نگاهی به آموزش فلسفه برای کودکان در ایران و چالشهای فراروی آن / محمدعلی شریفیاسدی
Article data in English (انگلیسی)
نگاهی به آموزش فلسفه برای کودکان در ایران
و چالش های فراروی آن[1]
محمدعلی شریفی اسدی[2]
چکیده
نزدیک به پنج سال از سخنان مقام معظم رهبری مدظله العالی در جمع نخبگان و فضلای حوزه علمیة قم می گذرد. معظم له در آن جلسة مهم، ضمن تبیین چالش های فلسفه در حوزه های علیمه، یکی از وظایف بسیار مهم عالمان حوزوی را نوشتن کتاب های فلسفی برای کودکان و جوانان با مبانی استوار و ادبیات جذاب دانستند.
در این نوشتار، برآنیم تا افزون بر ارائه گزارشی از روند ترویج فلسفه برای کودکان در ایران، اشاره ای نیز به چالش های فراروی آن داشته باشیم تا بدین وسیله، گامی در تحقق خواسته های معظم له برداشته باشیم.
کلیدواژه ه
فلسفه، فلسفه برای کودکان، فلسفه با کودکان، تفکر انتقادی، خلاقیت،داستان های فلسفی.
مقدمه
فلسفه برای کودکان، موضوع تازه ای است که بیش از چهار دهه از طرح آن نمی گذرد، این موضوع، با نام های گوناگونی همچون فلسفه برای کودکان،[3] فلسفه با کودکان،[4] فلسفه و کودک[5] و ... شناخته شده است(پریسپرسن، «فلسفه برای کودکان، باید از مفهوم کودکی آغاز کند»؛ حسینی،« فلسفه و کودک» MehrNews.com).
گفته می شود پرفسور متیو لیپمن[6] آمریکایی، نخستین کسی است که این رشته را در سال 1962م پایه گذاری کرد (فرامرز قراملکی، «مقایسة سبک های لیپمن و برنی فیر»، 7 ؛ دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا، مدخل فلسفه برای کودکان). خود او در این باره می گوید:
در اواخر سال های 1960م، در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک به رتبة استاد تمامی فلسفه رسیدم. فکر می کردم دانشجویانم فاقد قدرت استدلال، قدرت تمییز و داوری هستند، اما برای تقویت بیشتر قدرت تفکر آنها، دیگر بسیار دیر شده بود. به این فکر افتادم که این کار می بایست در دوران کودکی انجام می گرفت (و در آن زمان تقریباً تنها من بر این اعتقاد بودم). باید وقتی کودکان در سن یازده یا دوازده سالگی بودند، دوره های درسی در زمینه تفکر انتقادی می گذراندند، اما برای تهیه موضوعی قابل فهم و مخاطب پسند، متن های درسی باید به صورت داستان نوشته می شد (لیپمن،«فلسفه برای کودکان» p4c.ir).
لیپمن، اندیشه های ذهنی اش را با نگارش کتاب کشف هری استوتلمیر[7] آشکار ساخت و گام نخست را در عملی کردن هدفش برداشت. سپس در سال 1970م، کتابش را به صورت عملی در کلمبیا آزمایش کرد و نتیجة رضایت بخشی نیز از آن گرفت. اندکی بعد، لیپمن با کمک آنه مارگارت شارپ[8] یک کتاب راهنما برای معلمان نوشت که شامل صدها تمرین فلسفی بود. پس از آن،
به طور رسمی پژوهشگاه توسعه و پیش برد فلسفه برای کودکان را در دانشگاه دولتی مونتکلیر[9] تأسیس کرد. دیری نپایید که این طرح با روش های مشابهی در دیگر کشورها نیز، رواج یافت؛ به گونه ای که در حال حاضر بیش از 120 کشور در این زمینه فعالیت دارند (روزنامه کیهان «گزارشی از راه اندازی کارگاه های آموزشی فلسفه برای کودکان و نوجوانان»، 10) .
دربارة پیشینه این برنامه در ایران، برخی برآنند که ابوریحان بیرونی ،دانشمند مشهور ایرانی، اولین کسی است که با نگارش کتاب التفهیم[10] (درباره آموزش مقدمات ریاضی و نجوم به کودکان) و تقدیم آن به کودکی خیالی به نام ریحانه، گام اول را در این عرصه برداشته است. شیوة نگارش التفهیم بدین گونه است که نخست ریحانه (کودک خیالی)، پرسش های خود را مطرح می سازد و پس از آن، ابوریحان به پاسخ آن ها می پردازد (آقایانی چاوشی، «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»، 10). متأسفانه بعد از ابوریحان کسی راه او را پی نگرفت و بدین ترتیب این شیوه بدیع آموزشی او به فراموشی سپرده شد.
اما برنامه آموزش فلسفه به کودکان به صورت یک طرح هدفمند، نخستین بار در سال 1373ش توسط بنیاد حکمت ملاصدرا در کشور ما شناخته شد و در همان تاریخ، گروه فلسفه و کودک این بنیاد پایه گذاری گردید (« گزارشی از برنامة گروه پژوهشی فلسفه و کودک در همایش ملاصدرا » pac.org.ir).
ولی بعدها مؤسّسه ها و دانشگاه های دیگری نیز به پژوهش هایی در این زمینه پرداختند و کلاس های آموزشی دایر کردند که شاید مهم ترین آنها «گروه فلسفه برای کودکان و نوجوانان» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و «گروه فلسفه برای کودکان» در دانشگاه اهواز باشد.
مهم ترین فعالیت های این گروه ها تا به امروز، تأسیس پایگاه های اینترنتی، برگزاری سمینارها
و کنفرانس ها، دعوت از اندیشمندان دیگر کشورها، ترجمة کتاب های خارجی در این زمینه
و برگزاری کلاس های آموزشی (آزمایشی) در مدرسه های داوطلب در برخی شهرها بوده
است (همان).
