- تصور (مقاله فرهنگنامه منطق)/ احمد ابوترابی
Article data in English (انگلیسی)
«تصور»
(مقاله اى از فرهنگ نامه منطق)
احمد ابوترابی
تصور: (یکى از اقسام علم حصولى، و قسیم تصدیق به معناى صورت ذهنى خالى از حکم)
تصور به صورت مشترک لفظى در دو معنا به کار مى رود: به معناى عام ولابشرط که مرادف با علم حصولى است ( ßعلم حصولى)، و به معناى صورت ذهنى خالى از حکم (تحریر القواعد المنطقیة، 42- 43؛ القواعد الجلیة، 183ـ 184).
تصور، در لغت، به معناى وجه، هیئت، ظاهر شیء و حقیقت شیء (معجم مقاییس اللغه و لسان العرب، ذیل «صور»)، نقش بستن و صورت پذیرفتن (آموزش فلسفه، 164) به کار رفته است. در فارسى قدیم به آن «اندر رسیدن» گفته اند (دانشنامه علائى، 3) و در اصطلاح منطقى مى توان آن را به «صورت یا پدیده ساده ذهنى که از امرى وراى خود حکایت دارد» تعریف کرد. این تعریف داراى سه عنصر «صورت ذهنى بودن»، «حکایت از امرى وراى خود» و «ساده بودن» است. واژه «ساده» در این تعریف، براى احتراز از «همراهى با حکم» است، که به تصدیق اختصاص دارد و قید «حکایت از امرى وراى خویش» و «صورت ذهنى بودن» براى احتراز از «علم حضوری» است.
تعاریف دیگرى از تصور نیز وجود دارد. در تعاریف مختلفِ تصور، تفاوت هایى قابل توجه است. از جمله، برخى در تعریف این معنا از تصور، صرفاً معناى عام آن را که با علم حصولى مترادف است مطرح ساخته اند و برخى دیگر تفاوت آن را با تصدیق بیان کرده اند. دیگر آنکه، برخى به جنبه حاکى بودن و دلالت بالفعل مفهومِ تصور، از وراى خود، در تعریفِ تصور، اهمیت داده اند، و در مقابل برخى دیگر، براى جنبه حاکى بودنِ بالقوه آن، از وجود مصداق خارجى در تعریف، اهمیت ویژه اى قایل شده اند؛ به نحوى که گویا حکایت بالفعل از وراى خویش را مورد تردید قرار مى دهند (آموزش فلسفه، 1/164). ابوالبرکات بغدادى, تصور معنا را ادراکى مى داند که پس از ادراک شدن، در نفس استقرار یابد و نفس نسبت به آن خود آگاه شود ( المعتبر، 394) و در عبارتى دیگر کاربرد بیشتر تصور را منحصر به ادارک صورت هاى قابل مشاهده با چشم و داراى رنگ و شکل مى داند و بنابراین, ادراک طعم و بو و صورت هاى بدون رنگ و شکل را تصور به حساب نمى آورد (همان، 35 و 395) و در فرازى دیگر تصوّر را متفاوت با فهم قلمداد کرده و تمثل هاى بدست آمده از مشاهده با چشم را تصور و تمثل هایى را که مدلول الفاظ هستند فهم نامیده است. (همان، 35) افزون بر این، غالبِ منطق دانان تصور را صورت ذهنى خالى از حکم دانسته اند، اما برخى تصور را صورتى ذهنى مى دانند که از حکم آن قطع نظر شده است (رسالة التصور و التصدیق، 59).
از ویژگى «خالى بودن از حکم» در تصور، این نکته معرفت شناختى نیز برمى آید که در تصور، صواب و خطا و صدق و کذب راه ندارد (محک النظر، 67؛ الشفاء، المدخل، 17؛ حل شبهة الجذر الاصم، 6ـ7) هرچند تقسیم تصور به تصور حقیقى و غیر حقیقى، ممکن است با این ادّعا مغایر به نظر آید، اما با دقت در مفهوم تصورى که مقابل تصدیق است این شبهه برطرف مى شود (تعدیل المعیار، 141؛ الشفاء، البرهان، 53).
افزون بر این، در تبیین حقیقت تصور باید به تفاوت آن با حقیقت متصور نیز توجه داشت، همان گونه که حقیقت تصدیق غیر از حقیقت مصدق بها است (تقویم الایمان، 366 ـ 337) .
از آنجا که تصدیق بدون تصور امکان ندارد، و تصور شرط لازم تصدیق است، تصدیق را متوقف بر تصور و تصور را مقدم بر تصدیق دانسته اند ( الاسرار الخفیة، 11).
تقسیم علم حصولى به تصور و تصدیق، تحولى در ساختار مباحث منطقى در آثار منطق دانان مسلمان پدید آورده است. پس از فارابى معمولاً کتاب هاى منطقى فیلسوفان مسلمان با تقسیم علم به تصور و تصدیق آغاز مى شود (دو اصطلاح، 443) و مباحث منطقى با توجه به این تقسیم، از هم تفکیک شده اند. و تفکیک مباحث معرّف و حجت به این تقسیم باز مى گردد.
