بی شک، گسترش کمی و کیفی هر دانشی در پرتو تعامل شایسته و دور از افراط و تفریط عالمان و دانشمندان با آن رشتة علمی حاصل می شود. در مقابل، یکی از مهم ترین موانع پیشرفت شایستة یک علم، خوش بینی افراطی و یا بدبینی تفریطی به آن است.
فلسفة اسلامی نیز در طول تاریخ خود از این دو آفت مهم به دور نبوده است و «محبان غالی» و «مبغضان قالی»[1] مانعی در راه بالندگی شایستة آن بوده اند. فلسفة اسلامی، همواره کسانی را به خود دیده است که همچون وحی مُنزل بدان نگریسته اند و هرگز به خود اجازه نداده اند متون فلسفی به ارث رسیده از حکمای ایران و یونان باستان و یا فیلسوفان مسلمان را جرح و تعدیل کنند. همچنین افرادی بوده اند که یکسره، مطالب فلسفی را به باد انتقاد گرفته اند و بدون آنکه با درون مایة سخن حکیمان آشنا باشند، فلسفه را به جرم «میراث یونانیان بودن» و به اتهام «مخالفت داشتن با محتوای کتاب و سنت» با تازیانة تکفیر نواخته اند. در این میان، افرادی با الهام از کریمة « فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده به بندگانم؛ آنان که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند» (زمر، 18) نخست درصدد فهم درست سخن حکیمان باستان بر آمدند و سپس، به گزینش بهترین گفته های ایشان پرداختند و با استناد به روایت زیبای «کونوا نقّاد الکلام...»(مجلسی، بحارالانوار، 2 / 96)، میراث فلسفی یونان باستان را در بوتة نقادی نهادند و کوشیدند آن را به بلندای معرفت حاصل از کتاب و سنت ارتقاء بخشند. آری! اگر اینان نبودند، امروزه از میراث ارزشمند فلسفة اسلامی خبری نبود و بی شک امت اسلامی به دلیل بی بهرگی از فلسفه ای توانمند در برابر تهاجم شبهه های فکری و عقیدتی، توان مقاومت نداشت.
اکنون نیز اگر ضرورت وجود فلسفه ای توانا برای حفظ هویت فرهنگی امت اسلامی را باور داریم، باید آفت های دامن گیر فلسفه اسلامی را بشناسیم و به دور از هرگونه نگرش غیرواقع بینانه فلسفه را در جایگاه شایستة خود بنشانیم. آن گاه زمینه پرداختن بایسته گروهی از مستعدترین ها را به فلسفه اسلامی فراهم کنیم.
در این راستا، نشریة معارف عقلی تلاش های عالمانه همة اندیشمندانی را که با ارسال مقاله هایشان ما را در نقد هوشمندانه مسائل بنیادین فلسفة اسلامی یاری می رسانند، ارج می نهد و دست ایشان را به گرمی می فشارد.