سخن نخست
Article data in English (انگلیسی)
نسبت فلسفه با دین و الهیات
دین مجموعه معارفی ازسوی خداوند است که بر پیامبران نازل شده و پیامبران و اوصیایشان عهده دار شرح و بیان آن هستند. برای نمونه در دین اسلام، قرآن کریم و سنت پیامبرسلام الله علبها و معصومان علیها السلام، متن دین را تشکیل می دهند. اما فلسفه، دستاورد تفکر محض بشری است. بنابراین، فلسفه و دین از یکدیگر جدا هستند. نه دین وابسته به فلسفه است و نه فلسفه وام دار دین. ولی هنگامی که ما انسان ها به سراغ دین می رویم، تا آن را بفهمیم و درباره پذیرفتن یا نپذیرفتن آن تصمیم بگیریم، نیازمند به تأملات عقلانی از سنخ تأملات فلسفی هستیم. اصولی همچون وجود خدا و صفات او، لزوم وحی و نبوت و چگونگی دلالت اعجاز بر نبوت، نیازمند دلیل عقلی است. همچنین امکان یا عدم امکان حیات پس از مرگ، از این دست مسائل است. چنان که اگر عقل حیات پس از مرگ را نپذیرد، جایی برای پذیرش دین نمی ماند. دست کم باید امکان حیات پس از مرگ محرز باشد. گاهی حل این مسائلِ هستی شناختی، وابسته به برخی مسائل معرفت شناختی است که طرح و حل آنها در پذیرش یا رد دین اثرگذار است. بنابراین، پذیرش عقلانی دین، وابسته به نوعی هستی شناسی و معرفت شناسی است که فلسفه عهده دار تبیین و بیان آن است. البته شاید بسیاری از مردم، دین را براساس فطرت و عقلانیت عرفی بپذیرند و نیازی به فلسفه احساس نکنند. اما ذهن های پیچیده تر، به ویژه ذهن های دارای پرسش و شبهه، تا پاسخ عقلانی خود را نیابند آرام نمی گیرند. خودِ متون دینی، به ویژه قرآن کریم، درکنار تصدیق فطرت، به اندیشیدن در این زمینه سفارش بسیاری دارد. پس از پذیرش دین، در فهم معارف دینی، به ویژه درباره الهیات نیز عقل ورزی فلسفی بایسته است. راز آن، در این است که دین و فلسفه مسائل مشترکی دارند و راه متعارف برای فهم بسیاری از معارف دینی، اندیشیدن است. البته شناخت عقاید دینی، به عهده علم کلام است؛ اما علم کلام در بخش هایی با فلسفه همپوشانی دارد. آن دسته از مباحث دینی که تنها با روش عقلی بررسی می شوند، مسائل فلسفی هستند. آن دسته از معارفی که تنها راه فهم و بررسی آنها نقل و متن دینی است، خارج از مباحث فلسفی هستند؛ مانند امامت خاصه و شناخت اشخاص ائمهg. روش فلسفه، عقلی محض و روش کلام، عقلی و نقلی است. کلام عقلیِ محض، با فلسفه همپوشانی دارد و مصداق فلسفه است. بنابراین، فلسفه می تواند در اثبات اصل دین، در تبیین و اثبات اصول دین و دفاع از اصول و مبانی دین ایفای نقش کند. اینکه برخی عقل فلسفی را جدای از عقل دینی می شمارند و عقل دینی را بایسته، اما عقل فلسفی را گمراه کننده می دانند، پایه و اساسی ندارد. ما تنها یک عقل داریم. اگر ضعیف بماند و آسیب بپذیرد، موجب گمراهی خواهد شد؛ ولی چنانچه در راه درستی حرکت کند، حقایق را کشف خواهد کرد. بنابراین، آنچه اهمیت دارد به کارگیری درست عقل است. روش درست به کارگیری عقل و آسیب ها و مغالطات پیشِ رو را، خود عقل می تواند کشف کند؛ چنان که در منطق این کار انجام می شود. دین نیز توصیه های ارزشمندی برای