منظور از فلسفه برای کودکان
طراحان این برنامه و بسیاری دیگر از اندیشمندان این عرصه، بر این عقیده اند که فلسفه برای کودکان برنامه ای برای افزایش مهارت تفکر نقاد و خلاق در درک مسائل فلسفی نزد کودکان است. این برنامه درپی ِ جریانی است که پرسیدن و به عبارتی فلسفیدن را به کودکان آموزش دهد (ر.ک: فرامرز قراملکی، «مقایسة سبک های لیپمن و برنی فیر»، 7؛ قائدی،«نشست فلسفه برای کودکان و نوجوانان» MehrNews.com).
در این طرح، آموزش علوم در مدرسه ها به صورت تعامل میان دانش آموزان و آموزگار، به شکل خلاق و نقادانه انجام می شود؛ یعنی این دانش آموزان هستند که با یکدیگر به گفت وگو و طرح پرسش دربارة مباحث درس و سرانجام یافتن پاسخی برای پرسش های خود می پردازند. آموزگار، تنها راهنمای آنان در این مسیر است؛ نه آنکه دانش را به صورت آماده در اختیار دانش آموزان بگذارد.
اصطلاح فلسفه در این کاربرد، نه نام دانشی خاص، بلکه یک مهارت است؛ مهارت تفکر منطقی، تحلیلی، اثربخش، نقاد و خلاق (حسینی، «فلسفه و کودک» MehrNews.com). ازاین رو، منطق، چارچوبِ اصلی فلسفه برای کودکان را تشکیل می دهد. به همین جهت، برخی اشتراک معنایی آن را با فلسفه، به معنای مابعدالطبیعه، تنها در روش بحث آنها دانسته اند (بهشتی،« نشست کاربرد فلسفه در ارتقای فرهنگ و علوم» MehrNews.com ؛ ).
البته همه اندیشمندان این فن، هم نظرند که فلسفه برای کودکان تنها یک فعالیت عقلانی منطقی نیست که کودک در آن، روش درست استدلال کردن را بیاموزد، بلکه مواجهه خاص با پیرامون است که مزایا و فواید جانبی گوناگونی دارد که از مهم ترین و شاخص ترین آنها، رشد اعتماد به نفس و خودباوری در کودکان، توجه به استدلال در سخنان، رشد همکاری در میان آنها، ارتقای سطح داوری و حکم دادن، و موارد دیگری است که همه آنها غیر از منطق اند (حسینی، «فلسفه و کودک» MehrNews.com).
تفاوت میان «فلسفه برای کودکان» و «فلسفه با کودکان»
پس از گسترش آموزش فلسفه برای کودکان در جهان، مراکز و مؤسسه های گوناگونی به این کار روی آوردند، ولی لزوماً همه آنها عنوان «فلسفه برای کودکان[11]» را برای خود برنگزیدند، بلکه برخی، از عنوان های دیگری همچون «فلسفه با کودکان[12]» و مانند آن سود جستند.
راجر ساتکلیف،[13] رئیس انجمن بین المللی کاوش فلسفی با کودکان در انگلیس، درباره تمایز این دو عنوان می گوید:
به نظر من، یک دلیل اینکه چرا برخی از مردم، از واژه "با" به جای "برای" استفاده می کنند، این است که می خواهند نشان دهند که الزاماً از مطالب نوشتاری "لیپمن" و همکارانش استفاده نمی کنند...
دلیل دیگر این است که صریح تر بفمانند که فلسفه در این موارد، بیشتر به یک فرآیند (کندوکاو) شباهت دارد؛ بدین معنا که ما با کودکان مشارکت می کنیم و نه آنکه یک دانش خاص( فلسفه) را برای آنها ارائه دهیم(ساتکلیف، «فلسفه با کودکان شاخه ای کوچک از فلسفه برای کودکان» MehrNews.com).
خود لیپمن دربارة تمایز این دو عنوان می گوید:
فلسفه با کودکان چونان شاخة فرعی کوچکی از فلسفه برای کودکان رشد کرد؛ بدین معنا که فلسفه با کودکان از گفت وگو دربارة آرای فلسفی سود می برد، اما نه فقط به واسطة داستان های نوشته شده برای کودکان (لیپمن،« فلسفه برای کودکان» www.p4c.ir).
در کشور ما نیز برخی برای اینکه تفاوت شیوة خود را با شیوه های غربی آموزش فلسفه به کودکان نشان دهند، نام « فلسفه و کودک» را برای گروه علمی خود برگزیده اند. به باور آنان، ما به دلیل پشتوانة بسیار غنی در حیطة دین و فرهنگ مان، هرگز به منابع و محتوای غربی که بر پایه فلسفه های کنونی انسان مدار و نسبی گرا استوار است، نیازمند نیستیم و در تعیین اهداف و روش ها نیز می باید مستقل و هوشمندانه عمل کنیم.
به همین دلیل، آنان در نام گذاری نیز متفاوت عمل کرده اند و نام فلسفه و کودک[14] را برگزیده اند تا نشان دهند پیرو مبانی غربی ها در برنامة فلسفه برای کودکان نیستند («گزارشی از برنامه گروه پژوهشی فلسفه و کودک در همایش ملاصدرا» pac.org.ir).
هدف ها و فایده های طرح
در واقع، هدف آموزش فلسفه به کودکان اصلاح وضعیت آموزشی و تربیتی کودکان است؛
به گونه ای که فراگیری درس ها از روش تقلیدی کنونی به روش اجتهادی و انتقادی دگرگون شود که در صورت اجرای درست آن، توانایی هایی برای کودک به ارمغان می آورد که نه تنها در پیشرفت تحصیلی او، بلکه در کل جریان زندگی اجتماعی اش تأثیرگذار خواهد بود. همچنین کودک را به گونه ای بار می آورد که در برابر شبهه های دینی به آسانی فریب نخورد و از سویی دیگر، هر خرافه ای را نیز به نام دین نپذیرد.در اینجا، به برخی از شاخص ترین فایده های آموزش فلسفه به کودکان به صورت فهرست وار اشاره خواهیم کرد:
1. ایجاد خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس در کودک؛
2. علاقه مندی به درس و معلم؛
3. اعتقاد به مفید بودن درس ها و ایجاد انگیزه برای یادگیری؛
4. بروز استعدادهای پنهان و شکوفایی آن؛
5. درک و یادگیری بهتر آموخته ها؛
6. قدرت مقابله با مشکلات؛
7. قدرت نقادی و پرورش خلاقیت؛
8. کشف کمبودهای معنوی کودک؛
9. بروز پرسش های پنهان کودک؛
10. عادت به تفکر فردی و گروهی؛
11. تقویت روحیة همکاری؛
12. ایجاد رقابت سالم و دوستانه؛
13. استفاده از باورهای دیگران؛
14. ایجاد مسئولیت پذیری؛
15. داشتن انعطاف پذیری در زندگی آینده؛
16. مقابله با شست وشوی مغزی و تبلیغات سوء؛
17. ارتقای سطح داوری در کودک از طریق استفاده از ملاک ها و معیارها؛
18. ایجاد روحیة خود تصحیح گری در کودکان؛
19. بالا بردن سطح توجه کودک به باورها و آرای افراد جامعه (حسینی، «فلسفه و کودک» pac.org.ir).