در این که مبتکر این تقسیم کیست، اختلاف است. برخى معتقدند: اول بار, این تقسیم را فارابى انجام داده است (کلیات منطق، 53). برخى عباراتِ بى سابقه فارابى، از قبیل «العلم ینقسم الى تصور مطلق کما یتصور الشمس و ...» (عیون المسائل، 65) و «المعارف صنفان تصور و تصدیق» (المنطقیات، 1/266) مى تواند شاهدى بر این مدعا باشد. اما در مقابل، برخى دیگر برآن اند که هرچند این دو واژه و این تقسیم در منطق ارسطو به کار نرفته است، اما از این عبارتِ ارسطو «کل تعلیم و تعلم ذهنى انما یکون من معرفة متقدمة الوجود، بعضها تحتاج من الضرورة إلى ان تتقدم فتتصور أنها موجودة و بعضها الأولى أن نفهم فیها على ماذا یدل القول» (منطق ارسطو، 2/ 329ـ330) مى توان مفهوم تصور و تصدیق و تقسیم علم به این دو قسم را استفاده کرد. به علاوه، طرح بحث از تصور و تصدیق در آغاز کتاب هاى برهان فیلسوفان و منطق دانان مسلمان، مثل ابن سینا و ابن رشد، شاهدى بردلالت عبارات کتاب برهان ارسطو بر تقسیم علم به تصور و تصدیق است (رسالتان، مقدمه محقق، 6)، و همچنین تفکیک ارسطو میان لفظ و قول جازم چیزى جز همین تقسیم نیست (دو اصطلاح، 449). ولفسن، مدعى است ارسطو براى اصطلاح تصور noesis را به کار برده است (دو اصطلاح، 454) و معادل آن در اصلاحات رواقى phantasia logike است (همان, 456ـ455) اما، قبل از همه، مفاد این تقسیم از عبارات برخى رواقیانِ پس از ارسطو، قابل استنباط است (همان، 453ـ454). با این همه، به نظر مى رسد با فرق گذاشتن میان قضیه و تصدیق و تفاوت نهادن میان توجه به امرى با تصریح و اظهار به آن، مى توان عبارات ارسطو در کتاب العبارة (منطق ارسطو، ج1/ 99ـ100، 102 ـ 103) و همچنین سخنان رواقیان را صرفاً ناظر به تفاوت نهادنِ میان مفرد (لفظ) و مرکب تام خبرى (قول جازم) دانست، و عبارت ارسطو در کتاب برهان صرفاً دلیلِ توجه وى به تفاوت میان تصور و تصدیق است.
از جمله مسائل قابل توجه در بحث تصور و تصدیق، واژه هاى مختلفى است که در مقسم آن به کار رفته است پاره اى از این واژه ها عبارت اند از: معارف (المنطقیات، 1/266)، معرفت(همان، 329؛ النجاة، 7)، علم (عیون المسائل، 65؛ الاشارات، 133)، علم حصولى (شرح الرسالة المعمولة، 92)، علم حصولى حادث (همان، 93ـ94)، علم حادث(همان؛ رسالة التصور و التصدیق، 46 ـ 47) و علم حصولى انفعالى (همان)، علم متجدّد (شرح التلویحات، 4 ؛ الرسالة المعمولة، 92؛ شرح حکمة الاشراق(شهرزورى)، 38)، اشیاى موجود در اوهام و أذهان ما (منطق المشرقیین، 9) ادراک حقیقت (کتاب المحصل، 81)، حصول صورت شیء در عقل یا ذهن (الجوهر النضید، 300؛ قواعد المرام، 21).
مطالب قابل توجهى در دلیل انتخاب بعضى از این واژه ها در منابع منطقى مطرح شده است. امّا به نظر مى رسد دلیلى بر ضرورت افزودن قیدى به واژه علم، غیر از واژه «حصولی» وجود ندارد.
اگر مقسم را علم حصولى بدانیم، که چنین است، در منطقى بودن این تقسیم اختلافى نیست. از این روى، برخى اشاره کرده اند که حاصر بودن این تقسیم در صورتى است که مراد از علم، علم حصولى باشد و بنابراین، علم خداوند متعال و عقول و نفوس به ذوات خویش از مقسم خارج اند. (شرح حکمة الاشراق(شهرزورى)، 39 ـ 40).
تصور خود داراى تقسیماتى است (ß ضمائم1) که مهم ترین آنها تقسیم تصور به تصور کلى (ßکلى) و تصور جزئى (ßجزئى), تصور بدیهی٭2 و تصور نظری٭, تصور تام٭ و تصور ناقص٭, معرفت [تصور3] ذاتی٭ و معرفت [تصور] عرضی٭, معارف [تصور] مجمل و معارف [تصور] مفصل (ß علم اجمالى), تصور حقیقى و تصور غیرحقیقى (ßتصور حقیقى) است.