سلامت عقل و مصونیتش از خطا دارد که فلسفه نیز آنها را تایید می کند. عقل فلسفی که همان منطق است، می گوید اگر ماده و صورت استدلالی تام و حق باشند، آن استدلال برهان و یقین آور است. دین هرگز چنین ادعایی را رد نمی کند. دین هم سفارش بسیاری می کند که از مقدمات مشکوک و ظنی و تحقیق نشده و غیریقینی، نباید نتیجه یقینی گرفت. بنابراین، دین و عقل ازاین جهت هماهنگ هستند. اما در عمل و از حیث مصداقی، البته انسان موجود محدودی است و شاید در هر نوع معرفتی دچار خطا شود. شاید فیلسوف در فهمش دچار خطا شود؛ چنان که مخالف فلسفه، نص گرا و نقل گرا نیز شاید در فهم و استنباط خود از منابع دینی بلغزند و دچار خطا شوند. رخ دادن خطا و درنتیجه بروز اختلاف در میان انسان های غیرمعصوم، امری مشترک است و اختصاصی به فلسفه ندارد. در کلام، فقه، تفسیر، و تاریخ هم خطا و اختلاف بسیار رخ می دهد. یکی از دلایل تأکید بر پایبندی به برهان و منطق در تفکر فلسفی، دوری از خطا و کاهش آن در حد ممکن و توان بشری است.
برخی می گویند وظیفه عقل آن است که ما را به دین برساند؛ اما همین که به دین رسیدیم، مأموریت عقل پایان می یابد و باید تسلیم دین شویم و عقل را به کناری گذاریم. این توهم باطل است. بی گمان باید تسلیم دین شویم؛ ولی حضور عقل همچنان بایسته است؛ زیرا هر لحظه ممکن است شبهه ای طرح شود و ایمان ما را سست کند. افزون براین، در فهم دین نیز نیازمند به عقل هستیم. نباید فراموش کرد که روی سخن دین با انسان عاقل است. البته عقل پس از پذیرش دین، متفاوت از گذشته خواهد بود؛ زیرا عقل اکنون با نور دین، نورانیت یافته و ازسوی دین هدایت و راهنمایی می شود و با بهره گیری از همین هدایت دین، خود را تصحیح کرده و پرمایه تر و قوی تر می شود. اگر عقل از هدایت دین بهره لازم را ببرد، بر شتاب، ژرف نگری، و سلامتش افزوده می شود.
فلسفه و الهیات همواره با هم داد و ستد داشته اند. هرگاه الهیات دربرابر فلسفه به کار رود، مراد از آن، علم کلام یا عقاید دینی است. براساس دیدگاه رایج، علم کلام در موضوع، روش و غایت با فلسفه متفاوت است. اگر مراد از فلسفه، همان فلسفه اولی باشد، موضوع فلسفه، هستی است؛ اما موضوع کلام، عقاید دینی است. روش فلسفه، عقلی محض است؛ اما روش کلام، عقلی و نقلی است. مراد از نقل نیز نقل معتبر و حجت است که همان متون معتبر دینی است. غایت فلسفه، شناخت حقیقت در چارچوب موضوع فلسفه است. غایت کلام، شناخت عقاید دینی و دفاع از آن است. آن بخش از کلام که عقلی محض است، با فلسفه همپوشانی دارد.
اینکه گاهی گفته می شود، فلسفه از برهان بهره می برد، اما کلام مقید به برهان نیست و مقدمات غیریقینی نیز در آن به کار می رود، سخن نادرستی است. اگر مراد از کلام، کلام تاریخی یا کار برخی از متکلمان باشد، چنین است. اما کلام راستین که علم عقاید است و می کوشد عقاید دینی را تبیین و اثبات کند و شبهات را بزداید، تنها می تواند از مقدمات معتبر بهره ببرد؛ ولی مقدمات معتبر در کلام، محدود به مقدمات عقلی محض نیست؛ بلکه مقدمات نقلی معتبر نیز در آن به کار می رود. سردبیر