ضرورت اجرای طرح آموزش فلسفه برای کودکان در ایران
بی شک رسیدن به قله های بلند پیشرفت و دست یابی به اهداف بلند مدت کشور در زمینه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... با ترجمه و تقلید از آثار دیگران امکان پذیر نخواهد شد، بلکه باید با اعتماد به نفس و خلاقیت، به نوآوری در تمامی عرصه های علمی اعم از علوم تجربی و علوم انسانی دست زد. این امر، بدون فراهم آوردن بستر مناسبی برای آن در جامعه به طور کامل عملی نخواهد شد؛ زیرا لازمة آن وجود عالمان و دانشمندانی خلاق و خودباور است که مقهور دست آوردهای کشورهای پیشرو در آن فنون نشوند. در زمینه علوم انسانی و دینی نیز، با احترام به بزرگان این علم، کلام آنان را حرف آخر در آن علم ندانند و خود را برای نقد اندیشه آنان و طرح نظریة جدیدی در آن موضوع شایسته بدانند و همواره درپی گسترش مرزهای دانش باشند؛ یعنی هرگز به داشته های خود قانع نباشند. البته این بدان معنا نیست که نسل کنونی ما فاقد اعتماد به نفس و خودباوری است، بلکه بدون تردید نسل فعلی، بسیار با اعتماد به نفس تر و خودباورتر از نسل های پیشین است، اما این در مقایسه با نسل پیشین است که توسط استثمارگران عقب نگه داشته شده بودند، ولی در مقایسه با آنچه در پیش رو داریم، فاصله بسیار زیاد است و نمی توان به این مقدار بسنده کرد. باید اقدام هایی بنیادین در این زمینه صورت گیرد؛ یعنی پرورش کودکانی با اعتماد به نفس بالا، خلاق، نقاد و دارای روحیة خوداصلاح گری برای فردای کشور.
شاید این مسئله به ذهن بیاید که چرا این ویژگی ها را در دانشمندان فعلی به سطح مطلوبی ارتقا ندهیم و مشکل را از این طریق حل نکنیم؟ پاسخ این است که تجربة اندیشمندان این فن(فلسفه برای کودکان) ثابت کرده است که بهترین سن برای ایجاد این ویژگی ها در انسان دوران
کودکی است و بی گمان کسی که از کودکی نقاد و نقدپذیر بار نیامده باشد، نمی توان این روحیه
را به هنگام بزرگسالی در وی پدید آورد. آقای لیپمن درباره علت روآوری خود به آموزش فلسفه به کودکان می گوید:
برای تقویت بیشتر قدرت تفکر آنها (دانشجویان)، دیگر بسیار دیر شده بود. به این فکر افتادم که این کار می بایست در دوران کودکی انجام می گرفت...(لیپمن،« فلسفه برای کودکان1» pac.org.ir).
نسل کنونی را نیز باید تا آنجا که ممکن است متحول ساخت، ولی تمرکز اصلی باید بر کودکان صورت گیرد؛ بدین جهت باید با آموزش فلسفه به کودکان، نسلی را برای فردا پرورش داد که افزون بر موفقیت در زندگی خود، همة ویژگی های لازم را برای رساندن کشور به قله های پیشرفت در علوم انسانی، تجربی و... دارا باشند.
چگونگی اجرای آموزش در کلاس
روش ادارة کلاس که برگرفته از روش پرفسور لیپمن است،آموزش به کمک داستان است؛ زیرا گذشته از جذابیت بسیار داستان برای کودکان، درک آن نیز برای کودک آسان است. فایدة دیگر داستان این است که کودک را به خیال پردازی که گام نخستِ اندیشیدن و خلاقیت است، وامی دارد (حسینی، «فلسفه و کودک» Mehr News.com).
البته نقش معلم در این برنامه، غیرمستقیم است و به اصطلاح، معلم محوری نیست، بلکه آموزگار باید گفت وگو را بین کودکان رواج دهد (باقری،« اهمیت اجرای برنامه فلسفه برای کودکان و همسویی آن با تعلیم و تربیت اسلامی»p4c.ir). از این رو، روش ادارة این گونه کلاس ها متفاوت از روشی است که در کلاس های فعلی رایج است.
نخستین گام، ایجاد تغییر در وضعیت قرارگرفتن کودکان در کلاس است؛ به گونه ای که بتوانند به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. پرفسور لیپمن در این باره می گوید:
بچه های یک کلاس، به همراه معلمشان حلقه وار دور هم می نشینند و رودر روی هم با یکدیگر به مباحثه می پردازند (لیپمن،« فلسفه برای کودکان2»p4c.ir).
گام بعدی، نوع خواندن داستان در کلاس است. او در این باره می گوید:
شاگردان قسمت تعیین شده کتاب را با صدای بلند می خوانند. البته نه بیشتر از یک پاراگراف در هر بار (توزیع یکسان وقت هم در میان کودکان، نباید فراموش شود) (همان).
مهم ترین بخش کلاس، طرح پرسش دربارة داستان و مباحثه دانش آموزان دربارة آن است.