از جمله مباحث مطرح شده در باب تصور و تصدیق آن است که این دو مفهوم از کدام مقوله اند. بسیارى از منطق دانان تصریح کرده اند که تصور از مقوله انفعال و تصدیق از مقوله فعل است (شرح عیون الحکمة، 271؛ رسالة التصور و التصدیق، 66). اما به نظر مى رسد از مقوله انفعال دانستن همه تصورات، از جمله تصوراتى که نتیجه فعالیت قوه متصرفه اند، جاى تأمل دارد، و از مقوله فعل بودن تصدیق نیز مورد مناقشه قرار گرفته است (شرح المطالع(قطب رازى)، 8). برخى منطق دانان به این نکته نیز توجه داده اند که مفهوم تصور، معقول ثانى منطقى است (تعدیل المعیار، 146؛ رسالة التصور و التصدیق، 52).
ضمائم:
أ) اصطلاح نامه:
تصور: در منطق از رده علم است و و مترادفات آن عبارت است از: تصور مطلق، (عیون المسائل، 65) علم اول، (البصائر، 26؛ النجاة، 7) ادراک مفرد، (السُلّم، 5؛ محک النظر، 67) تصور ساده، (تعدیل المعیار، 141؛ تحریر القواعد المنطقیه، 42ـ43؛ الشفاء، البرهان، 269؛ الجوهر النضبد، 300) معرفت، (محک النظر، 67؛ المعتبر، 1/34ـ35) معرفت اولى، ( النجاة، المنطق،7) علم تصورى، تصور بشرط لا، (تحریر القواعد المنطقیة، 42) تصور مجرد، (المنطق (مظفر)،13) ادارک ساده، (شرح المطالع، 9؛ مطالع الانوار، 7) ادارک مجرد، (نقد الآراء المنطقیة، 1/67). صورت جمع این اصطلاح، واژه هاى تصورات (منطق التلویحات، 1) و معلومات تصورى (البصائر، 26) است.
تقسیمات تصورعبارت است از: تصور تام (یا اتم)، تصور ناقص (یا انقص) (المنطقیات، 1/266؛ درة التاج، 366)؛ تصور ضرورى (بدیهى)،تصور کسبی(نظرى) ( الجوهر النضید، 300)؛ معرفت [تصور] ذاتى، معرفت [تصور] عرضی. ( المعتبر، 38ـ39)؛ تصور جزئى، تصور کلى ( المعتبر، 38-39؛ سرمایه ایمان، 11)؛ تصور حقیقى، تصور غیرحقیقى، (تعدیل المعیار، 141؛ الشفاء، البرهان، 53) (که آن را تصور به حسب ذات (ماهیت) و به حسب اسم نیز مى نامند.) (المنطقیات، 1/334-335؛ البصائر، 85؛ شرح الاشارات (طوسى)، 133)؛ تصور حقیقى، تصور غیرحقیقى و تصور شبه حقیقى ( النجاة، المنطق، 7)؛ تصور عقلى (یا نطقى)، تصور خیالی.(رسالة النفس، 76ـ77)؛ معارف [تصور] مجمل، معارف [تصور] مفصل ( المعتبر, ص60)؛ تصور واحد، مثل تصور انسان، تصور متعدد بدون نسبت مثل تصور انسان و کاتب، تصور متعدد با نسبت غیرتام تقییدى مثل حیوان ناطق، تصور متعدد با نسبت غیرتام اضافى مثل غلام زید، تصور متعدد با نسبت تام غیرخبرى مثل إِضرب، تصور متعدد با نسبت تام خبرى مشکوک. (حاشیه تحریر القواعد، 30-31)
ب) تعاریف
1) فکما ان الشیء قد یعلم تصوراً ساذجاً مثل علمنا بمعنى اسم المثلث ... کذلک الشیء قد یجهل من طریق التصور، فلا یتصور معناه إلى ان یتعرف مثل ... [ذى الاسمین][\1] و [المنفصل][\1] و غیرهما. ( الاشارات، 1/ 133)
2) أن الشیء یعلَم من وجهین، أحدهما ان یتصور فقط حتى إذا کان له اسم فنطق به، تمثل معناه فى الذهن، و ان لم یکن هناک صدق أو کذب، کما اذا قیل: انسان أو قیل: افعل کذا، فانک اذا وقفت على معنى ما تخاطب به من ذلک، کنت تصورته ... فامّا اذا شککت أنه کذلک، أو لیس کذلک، فقد تصورت مایقال، فانک لاتشک فیما لاتتصوره و لا تفهمه و لکنک لم تصدق به بعد. ( الشفا، المدخل، 17)
3) بل الاقوال الجازمة قد تتصور و قد یصدق بها ولکن یکون ذلک من وجهین امّا التصور فمن جهة ان معناها قائم فى النفس کقولک، الانسان حیوان... . ( الشفاء، البرهان، 53)
4) الاشیاء التى تحصل فى اوهامنا و أذهاننا لابُدّ لها ان تتمثل فى أذهاننا فنتصورها و حینئذٍ لایخلو امّا أن نکون قد تصورنا منها تصوراً لایصحبه تصدیق ... و التصور الذى لایصحبه تصدیق مثل تصورنا معنى قول القائل «الانسان» و قولنا «الحیوان المائت« و قولنا «هل نمشی» (منطق المشرقیین، 9)
