م.
- 2. ابن سینا، حسین بن علی، الشفاء، الطبیعیات، مقدمه: ابراهیم مدکور، قم، منشورات مکتبهْْ آیهْْ الله العظمی النجفی،1404 ق.
- 3. ــــــــــــــــــــــ ، النجات، مقدمه: الدکتور ماجد فخری، بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیده، 1985م.
- 4. ابوروح، جمال الدین لطف الله، حالات و سخنان ابوسعیدبن ابی الخیر، مقدمه و تصحیح: مهدی شفیعی کدکنی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم، 1376ش.
- 5. بجنوردی، کاظم و دیگران، دایرهْْ المعارف بزرگ اسلامی، جلد5، تهران، مرکز دایرهْْ المعارف بزرگ اسلامی، 1378ق.
- 6. برتلس،یوگنی ادواردوویچ، جشن نامه ابن سینا، مقدمه: مهدی محقق، جلد دوم، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384 ش.
- 7. بیهقی، ظهیرالدین، تاریخ حکماء الاسلام، تقدیم و تحقیق: ممدوح حسن محمد، القاهره، مکتبهْْ الثقافهْْ الدینیهْْ، 1996م.
- 8. دامادی، سید محمد، ابوسعید نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1374ش.
- 9. دانش پژوه، محمدتقی، فرهنگ ایران زمین، ج 1، به اهتمام: ایرج افشار و دیگران، تهران، بهمن، چاپ دوم، 1354ش.
- 10. زرین کوب، عبدالحسین، جست وجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1385ش.
- 11. شیخ الاسلامی، علی، «مقدمهْْ الرسالهْْ المحیطهْْ بالتشکیکات المنطقیهْْ » در مجموعه منطق و مباحث الفاظ، به کوشش: مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1370ش.
- 12. عبادی، عبدالرب، شمس العلما و دیگران، نامه دانشوران، ج1و2، قم، مؤسسه مطبوعاتی دارالفکر و مؤسسه مطبوعاتی دارالعلم، چاپ دوم، [بی تا].
- 13. عین القضات همدانی،عبدالله بن محمد، تمهیدات، مقدمه و تصحیح و تحشیه و تعلیق: عفیف عُیسران، تهران، کتابخانه منوچهری، چاپ چهارم، 1373ش.
- 14. فروزان فر، بدیع الزمان، جشن نامه ابن سینا، ج2، مقدمه: مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384 ش.
- 15. قطفی، جمال الدین ابی الحسن علی بن یوسف، تأریخ الحکماء، بغداد، مکتبهْْ المثنی و مصر، مؤسسه الخانجی، [بی تا].
- 16. مایر، فریتیس، ابوسعید ابوالخیر، حقیقت و افسانه، ترجمه: مهرآفاق بایبوردی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1378ش.
- 17. ابن منور میهنی، محمد، اسرارالتوحید، بخش اول، مقدمه و تصحیح: مهدی شفیعی کدکنی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم، 1376ش.
- 18. مهدوی، یحیی، فهرست مصنفات ابن سینا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1333ش.
پى نوشت ها
. سخن پیشین در صفحه 49 و تجربه اخیر در صفحه52 است. ر.ک: بوعلی
، الشفاء، طبیعیات
، 49ـ52.
2. در کتاب حالات و سخنان ابوسعید، تنها پاسخ یک نامه از ابن سینا به ابوسعید آمده است (65 و 64).