وی می گوید:
وقتی قرائت یک پاراگراف تمام شد، معلم با این سؤالات شروع می کند: آیا در این متن چیز مبهمی برای شما وجود دارد؟ آیا می توانید احساس خودتان را در قالب یک پرسش بیان کنید؟ سپس معلم پرسش هر دانش آموز را روی تخته سیاه می نویسد و اسم دانش آموز را به همراه شماره صفحه و شماره سطرِ مورد بحث در کنار آن یادداشت می کند. بعد از آن، می پرسد چه کسی می خواهد بحث را آغاز کند. دست ها بالا می رود و معلم یکی از دانش آموزان را انتخاب می کند تا در مورد سؤالات نوشته شده روی تخته بحث را شروع کند. در لحظة مناسب، ممکن است معلم، تمرینی را در خصوص آن موضوع از کتاب کمک آموزشی[15] مطرح کند. فرض کنید سؤال شبیه این است «آیا هری و بیل دوست هم هستند؟» به زودی کودکان شروع به درک این نکته خواهند کرد که مفهوم دوستی، مبهم یا دو پهلوست و یا هر دو ایراد را دارد. بدین ترتیب، معلم می تواند بحثی را در زمینة ماهیت دوستی مطرح کند. بی گمان دانش آموزان استلزام های اخلاقیِ رابطة دوستی را مورد توجه قرار می دهند. بدین طریق، کودکان با مفهوم دوستی آشنا و درگیر می شوند و پیشرفت کار می تواند آنها را نه تنها در فلسفه، بلکه در تمامی مطالعاتی که در آنها با مفاهیمی سرو کار دارند کمک کند. این روشی است که فکر آنها را برمی انگیزد و تا زمانی که قابلیت نقادی و خود انتقادی را در آنها پدید نیاورد، آرام نمی گیرد و این به نوبة خود، آنها را به خود اصلاحی سوق می دهد (همان).
جایگاه حوزه علمیه در آموزش فلسفه برای کودکان
گذشت بیش از یک هزاره، در پیشینة تعلیم و تعلم حوزه علمیه، آن را دارای چنان موقعیت ممتازی در عرصه های علمی ساخته است که بهره گیری از آن می تواند پشتوانة بسیار خوبی برای برنامه آموزش فلسفه برای کودکان در ایران باشد.
از سوی دیگر، فلسفه اسلامی در دامن همین حوزه متولد شده است و فیلسوفان بزرگ اسلامی؛ همچون فارابی، ابوعلی سینا، شیخ اشراق(سهروردی) و صدر المتألهین شیرازی، دانش آموختگان همین نهاد علمی اند. بنابراین، در آموزش فلسفه برای کودکان چه در بُعد آموزشی و چه در بُعد فلسفی، نمی توان موقعیت ویژة حوزه علمیه را در این زمینه نادیده گرفت.
افزون بر اینها آنچه امروز با نام تفکر انتقادی در دنیای غرب، پدیده ای نو می نماید، با اندکی تفاوت، همان روش دیرینة علم آموزی در حوزه های علمیه است. طلبه های حوزه به ویژه در مقاطع پایین، دایره وار در کلاس درس می نشینند و اولین چیزی که در این کلاس ها می آموزند این است که اشکال های خود را بر درس استاد، در حضور جمع مطرح سازند؛ به گونه ای که گاهی بیشتر وقت کلاس صرف همین به اصطلاح «إن قُلت» و «قُلت ها»ی طلبگی می شود.[16] پس از هر درس نیز، شاگردان بدون حضور استاد، حلقه های چند نفره ای را تشکیل می دهند که در آن مجال بیشتری برای طرح نظریه های خود و یا نقد دیدگاه دیگران می یابند. این جلسه های علمی در اصطلاح طلبه ها، «مباحثه»[17] نام دارد.
نکته دیگری که ورود محققان حوزه را به عرصة آموزش فلسفه به کودکان ضروری می سازد، احتمال وجود غرض های غیرعلمی در برخی فعالان این عرصه است. بروز هر انحرافی هرچند کوچک، با توجه به آسیب پذیری کودکان، خسارت های جبران ناپذیری را می تواند در نسل فردای ما ایجاد کند.
با همه اینها، متأسفانه تا کنون نه محققان حوزه وارد عرصه بسیار مهم آموزش فلسفه برای کودکان گشته اند و نه دست اندرکاران این عرصه، از این سرمایة عظیم بهره لازم را برده اند.
برخی چالش های فراروی اجرای طرح
الف) بی شک رشد تفکر انتقادی در کودکان، می تواند پی آمدهای مهمی داشته باشد، ولی به راستی ما جز ترجمه، چه ابتکاری در این طرح داشته ایم؟ آیا می توانیم از کودکان انتظار خلاقیت داشته باشیم؛ در حالی که در اجرایی کردن برنامه ای که به همین منظور برای آنان در نظر گرفته ایم، هیچ خلاقیتی از خود نشان نداده ایم. به نظر می آید باید کمی جسارت و شجاعت به خرج داد و خود را در حصاری که طراحان اولیة این برنامه تعریف کرده اند، محدود نساخت زیرا:
1. اصطلاح فلسفه در فرهنگ اسلامی که همان حکمت اولی است، متفاوت از آن چیزی است که در دنیای غرب رایج است. علامه طباطبایی(ره) در تعریف فلسفه می فرماید:
علمٌ یبحث فیه عن احوال الموجود بما هو موجود؛ فلسفه علمی است که به بررسی احوال حقایق موجودات از آن جهت که موجودند می پردازد (علامه طباطبایی، بدایهْْ الحکمهْْ، 5).
در مقابل، در تعریف علم منطق آمده است:
آلهْْ قانونیهْْ تعصم مراعتها الذهن عن الخطأ فی الفکر (مظفر، المنطق، 10).
منطق وسیله ای قانون مند است که رعایت آن موجب صیانت فکر از خطا و لغزش در اندیشه می شود.
بنابراین، آنچه با عنوان فلسفه برای کودکان در مقاله ها و جلسه های گروه های دست اندرکار این برنامه تبیین شده است، به منطق بسیار نزدیک تر است تا فلسفه؛ چنان که برخی ازمحققان این فن اذعان داشته اند:
منطق چارچوبِ اصلی فلسفه برای کودکان را تشکیل می دهد(ناجی، «آموزش منطق به کودکان، مقدمة برقراری گفت وگوی مناسب» MehrNews.com)
اما اینکه برخی شباهت این برنامه با فلسفه را از نظر روش بحث، دلیل کاربرد عنوان فلسفه برای آن دانسته اند، ادعایی بس عجیب است؛ زیرا در آن صورت لازم می آید بتوان تمام علومی را که از نظر روش با هم شباهت دارند، زیرمجموعة یکدیگر دانست؛ حال آنکه کسی چنین نتیجه ای را نخواهد پذیرفت.