5) التصور هو العلم الأول. ( النجاة، المنطق، 7؛ التحصیل، 4؛ البصائر، 26)
6) التصور هو حصول صورة شیء ما فى الذهن مثل ما اذا کان له اسم فنطق به، تمثل معناه فى الذهن، مثل تمثل معنى المثلث أو الانسان فى الذهن دون ان یقترن به حکم بوجودهما أوعدمهما او وجود حالة أو عدمها لهما، فانّا قد نشک فى وجود شیء او عدمه فیحصل فى ذهننا المعنى المفهوم من لفظه. ( البصائر، 26)
7) تصور، یعنى صورت چیزى دریافتن و معنى او در خاطر آوردن، ... بى آنکه هیچ دانشى دیگر با او بود. (تبصره، 4)
8) العلم اماّ «تصور فقط» و هو حصول صورة الشیء فى العقل و امّا ... (تعدیل المعیار، 139؛ الرسالة الشمسیة، 30)
9) امّا التصور، فهو ادراک الذوات التى یدل علیها بالعبارات المفردة، على سبیل التفهیم و التحقیق ـ و فى نسخة «التفهّم و التحقق» ـ کادراک المعنى المراد بلفظ (الجسم) و (الشجر) ... . (مقاصد الفلاسفه، القول فى المنطق، 33)
10) العلم ینقسم الى العلم بذوات الاشیاء ... و یسمى هذا العلم تصوراً ... . (معیار العلم، 40)
11) و العلم من وجه ینقسم الى قسمین، تصور و تصدیق و التصور قد یکون مطلقاً محضاً ... و التصور هو العلم الاول اذ یقع هو بلا تصدیق. (بیان الحق بضمان الصدق، المنطق، المدخل، 123 ـ 124)
12) التصور بالجملة هو حصول جملة الامر الذى من خارج فى النفس من حیث یوجد مدلولا علیه باسمه دون ان یحکم علیه بشیء البتة. ( المنطقیات، 3/ 296)
13) قد یتقرر للاشیاء الموجودة فى الأعیان صور فى الأذهان کأنها مثل و اشباح یلحظها الانسان بذهنه و أعیانها الموجودة غیر ملحوظة ... تمثل هذه الصورة فى الأذهان من مشاهدات الاعیان یسمى تصوراً. ( المعتبر، 1/34ـ35)
14) تمثل هذه الصورة [ صورة الشخص المشاهد][\1] فى الأذهان من مشاهدات الأعیان یُسمّیٰ تصوراً و من مدلولات الالفاظ یُسمیٰ فهما... (همان، 35)
15) فان النفس اذا ادرکت شیئاً و استقرت على ادراکه و استثبتت المدرک و ادرکت ادراکها کان ذلک تصوراً للمعنى ... . (همان، 394)
16) اکثر مایقال التصور لما له صورة مرئیة بالعین ذات شکل و لون و لا یقال لمحصول الطعوم و الارایح عند المدرک تصور و کذلک کل ما عداهما ممّا لاشکل و لا لون له. (همان، 395)
17) العلم امّا تصور و هو حصول صورة الشیء فى العقل... . (منطق التلویحات، 1)
18) العلم الذى یجب ان یتقدم على کل ما شأنه ان یدرَک بفکر و قیاس على ضر بین، امّا علم بأن الشیء موجود أو غیر موجود ـ و هو العلم الذى یسمى تصدیقاً ـ و امّا علم بماذا یدل علیه اسم الشیء ـ و هو الذى یسمى تصوراً ... ـ (تلخیص کتاب البرهان، 34)
19) اذا ادرکنا امراً من الامور، فان لم نحکم علیه بحکم البتة نفیاً کان أو اثباتاً فذاک هو التصور ... و الفرق بین التصور و التصدیق هو فرق بین المرکّب و البسیط. (شرح عیون الحکمة، 1/43؛ منطق الملخص، 7)
20) الامور الحاضرة فى الذهن تنقسم الى المتصور فقط و الى المصدق بها، فالمتصور هو الذى یکون فى الذهن من غیر ان یحکم علیه بوجوده أو عدم، أو وجود حالة له أو عدمها عنه و بالجملة لا یحکم علیه بأن له ما یطابقه فى الخارج أو لیس. (الانارات، 12)
21) فالتصور هو ادراک الماهیة من غیر ان تحکم علیها بثبوت أو اثبات کقولک الانسان فانک تفهم اولاً معناه ثم تحکم علیه امّا بالثبوت و امّا بالانتفاء. فذلک الفهم السابق هو التصور. (معالم اصول الدین، 19؛ الاسرار الخفیّة، 11)
22) بباید دانستن که دانستن بر دو گونه است یکى در رسیدن دویم بگرویدن و در رسیدن آن باشد که مفهومى در خاطر أفتد چنانکه بر وى هیچ حکم کرده نشود نه بنفى و نه باثبات و درین مقام باید که فرق میان عدم حکم و میان حکم بعدم معلوم باشد و در رسیدن را بتازى تصور گویند. (البراهین در علم کلام، 2/ 289)
