سخن نخست
Article data in English (انگلیسی)
فلسفه عرفان
یکی از پدیده های انسانی در فرهنگ و آیین های گوناگون، عرفان است. عرفان به صورت های گوناگون تعریف و گزارش شده است؛ مانند: رویارویی مستقیم با واقعیت مطلق، تجربه بی واسطه وحدت هستی و سرانجام شناخت شهودی حق تعالی که از راه بندگی خدا و پاکی نفس به دست می آید. در عرفان سه پدیده دارای اهمیت است: اعمال بیرونی، احوال درونی (فعلی و انفعالی، پایدار و ناپایدار) و معارف شهودی. معارف شهودی از نگاهی، خود نوعی از احوال درونی است، اما با توجه به اهمیت و تفاوتش با دیگر احوال، شایسته بیان جداگانه است. به سخن دیگر، عرفان بر پایه سلوک و تجربه پی افکنده شده است. سلوک، مجموعه ای از اعمال بیرونی و درونی است که به پیدایش احوالی می انجامد که یکی از آنها شهود حقایقی است. این احوال همان تجربههای عرفانی است. سالک این راه و صاحب آن احوال و مواجید را عارف می نامند. در علم عرفان عملی از آداب و مراحل سلوک و احوال عرفانی و در علم عرفان نظری از یافتههای معرفتی عرفانی تحقیق می شود.
وقتی عرفان، موضوع تفکر عقلی روشمند و نظام مند قرار می گیرد، فلسفه عرفان[1] پدید می آید. فلسفه عرفان، کاوش عقلانی درباره عرفان است. فیلسوف با نگاهی بیرونی درباره چیستی عرفان، ابعاد عرفان، ارزش عرفان و نسبت آن با دیگر پدیده ها می اندیشد. ما در فرهنگ اسلامی از عرفان و علوم عرفانی پرباری برخوردار بوده ایم اما مطالعه مستقل بیرونی در موضوعات، رویکردی است که در دنیای جدید اهمیت یافته است. از این رو، فلسفه عرفان، همچون دیگر فلسفه های مضاف، شاخه ای جدید از فلسفه است که در حال شکل گیری است.
می دانیم که عرفان از دیرباز موضوع مناقشه و مخالفت بسیاری بوده است. شماری از دینداران، عرفان را با دین ناسازگار دانسته و همواره با آن در ستیز بوده اند. برخی از فیلسوفان نیز دعاوی عرفانی را به خاطر خردناپذیری اش مردود می شمارند. در تفکر غالب دنیای جدید که فضای حاکم بر معرفت را تجربه حسی می شمارند، شهود و تجربه عرفانی را به دلیل شخصی، باطنی و تکرارناپذیر بودن بی اعتبار تلقی می کنند. زمینه گرایان[2] تجربه عرفانی را محصول ذهنیات و روحیات پیشین تجربه گر به شمار می آورند و از این طریق در معرفت بخشی آن تردید ایجاد می کنند. برخی به این گمان که عرفان عزلت گرا و دنیاگریز است و با زندگی اجتماعی میانه خوبی ندارد، آن را مورد سؤال قرار می دهند. موافقان عرفان در برابر این پرسش ها به دفاع از عرفان پرداخته و معرفت عرفانی را برترین نوع معرفت معرفی کرده و سلوک و زندگی عرفانی را برترین نوع حیات می دانند.
پرسش های نظری درباره عرفان تنها در موارد کشمکش بین مخالفان و موافقان عرفان نیست، بلکه پرسش هایی هست که برای همه عرفان پژوهان مطرح است؛ از جمله اینکه: آیا عرفان و تجربه عرفانی همیشه و همه جا از یک سنخ است یا تجربههای عرفانی متعدد و گوناگونی داریم؟ در صورت دوم، آیا همه تجربههای عرفانی از اعتبار یکسانی برخوردارند؟ آیا راهی برای این اعتبارسنجی وجود دارد؟ آیا عرفان پدیده ای دینی است یا خارج از ادیان هم یافت می شود؟ آیا می توان از عرفان بدون خدا سخن گفت؟
از سوی دیگر، پیدایش انواع عرفان واره ها و رواج رو به گسترش آنها در سراسر جهان و در پی آن طرح بحث عرفانهای کاذب یا جعلی[3] در مقابل عرفان راستین و اصیل، ایجاب می کند که ملاک و معیار عرفان اصیل و شاخصه های عرفان حقیقی و تفاوت آن با شبهعرفان ها به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
افزون بر این، بررسی بیرونی علوم عرفانی، از جمله عرفان نظری و موضوع و مسائل و روش و نسبت آن با فلسفه اولیٰ و همچنین مطالعه چیستی علم عرفان عملی و نسبت آن با فقه و اخلاق از دیگر مباحثی است که طرح آنها برای شناخت بهتر این معارف ضروری است. بنابراین افزون بر فلسفه عرفان، می توان از فلسفه علم عرفان نظری و عرفان عملی نیز سخن گفت.
روشن است که ورود در این مباحث و یافتن پاسخ برای پرسشهای مطرح در این قلمرو، مستلزم طرح مباحث روششناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی عمیق و پیچیدهای است که نمی توان به طرح ضمنی، حاشیه ای و مقدماتی آن بسنده کرد.
این موشکافیها ایجاب می کند که مباحث فلسفه عرفان همچون سایر فلسفه های مضاف به صورت جدی و مستقل در محافل حوزوی و دانشگاهی ما مطرح گردد تا با استفاده از میراث حکمی و عرفانی اسلامی و بهره گیری از تأملات و یافته های متفکران دیگر فرهنگ ها در تصحیح، تعمیق و پیشبرد این حوزه از معرفت سهم داشته باشیم.
فلسفه عرفان که عرفانپژوهی فلسفی است، علمی میان رشته ای است که هم از فلسفه و هم از عرفان بهره میبرد. مباحث فلسفه عرفان با شاخه های گوناگون فلسفه، به ویژه معرفت شناسی، عرفان و دین شناسی ارتباط دارد. فلسفه عرفان با روانشناسی دین[4] که در قرن گذشته، پژوهشهای گسترده ای در زمینه تجربه عرفانی و مباحث مربوطه در آن انجام شده است، نیز مرتبط است.
سردبیر