جالب تر اینکه واژة فلسفه چنان برای برخی رهزن شده است که گمان کرده اند یکی از موانع موجود بر سر راه برنامة فلسفه برای کودکان، مخالفتِ مخالفان با فلسفه است. از این رو، گفته اند:
پیش از شروع این طرح، باید نگرش جامعه را نیز نسبت به فلسفه تغییر داد؛ چرا که سال ها در این جامعه، تفکر امثال امام محمد غزالی و علامه محمدباقر مجلسی حاکم بوده است. ازنظر آنها، فلسفه را باید تعطیل کرد تا تمام فسادها از بین برود. بنابراین، باید به فکر نگرش های این گونه هم بود(صفائی مقدم،گزارش مشروح دومین نشست دوستانة فلسفه برای کودکان در ایران»p4c.ir).
خلاصه آنکه ما نیز به رشد تفکر انتقادی ارج می نهیم و منطق را زیربنای فلسفه می دانیم و اهمیت بسیاری نیز برای آن قائلیم، اما همان آموزه های منطقی ما را وامی دارد برای جلوگیری از مغالطه در استدلال ـ که از اهداف این برنامه معرفی شده است از کاربرد واژگانِ مشترک لفظی جلوگیری کنیم. تا از وقوع هرگونه انحراف در مسیر برنامه پیش گیری شود.
2. بیشتر دست اندرکاران این طرح، تصریح کرده اند که منظور از فلسفه در این طرح، اصطلاح سنتی آن (مابعدالطبیعه) نیست؛ زیرا کودک توان فراگیری مفاهیم انتزاعی صرف را ندارد.
در پاسخ باید گفت لازم نیست در همان آغاز، بحث های پیچیدة فلسفی همچون مسئله حرکت جوهری و... را به کودک هشت یا ده ساله بیاموزیم. مگر در ریاضیات که آن نیز، مفاهیم انتزاعی دارد، چنین می کنیم؟ در آنجا نخست به کمک محسوسات از ساده ترین مسائل آغاز می کنیم تا جایی که به تدریج دانش آموزان در حل پیچیده ترین مسائل ریاضی توانایی می یابند. در فلسفه نیز نخست مسائل ساده و پایه را در قالب داستان می توان به کودک آموخت. برای مثال، آیا نمی توان مسئله اصل علیت را در قالب داستان به کودکان عرضه کرد؟ آیا نمی توان برهان های ساده فلسفی را به شکلی ملموس به کودکان ارائه کرد؛ به گونه ای که بتوانند آن را درک کنند و دربارة آن با دوستان خود به بحث بنشینند؟ بی شک این امر ممکن است، ولی به کسانی نیازمند است که کمر همت بندند و در ساده سازی مفاهیم فلسفی برای رده های مختلف سنی تلاش کنند.
افزون بر اینها، آنچه که از سخنان مقام معظم رهبری دربارة ضرورت آموزش فلسفه به کودکان در جلسة نخبگان حوزه فهمیده می شود، همین معنای سنتی فلسفه یعنی مابعدالطبیعه است و نه معنای غربی آن؛ زیرا که محور سخنان معظم له در آن جلسه، بیان اهمیت فلسفه اسلامی و ضرورت گسترش آن در جامعه بود. ایشان مسئلة آموزش فلسفه برای کودکان را نیز در راستای دست یابی به همین هدف بیان کردند. ایشان فرموده است:
"فلسفه اسلامی" مبنای همة معارف دینی در ذهن انسان و در عمل خارجی اوست؛ از این روی، باید گسترش و استحکام یابد(«علوم عقلی، بایسته ها و کاستی ها»، معارف عقلی، پیش شماره 2، 12ـ13).
مهم تر آنکه ایشان رواج فلسفه های نوظهور غربی را در کشور امری غیرعادی و به منظور رقیب سازی برای فلسفه اسلامی دانستند (همان، 16).
البته برخی اشکال دیگری را مطرح کرده اند و آن اینکه فلسفه سنتی کاربردی نیست و نتیجة ملموسی در زندگی مردم ندارد(حسینی بهشتی، «نشست کاربرد فلسفه در ارتقای فرهنگ و علوم» MehrNews.com) در پاسخ، با پذیرش برخی نقص ها در این زمینه، باید گفت نباید این امر سبب شود که ما از فلسفه اسلامی دست بکشیم و در پی جایگزینی فلسفه های مادی غربی به جای آن باشیم؛ چنان که رهبر معظم نیز با اشاره به این مشکل می فرماید:
ما نیازمند به واژگون کردن اساس فلسفی مان نیستیم. نقص فلسفة ما این نیست که ذهنی است؛ زیرا فلسفه طبیعتش ذهنی است و طبعاً با ذهن وعقل سروکار دارد. نقص فلسفة ما آن است که این ذهنیت، امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد («علوم عقلی، بایسته ها و کاستی ها»، معارف عقلی، پبش شماره 2/14).
بنابراین، باید راهی اندیشید تا زمینه کاربردی شدن همین فلسفه سنتی اسلامی که میراث با ارزش دانشمندان بزرگ ماست فراهم شود.
ب) چنان که مقام معظم رهبری فرموده اند آموزش فلسفه به کودکان در غرب، برنامه ای حساب شده برای تربیت کودکان، برابر اهداف مورد پسند لیبرال ـ دموکراسی است (معارف عقلی، پبش شماره 2/16). و این مسئله، آشکارا در برنامه آموزشی آنان دیده می شود.افزون بر معظم له اندیشمندان این فن نیز اعتراف کرده اند که دانشمندان غربی درپی اشاعة تفکر منحرف غربی از جمله اصل نسبیت اخلاق هستند و این در بیشتر متون داستانی و غیرداستانی آنان مشهود است (حسینی،« بحث فلسفه و کودک...» pac.org.ir). از این رو، بیم آن می رود که برخی از مراکز فعال در این عرصه، توجهی به این نکته نداشته باشند و به جای تربیت شهروندانی مناسبِ جامعة خدا محورِ مردمی، ناخواسته اذهان کودکان را به سمتی کشانند که زیان های جبران ناپذیری در پی آورد (ر.ک: همان).