23) اذا ادرکنا حقیقة فامّا ان نعتبرها من حیث هى هى من غیر حکم علیها لا بالنفى و لا بالاثبات و هو التصور... . (کتاب المحصل، 81)
24) العلم امّا تصور، ان کان ادراکاً ساذجاً ... . (کشف الاسرار، 4؛ مطالع الانوار، 7)
25) هر علمى و ادراکى که باشد چون آن را اعتبار کنند از دو حال خالى نباشد یا مجرد یابند از حکم چه به اثبات، چه به نفى و آن را تصور خوانند. (اساس الاقتباس، 18)
26) التصور هو الادراک الساذج، فکأنهم قسّموا المعانى الى نفس الادراک و الى ما یلحقه و قسّموا ما یلحقه الى ما یجعله محتملاً للتصدیق و التکذیب، و الى ما لا یجعله کذلک، کالهیئات اللاحقة به فى الامر و النهى و الاستفهام و التمنّى و غیرذلک و سّموا القسمین الاولین بالعلم. (نقد المحصل، 6)
27) فالتصور ادراک الشیء من حیث هو مقطوع النظر عن کونه خالیاً عن الحکم بها أو علیه بایجاب أو سلب و المنظور الیه مع أحدهما هو التصدیق فانّا اذا قلنا مثلاً: الانسان حیوان أو لیس بجماد، فانّا ندرک اولاً معنى الانسان و معنى الحیوان،أو الجماد و معنى هوهو، أو لیس هوهو، ثم نقول: انه حیوان أو انه لیس بجماد. فالادراک السابق هو التصور. (بیان الحق و لسان الصدق، 3)
28) و المبادئ: امّا تصوریة أو تصدیقیة. فان حضور شیء ما عند الذهن یسمى تصوراً، و هو نفس الادراک. (الجدید فى الحکمة، 152)
29) ان تعقل الشیء وحده من غیر حکم علیه بنفى أو إثبات یسمى تصوراً. (طوالع الانوار، 13)
30) ان المعانى الحاصلة فى الاذهان فانّها امّا ان تعتبر بالنسبة الى نفس حصولها فى الاذهان الذى هو نفس ادراکها فقط ... و {هذا الاعتبار} هو التصور. (شرح حکمة الاشراق (شهرزورى)، 34-35)
31) حصول صورة الشیء فى العقل امّا ان یتجرد عن الحکم و یُسمّى ذلک الحصول معرفة و تصوراً... . (قواعد المرام، 21)
32) فالتصور هو حصول صورة الشیء فى العقل مع قطع النظر عن الحکم، لست اقول مع التجرد عن الحکم، کما قال جماعة من المتأخرین: ان الامر الحاصل فى العقل ان لم یکن معه حکم فهو التصوّر. (شرح حکمة الاشراق (قطب شیرازى)، 41)
33) ... علم کى عبارت است از حضور شیء در ذهن ـ یا از حاضر در ذهن؛ جه علم را بر ادراک و (بر) مدرک هر دو اطلاق مى کنند از دو بیرون نباشد؛ یا مجرد باشد از تصدیق و تکذیب و آنرا تصور ساذج خوانند... پس علم یا مجرد باشذ از تصدیق و تکذیب لغوى ... . (درة التاج،2)
34) العلم هوحصول صورة الشیء فى الذهن و هذا الحصول لایخلوا امّا ان لایقترن به شیء من الاحکام و هو التصور الساذج. (الجوهر النضید، 300)
35) حُدّ التصور بأنه عبارة عن حصول صورة الشیء فى العقل. (القواعد الجلیة، 182)
36) العلم امّا تصور و یسمیه بعضهم معرفة و هو حصول صورة الشیء فى العقل مطلقاً فیرادف العلم عندهم، أو مقیداً بعدم الحکم (نهایة المرام، ص 62)
37) العلم ... ان خلا عن الحکم فتصور. (المواقف، 1/87)
38) العلم ان کان اذعاناً للنسبة فتصدیق و الّا فتصور. (تهذیب المنطق، 14 ـ 15)
39) العلم ان کان حکماً اى اذعاناً و قبولاً للنسبة فتصدیق و الا فتصور و اختلافهما بالحقیقة و لا بمجرد الاضافة. (شرح المقاصد، متن، 1/19)
40) اول مراتب وصول النفس الى المعنى شعور فاذا حصل وقوف النفس على تمام ذلک المعنى فتصور. (شرح المقاصد، 1/18)
41) أقول، قد اشتهر تقسیم العلم الى التصور و التصدیق و قد استبعده بعضهم لما بینهما من اللزوم اذ لا تصدیق بدون التصور، بل ذکروا انه لا تصور بحسب الحقیقة بدون التصدیق بالتحقیق و انّما الکلام فى التصور بحسب الاسم فعدلوا الى التقسیم الى التصور الساذج، اى المشروط بعدم الحکم و الى التصدیق و أجاب آخرون... . (شرح المقاصد، شرح، 1/19)
42) العلم امّا تصور فقط، اى تصور لا حکم معه و یقال له «التصور الساذج» کتصورنا الانسان من غیر حکم علیه بنفى أو اثبات ... امّا التصور: فهو حصول صورة الشیء فى العقل فلیس معنى تصورنا الانسان الّا ان ترتسم منه صورة فى العقل بها یمتاز الانسان عن غیره عند العقل کما تثبت صورة الشیء فى المرآة ، الّا ان المرآة لایثبت فیها الّا مثل المحسوسات و النفس مرآة ینطبع فیها مثل المعقولات و المحسوسات، فقوله «و هو حصول صورة الشیء فى العقل اشارة الى تعریف مطلق التصور دون التصور فقط ...» (تحریر القواعد المنطقیة، 30 ـ 31)
43) العلم ... ان خلا عن الحکم اى ایقاع النسبة أو انتزاعها فتصور سواء کان المعلوم ممّا لانسبة فیه اصلاً کالانسان أو فیه نسبة تقییدیة کالحیوان الناطق أو انشائیة کقولک اضرب أو نسبة خبریة لم یحکم بأحد طرفیها کما اذا شککت فى زید قائم فان هذه کلها علوم خالیة عن الحکم المذکور. (شرح المواقف، 87)
44) اعلم ان العلم ... امّا مجردة عن نسبتها الى الخارج عنها، أو لا، و الاول هو المسمى بـ«التصور» سواء کان متضمناً لها، أو غیر متضمن. (المناهج، 2)
45) ادارک مفردٍ تصوراً عُلِم ـ و درک نسبهٍْْ بتصدیق وُسِم. (السُلّم، 5)
46) و امّا التصور فلما لم یکن الّا ارتسام شیء فى الذهن، سواء کان للمرتسم مع قطع النظر عن ذلک الارتسام و الوجود التصورى تحقق فى نفسه أولا... . (تعلیقات منطقیة، 295)
47) العلم امّا تصدیق و هو الاعتقاد الراجح سواء بلغ حد الجزم ... أو لا ... و امّا غیره فتصور. (التنقیح فى المنطق، 6)
48) العلم امّا تصور لیس بحکم و امّا ... و الاول لایسمى باسم غیرالتصوّر. (رسالة التصور و التصدیق، 56)
49) فالتصور هو حصول صورة الشیء فى العقل مع قطع النظر عن اعتبار الحکم و عدمه لسنا نقول: مع التجرد عن الحکم، کما قاله اکثر المتأخرین؛ و الّا یلزم المحذور المذکور من تقوم الشیء بنقیضه أو اشتراطه به على اختلاف المذهبین. (همان )
50) گاه باشد که تصور گویند و علم به معنى اعمّ خواهند و در این هنگام تصور مقابل تصدیق را تصور ساذج گویند. ( گوهر مراد، 55)
51) التصور هو بحسب الاسم تصور مفهوم الشیء الذى لایوجد وجوده فى الاعیان و هو جار فى الموجودات و المعدومات. ( الکلیات، ذیل «تصوّر»)
52) العلم إن کان ادراکا للنسبة التامة الخبریة على سبیل الاذعان فتصدیق و الّا فتصور. ( کتاب البرهان (شیخ زاده کلنبوى)، 11-12)
53) علم حصولى بر دو قسم است یا نسبت حکمیه در آن نیست، و تصور خالص و ساده است یا ... قسم اوّل را تصور ... خوانند. (رهبر خرد، 8- 9)
54) اذا رسمت مثلثاً تحدث فى ذهنک صورة له، هى علمک بهذا المثلث و یُسمى هذا العلم بالتصور و هو تصور مجرّد لایستتبع جزماً و اعتقاداً. ( المنطق (مظفر)، 13)
55) سمى الاول [التصور المجرد اى غیر المستتبع للحکم][\1] تصوراً، لانه تصور محض ساذج مجرّد، فیستحق اطلاق لفظ «التصور» علیه مجرداً من کل قید. (همان، 15)
56) ینقسم العلم الحصولى الى تصور و تصدیق لانه اما صورة حاصلة من معلوم واحد أو کثیر من غیر ایجاب أو سلب و یُسمى «تصوراً» کتصور الانسان... . (بدایة الحکمة، 181؛ ر.ک: نهایة الحکمة، 4/ 979)
57) إنهم ان ارادوا بالتصور هو الادراک بشرط عدم الحکم اعنى بشرط لا فیلزمه ان تکون التصورات الموجودة مع التصدیق ـ شرطاً أو شطراً ـ قسماً ثالثاً للعلم لانها لیست من التصور الساذج لکونها مع الحکم. (نقد الآراء المنطقیة، 1/ 69)
58) تصور در لغت به معناى «نقش بستن» و «صورت پذیرفتن» است و در اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیده ذهنى ساده اى که شأنیت حکایت از ماوراى خویش را داشته باشد مانند تصور کوه دماوند. (آموزش فلسفه، 1/184)
منابع
1. ابن ترکه اصفهانى، صائن الدین ، کتاب المناهج فى المنطق، تحقیق: ابراهیم دیباجى، تهران، موسسه مطالعات اسلامى، چاپ اول، 1376ق.
2. ابن رشد، ابوالولید، تلخیص کتاب البرهان، تصحیح محمود قاسم، قاهره، الهیئة المصریة العامه للکتاب، 1982م.