ج) برخی به طور کلی روش فراگیری از آموزگار را روش مستبدانه در آموزش دانسته اند و برنامة آموزش فلسفه به کودکان را رقیبی برای نظام آموزشی کشور برشمرده اند. به ادعای اینان، این برنامه به مقابله با استبداد آموزشی (فراگیری دانش آموز از آموزگار) می پردازد و شیوة نوینی را جایگزین روش رایج آموزش در کشور می کند. اینان نقش آموزگار را در تمامی زمینه ها در حد هدایت کننده گفت وگو در میان دانش آموزان محدود کرده اند و برآنند که این خودِ دانش آموزانند که باید درباره حل پرسش های خود یکدیگر را یاری رسانند (آقایانی چاوشی، «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»، 10). حال پرسش این است که کودکان براساس چه داده هایی باید این پرسش ها را حل کنند و یا به بررسی آن بپردازند؟ آن اطلاعات را از چه طریق کسب کرده اند؟ آیا این آموزگار نیست که باید در این زمینه نقش خود را ایفا کند؟ به نظر می آید در اینجا نیز باید از افراط و تفریط پرهیز کرد و به طور مطلق، تعلیم و تعلم را خطا نشمرد، بلکه باید این دو شیوه را مکمل یکدیگر دانست. دانش آموزان در کنار فراگیری درس از آموزگار، با شرکت در کلاس های فلسفه برای کودکان، پرسش گری و انتقاد را نیز می آموزند. از این رو، جرئت بیان دیدگاه های خود و یا نقد دیدگاه آموزگار را پیدا می کنند و نقش پررنگ تری در کلاس می یابند و این همان مطلوب ماست. در غیر این صورت، این برنامه خود می تواند مشکلی برای نظام آموزشی کشور ایجاد کند. گذشته از اینکه در دیگر کشورها نیز دربارة این برنامه چنین ادعایی نکرده اند.
بررسی برخی داستان های فلسفی ترجمه شده
هم زمان با آشنایی اندیشمندان ایرانی با برنامة آموزش فلسفه برای کودکان، ترجمة داستان های فلسفی غرب نیز در کشور رونق گرفت. البته این امر، برای آشنایی اندیشمندان و داستان نویسان داخلی با شیوة کار لازم به نظر می رسد، ولی آموزش این متون در مدرسه ها نیازمند دقت زیادی است؛ زیرا بسیاری از آنها برپایه مبانی اعتقادی غرب و دربردارندة پیام های غیراسلامی اند؛ به گونه ای که حتی در خود کشور های غربی نیز بسیاری از این داستان ها مورد انتقاد قرارگرفته اند؛ مثلاً دانمارکی ها، از داستان های لیپمن انتقاد کرده اند؛ زیرا فرهنگ حاکم بر این داستان ها کاملاً آمریکایی است و با فرهنگ دانمارکی متفاوت است (سلگی،« از پیوند عاطفی تا ارتباط تدبیری»).
در ادامه به عنوان های برخی داستان های ترجمه شده در کشور اشاره ای فهرست وار داریم و از این میان، برخی را نیز به اجمال بررسی و نقد خواهیم کرد: درخت کاج،[18] خانة تو یا خانة من؟،[19] لانه پرنده،[20] زیرستارگان شب،[21] اُمید،[22] پرسش گل[23] و... برخی از این داستان ها هستند.
الف) درخت کاج
سال ها پیش در جنگلی، کاج کوچک و زیبایی بود. فضای اطراف کاج بسیار دل انگیز بود، اما کاج به آن همه زیبایی خود توجهی نداشت و فقط آرزو می کرد، زودتر بزرگ شود. دو سال گذشت کاج بزرگ شد. پاییز شد و هیزم شکن ها چند درخت بلند و پیر را قطع کردند. کاج از پرنده ها پرسید: «چه بر سر آنها می آید؟». پرنده ها گفتند: «ما در سفرهایمان دیدیم که دکل های بلند کشتی هایشان از کاج بود. خیلی باشکوه بودند».
کاج با خود گفت: چه افتخاری، «آیا دکل کشتی شدن، نصیب من هم می شود».
کم کم عید میلاد مسیح نزدیک شد و آنها آمدند و چند کاج را با خود بردند. کاج پرسید: «اینها را برای چه بردند؟» پرنده ها گفتند: «در شهر، آنها را داخل خانه ها دیدیم که با زیبایی و شکوه تزیین شده بودند».
کاج جوان گفت: «چه شکوهی، چه افتخاری».
بالاخره یک سال، نزدیک میلاد مسیح درخت کاج زیبا را هم قطع کردند و برای جشن عید به شهر بردند. او با اینکه از قطع شدن رگ حیاتش درد می کشید، ولی اندکی پس از اینکه به آرزوی خود رسید، شاد بود. با دیدن درخت، همه آن را تحسین کردند و در سالن مجللی قرار دادند. عاقبت جشن آغاز شد. همه دور درخت شعر می خواندند و شادی می کردند. در پایان جشن بچه ها همة تزیین های کاج را کندند و با خود بردند. فردای آن روز، درخت در انتظار از سرگیری برنامه بود، اما خبری نشد. خدمت کارها او را از پله ها بالا بردند و در اتاق زیر شیروانی به گوشه ای انداختند.
درخت فکر کرد که این وضعیت موقتی است و برای محافظت او از سرمای زمستان این کار
را کرده اند.
در آنجا چند موش پیش او آمدند. کاج سرگذشت خود در جنگل را برای آنها تعریف کرد. موش ها به او گفتند: «عجب روزگار خوشی داشتی، کاج پیر».
کاج گفت: «من پیر نیستم، فکر می کنم چون رگ حیاتم را بریدند، رشدم به عقب
افتاده است».
او با شنیدن عبارت «روزگار خوش» به فکر فرو رفت و تازه فهمید که بله! روزگار خوشی بود. کاج آنجا تنها بود. عاقبت یک روز آدم ها آمدند و او را به حیاط بردند. کاج هیجان زده شد و بی اختیار فریاد زد: «دوباره زندگی خواهم کرد» و شاخه هایش را پهن کرد. اما تمام برگ های او پژمرده و خشک شده بود.
او آهی کشید و گفت: «گذشت، کاش آن وقت که مجال داشتم می توانستم شاد و سرخوش باشم». خدمتکارها آمدند و کاج را قطعه قطعه کردند و برای پختن غذا به آشپزخانه بردند. عاقبت کاج خاکستر شد و دیگر کاجی در میان نبود و این قصه هم، مانند همه قصه ها باید تمام می شد (سلگی،« از پیوند عاطفی تا ارتباط تدبیری» pac.org.ir).
نقد
در این داستان، نویسنده به کودکان می گوید قدر لحظه های زندگی خود را بدانید و از آن لذت ببرید. خوشی را در جای دیگری غیر از همین دنیا جست وجو نکنید که جز پشیمانی برایتان چیزی باقی نمی ماند. چنان که این فرصت را از دست بدهید، امکان بازگشت برای شما وجود ندارد. نکتة قابل توجه دیگر آن است که درخت کاج، پشیمان از عمر بربادرفته ای است که صرف یک امر دینی گشته است؛ چون از نظر مسیحیان، درخت کاج سمبل کریسمس (عید مسیحیان) است. کوتاه سخن اینکه در این داستان، لذت، فلسفة حیات و مرگ، چونان پایان آن معرفی شده است و این با آموزه های اسلامی و ایرانی ما سازگار نیست.
ب)خانة تو یا خانة من؟
این داستان، ماجرای دوستی یک خرس و یک ماهی را بیان می کند. خرس می خواهد ماهی را به خانه خودش ببرد. پس باید ماهی را به دهان بگیرد و آن را به غار ببرد که در این صورت، باید ماهی از آب جدا شود و با این کار، ماهی از بین خواهد رفت.
یا اینکه ماهی از خرس دعوت می کند که به اعماق دریا، یعنی جایی که خانة اوست برود که در این صورت، خرس در آب خفه خواهد شد.
پس نتیجه می گیرند که باید هر دو از خواسته های خود دست بکشند و همدیگر را در کنار همان رودخانه ببینند و دوستی خودشان را ادامه دهند.
این داستان دربردارندة این نکته است که دیدگاه خرس و جهان او با دیدگاه ماهی متفاوت است (باقری،« اهمیت اجرای برنامه فلسفه برای کودکان و همسویی آن با تعلیم و تربیت اسلامی» p4c.ir).
نقد
این داستان بسیار ماهرانه به توجیه پلورالیزم (کثرت گرایی) و نیز نسبیت گرایی می پردازد و این نکته را دربر دارد که هیچ کس نباید دیدگاه خود را دربارة پیرامونش دیدگاه مطلق بداند. شاید دیدگاه دیگران هم به اندازة دیدگاه او از واقعیت برخوردار باشد. پس به همان اندازه که من درست می گویم، دیگران هم درست می گویند. بنابراین، من نمی توانم بر پایة دیدگاه خودم درباره کسی حکم کنم، یا اینکه چون من دیدگاهی را درست می دانم، از دیگران بخواهم برابر دیدگاه من
رفتار کنند.
داستانی از نویسنده
تولد دوباره
حسنی از خوشحالی در پوست خودش نمی گنجید؛ چون آن روز خبر خوبی شنیده بود؛ مادرش به او گفته بود که به زودی خدا یک نوزاد به ما خواهد داد، ولی نباید عجله کنی؛ چون تا آن موقع، چهار ماه مانده است.
حسنی اسم هم بازی آیندة خودش را توپولی گذاشت. او هر روز نقشه های زیادی برای آمدن توپولی می کشید. البته فقط حسنی نبود که به فکر آمدن توپولی بود. پدر هم در پی خرید تخت و کمد و لباس و دیگر وسایل توپولی بود. مادر تنها کاری که می توانست بکند این بود که استراحت کند و غذاهای مقوی بخورد تا فرزند سالمی به دنیا بیاورد.
توپولی بی خبر از دنیای بیرون، توی دنیای کوچک خودش جا خوش کرده بود و فکر می کرد همه عالم، همان شکم مادرش است.
بالاخره روزها گذشت و انتظارها به سر رسید و نُه ماه توپولی به پایان رسید. او دیگر توانایی زندگی در دنیای خارج از شکم مادر رایافته بود.
همه توی بیمارستان انتظار می کشیدند. پدر در راهرو قدم می زد و حسنی با آنکه نیمی از شب گذشته بود، اصلاً خواب در چشمانش نبود.
توپولی تازه داشت متوجه می شد که می خواهند از دنیای تنگ و کوچکش جدایش کنند. او هرگز دوست نداشت این اتفاق بیافتد. هرچه خواست مقاومت کند، نتواست و تنها کار او، جیغ زدن و گریه کردن بود، ولی پزشکان بدون توجه به گریه های توپولی کار خودشان را انجام می دادند و بالاخره توپولی متولد شد.
با شنیده شدن صدای گریة توپولی همه خوشحال شدند. چشم حسنی از شادی برق می زد. همه خدا را شکر می کردند از اینکه نوزاد، سالم به دنیا آمده است. پدر به شکرانة سلامتی مادر و نوزاد، نام زیبای زهرا را برای نورسیده انتخاب کرد. گریة نوزاد پس از چند لحظه قطع شد. او آرام، آرام با محیط پیرامونی اش انس گرفت؛ به ویژه با حسنی. بعدها حسنی و زهرا کوچولو دوست های خوبی برای هم شدند. زهرا خیلی خوشحال بود از اینکه وارد این دنیای قشنگ شده است و برادری مثل حسنی دارد. او دیگر دلش نمی خواست به دنیای تنگ و تاریک شکم مادرش برگردد.