3. ــــــــــــــــــــ ، رسالة النفس، جیرارجهامى، تقدیم و تعلیق: د. رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، چاپ اوّل، 1994 م.
4. ابن سینا، حسین ابن عبدالله، 1.المدخل [در«الشفاء؛ المنطق»]، مراجعه: ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه مرعشى، چاپ اول،1404ق.
5. ــــــــــــــــــــ ، 5.البرهان [در«الشفاء؛ المنطق»]، مراجعه: ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه مرعشى، چاپ اول،1404ق.
6. ــــــــــــــــــــ ، الاشارات والتنبیهات [در«شرح الاشارات»]، تحقیق: سلیمان دنیا، قاهره، دارالمعارف، چاپ سوم، 1985م.
7. ــــــــــــــــــــ ، النجاة، محمدتقى دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1364ش.
8. ــــــــــــــــــــ ، منطق المشرقیین، قم، کتابخانه مرعشى، 1405ق.
9. ــــــــــــــــــــ ، دانشنامه علائى، تصحیح و تعلیق: احمد خراسانى، تهران، کتابخانه فارابى، 1360ش.
10. ابن کمونه، سعد بن منصور، شرح التلویحات، بى جا، بى تا.
11. ــــــــــــــــــــ ، الجدید فى الحکمة، تصحیح: حمید مرعید الکبیسى، بغداد، وزارة اوقاف والشؤون الدینیه، 1403ق.
12. أخضرى، السُلّم المُرَرنق، مندرج در «شرح السُلّم فى المنطق للأخضری» المکتبة الازهریة للتراث، 1418 ق. ـ 1998 م.
13. ارسطو، منطق ارسطو(3جلد)، تحقیق: عبدالرحمان بدوى، بیروت، دار القلم، چاپ اول،1980م.
14. ارموى، سراج الدین محمود، بیان الحق و لسان الصدق(پایان نامه)، غلامرضا ذکیانى، تهران، دانشگاه تهران، 1374 ش.
15. اصفهانى ، ابو الثناء محمود ، مطالع الانظار فى شرح طوالع الانوار، ترکیه، 1305ق.
16. ایجى، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، بیروت، عالم الکتاب، [بى تا].
17. بحرانى، میثم بن على بن میثم، قواعد المرام فى علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینى، قم، مکتبة آیة الله العظمى المرعشى النجفى، چاپ دوّم، 1406 ق.
18. البغدادى، ابوالبرکات، المعتبر فى الحکمة، اصفهان، دانشگاه اصفهان، چاپ دوم، 1373ش.
19. بیضاوى، عبدالله بن عمر، طوالع الانوار [در«مطالع الانظار»]، ترکیه ، 1305 ق.
20. تفتازانى، سعد الدین مسعود، تهذیب المنطق [در«الحاشیه»]، قم، جامعه مدرسین، چاپ دهم، 1421ق.
21. ــــــــــــــــــــ ، شرح المقاصد، استانبول، محرم افندى البنوى، 1305ق.
22. ــــــــــــــــــــ ، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق و تقدیم: دکتر عبدالحسین عمیره، ج 1، چاپ اوّل، 409ق. ـ 1989 م.
23. جرجانى، میر سید شریف ، حاشیه بر تحریر القواعد المنطقیة لقطب الدین محمد بن محمد الرازى فى شرح الرسالة الشمسیة مندرج در تحریر القواعد المنطقیة، پاورقى، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، چاپ اوّل، 1382 ش. ـ 1424 ق.
24. ــــــــــــــــــــ ، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى، [بى تا].
25. حسینى کفوى، ابوالبقاء ایوب بن موسى، الکلیات، (معجم فى الصطلحات و الفروق اللغویة )، بیروت، مؤسسة الرسالة ، چاپ دوّم، 1413 ق. ـ 1993 م.
26. حلّى، حسن بن یوسف، الاسرار الخفیة فى العلوم العقلیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامى قم ، چاپ اول 1379ش.
27. ــــــــــــــــــــ ، الجوهر النضید فى شرح منطق التجرید، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1381ش.
28. ــــــــــــــــــــ ، القواعد الجلیه فى شرح الرسالة الشمسیة، تصحیح: فارس حسون تبریزیان، قم، دفترانتشارات اسلامى، چاپ اول، 1412ق.
29. ــــــــــــــــــــ ، نهایة المرام فى علم الکلام، تحقیق: فاضل عرفان، ج 2، قم، مؤسسة الامام الصادق، چاپ اوّل، 1419ق.
30. خونجى، افضل الدین محمد، کشف الاسرار عن غوامض الافکار(پایان نامه)، تصحیح: حسن ابراهیمى و محمدرضا پورسینا، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.
31. رازى، فخرالدین محمد، الانارات فى شرح الاشارا ت(پایان نامه)، امیر فرهپور، تهران، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1374ش.
32. ــــــــــــــــــــ ، شرح عیون الحکمة، تصحیح: احمد حجازى السقا، تهران، مؤسسه الصادق، چاپ اول، 1373ش.
33. ــــــــــــــــــــ ، منطق الملخص، تحقیق و تعلیق: احد فرامرز قراملکى و آدینه اصغرى نژاد، تهران، دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1381ش.