حسنی و زهرا با تربیت صحیح پدر و مادر و تلاش خودشان بچه های خوب و با ایمانی بار آمده بودند و همه از آن ها راضی بودند. الان سال های زیادی از آن ماجرا می گذرد. شاید باورتان نشود حالا زهرا خانم نود سال از عمرش گذشته است. دیگر نه پدرش زنده است و نه مادرش و حتی حسنی هم دیگر توی این دنیا نیست. زهرا خانم احساس کرد که دیگر وقت جدا شدنش از این دنیا رسیده است. او با رفتارهای خوبی که در این دنیا داشت، آمادگی زندگی سالم توی دنیای بزرگ تری را پیدا کرده بود. حالا دیگر بدون اینکه جیغ بزند و یا اینکه گریه کند، آرام چشمانش را روی هم گذاشت؛ چون می دانست که همه توی آن دنیای بزرگ تر منتظرش هستند؛ حتی حسنی هم چشم انتظارش است. زهرا می داند که اگر به آن دنیای با شکوه برود، دیگر حتی آرزوی برگشتن به این دنیا را نیز نخواهد کرد.
منابع
1. آقایانی چاوشی، جعفر «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»، روزنامه ایران، شماره 3887، 27 اسفند 1386ش.
2. باقری، خسرو، « اهمیت اجرای برنامه فلسفه برای کودکان و همسویی آن با تعلیم و تربیت اسلامی»، www.p4c.ir.
3. حسینی بهشتی، محمدرضا، «نشست کاربرد فلسفه در ارتقای فرهنگ و علوم». www.MehrNews.com، خبرگزاری مهر، ۱۳۸۵ش.
4. حسینی، زهره، «فلسفه و کودک»، www.MehrNews.com خبرگزاری مهر.
5. . ــــــــــــــــــــــ ، «بحث فلسفه و کودک می تواند به فهم بیشتر دروس در مدارس کمک کند» ، www.MehrNews.com خبرگزاری مهر، تهران، 1386ش.
6. خامنه ای، سیدعلی،« علوم عقلی اسلامی ، بایسته ها و کاستی ها»، فصل نامة معارف عقلی، پیش شماره2 ، 1384ش.
7. ساتکلیف، راجر، «فلسفه با کودکان، شاخه ای کوچک از فلسفه برای کودکان»، www.MehrNews.com.
8. سلگی، مریم، « از پیوند عاطفی تا ارتباط تدبیری»،www.pac.org.ir.
9. طباطبایی، سیدمحمدحسین، بدایه ْْ الحکمهْْ، تحقیق: شیخ عباس علی زارعی سبزواری، قم، مؤسسة نشر اسلامی، چاپ هجدهم، 1422ق.
10. فرامرز قراملکی، احد؛ امی، زهرا، «مقایسه سبک های لیپمن و برنی فیر»، فصل نامة پژوهشی اندیشة نوین دینی، شماره2 ـ 1384ش.
11. قائدی، یحیی،« نشست فلسفه برای کودکان و نوجوانان» www.MehrNews.com ، تهران، ۱۳۸۶ش.
12. « گزارشی از برنامه گروه پژوهشی فلسفه و کودک در همایش ملاصدرا»، www.pac.org.ir.
13. «گزارشی از راه اندازی کارگاه های آموزشی فلسفه برای کودکان و نوجوانان»، روزنامة کیهان،
سال شصت و چهارم، شماره 18868، 15 مرداد 1386ش.
14. لیپمن، متیو، «فلسفه برای کودکان1و2 » www.p4c.ir.
15. مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، موسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1368ش.
1. تاریخ دریافت مقاله: 3/9/1387؛ تاریخ تأیید: 3/10/1387.
2. کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی.
1. Philosophy for Children(p4c).
2. Philosophy with children(pwc).
3. Philosophy and children(PaC).
4. Mattew Lipman (استاد فلسفه و رئیس انجمن ترویج فلسفه برای کودکان در دانشگاه ایالت مونتکلیر).
5. Harry Stottlemeiers Discovery.
6. Ann Margaret Sharp.
1. Montclair.
.[10] در این کتاب، هندسة اقلیدسی به صورتی غیر از روش متداول آن زمان، یعنی روش اقلیدس به کودک تعلیم داده می شود؛ زیرا تعاریف اقلیدس از نقطه، خط و سطح آغاز می شوند و سپس به جسم سه بعدی می رسد؛ نقطه و خطی که کاملاً انتزاعی و غیرقابل درک هستند. از این رو، ابوریحان بحث خود را از جسم سه بعدی که کاملاً محسوس و در دسترس کودک است، آغاز می کند و کودک را وامی دارد که از این جسم سه بعدی به ترتیب سطح، خط و خلاصه نقطه را به شکل منطقی نتیجه بگیرد که همان آموزش از درون است (آقایانی چاوشی، «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»، ص10).
1. Roger Sutcliffe
2. Philosophy for Children(p4c)
3. Philosophy with children(pwc)
1. Philosophy with children(pwc)
[15]. کتاب های کمک آموزشی کتاب هایی هستند که با هدف راهنمایی آموزگار تنظیم شده اند و توضیحات لازم را دربارة هر داستان و چگونگی هدایت کلاس به آموزگار یاد می دهند .
[16]. متون درسی حوزه به گونه ای تنظیم گشته است که بخش زیادی از هر درس را اشکال های وارد بر آن مبحث و پاسخ های نویسنده به آن اشکال ها تشکیل می دهد. این نحوه نگارش کتاب، خواننده را به قضاوت میان اشکال کننده و مؤلف وادار می کند؛ به گونه ای که به دفاع از مؤلف برخیزد و یا اینکه اشکال های دیگری بر اشکال های پیشین بیفزاید، ولی آنچه در این میان اهمیت دارد این است که طلبه در این فرایند یاد می گیرد که آنچه در کتاب آمده است، حرف آخر نیست، بلکه همانند هر دانش زمینی دیگری، قابل خدشه است.
[17]. کسانی که در روزهای تحصیلی وارد صحن های حرم مطهر حضرت معصومه(س) در قم شده باشند، با انبوه حلقه های مباحثه کنندگان مواجه شده اند.
.[18] این کتاب را هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر دانمارکی و راهنمای آن را پرجسپرسن مربی دانمارکی فلسفه برای کودکان نگاشته اند.
[19]. اثر اندرسن.
[20]. اثر یه سنگ هنگ.
[21]. اثر آنا مارگارت شارپ.
[22]. اثر پِریسپرسن؛ ترجمة مریم صفایی.
[23]. ترجمة حدیث السادات میرزایی.