34. ــــــــــــــــــــ ، البراهین در علم کلام، ج 2، مقدمه و تصحیح: سید محمد باقر سبزوارى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش.
35. ــــــــــــــــــــ ، کتاب معالم اصول الدین، تقدیم و تعلیق: د. سمیع دغیم، دارالفکر اللبنانى، بیروت، چاپ اول، 1992م.
36. رازى، قطب الدین، الرسالة المعمولة فى التصور و التصدیق [در«رسالتان فى التصور و التصدیق»]، تصحیح: مهدى شریعتى، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ اول، 1416ق.
37. ــــــــــــــــــــ ، تحریر القواعد المنطقیه فى شرح الرسالة الشمسیه، تصحیح: محسن بیدار، قم، انتشارات بیدار، 1382ش.
38. ــــــــــــــــــــ ، شرح المطالع فى المنطق، قم، کتبى نجفى، [بى تا].
39. ساوى عمر بن سهلان، تبصره در منطق، تحقیق: محمدتقى دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372ش.
40. سهلان ساوى، البصائر النصیریة، تصحیح: رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، چاپ اول، 1993م.
41. شهابى ، محمود ، رهبر خرد، تهران، کتابخانه خیام، چاپ سوم، 1380ق.
42. شهرزورى، شمس الدین محمد، شرح حکمة الاشراق، تصحیح: حسین ضیایى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1372ش.
43. شیرازى، صدرالدین محمد، حلّ شبهة الجذر الاصم، مندرج در کتاب «مجموعه رسائل فلسفى صدر المتألهین»، تحقیق و تصحیح: حامد ناجى اصفهانى، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوّم، 1378ش. ـ 1420ق.
44. ــــــــــــــــــــ ، التنقیح فى المنطق، تصحیح: غلامرضا یاسى پور و دیگران، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، 1378ش.
45. ــــــــــــــــــــ ، التصور و التصدیق [در«رسالتان فى التصور و التصدیق »]، تصحیح: مهدى شریعتى، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ اول، 1416ق.
46. شیرازى، قطب الدین، درة التاج، تصحیح: محمد مشکوة، تهران، حکمت، چاپ سوم، 1369ش.
47. ــــــــــــــــــــ ، شرح حکمة الاشراق، به کوشش: مهدى محقق و عبدالله نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول،1380ش.
48. طباطبائى، علامه محمدحسین، بدایة الحکمة، تصحیح و تعلیق: على زارعى سبزوارى، قم، موسسه نشر اسلامى، چاپ 18، 1422 ق.
49. ــــــــــــــــــــ ، نهایة الحکمة، تصحیح و تعلیق: غلامرضا فیاضى، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ‚، ج 4، 1382 ش.
50. طوسى، خواجه نصیرالدین، تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار[در«منطق و مباحث الفاظ»]، به کوشش توشى هیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1370ش.
51. ــــــــــــــــــــ ، شرح « الاشارات و التنبیهات» تصحیح: سلیمان دنیا، بیروت، مؤسسة النعمان، 1413ق.
52. ــــــــــــــــــــ ، نقد المحصل [تلخیص المحصل] بیروت، دار الاضواء، 1405ق.
53. غزالى، ابوحامد، معیار العلم فى فن المنطق، تعلیق: على بوملحم، بیروت، دار و مکتبة الهلال، چاپ اول، 1421ق .
54. ــــــــــــــــــــ ، مقاصد الفلاسفة، تصحیح: دکتر سلیمان دنیا، مصر، دارالمعارف،1961م .
55. فارابى، ابونصر، عیون المسائل [ ¬المجموع للعلم الثانی]، بى جا، بى نا، بى تا.
56. ــــــــــــــــــــ ، المنطقیات للفارابى، محمدتقى دانش پژوه، قم، کتابخانه مرعشى، چاپ اول، 1408ق.
57. کاشف الغطاء، شیخ على، نقد الآراء المنطقیه و حل مشکلاتها، بیروت ، مؤسسه اسماعیلیان، 1991م.
58. کلنبوى، اسماعیل بن مصطفى، البرهان، تصحیح: الامام المنصورى، مصر، فرج الله الکردى، [بى تا].
59. لاهیجى، ملّا عبدالرزاق فیاض، گوهر مراد، تصحیح و تحقیق و مقدمه: زین العابدین قربانى لاهیجى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اوّل، 1372ش.
60. ــــــــــــــــــــ ، سرمایه ایمان، انتشارات الزهراء، چاپ سوّم، 1372ش.
61. محقق، مهدى وتوشى هیکو ایزوتسو، منطق و مباحث الفاظ، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1370ش.
62. محمد زاهد بن محمد أسلم الحسین الهروى، شرح الرسالة المعمولة فى التصور و التصدیق و تعلیقاته، تحقیق: مهدى شریعتى، ناشر، مکتبة الشهید الشریعتى، چاپ اوّل، 1420 ق.
63. مصباح یزدى، محمدتقى ، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامى، معاونت فرهنگى، چاپ دوّم، 1366ش.
64. مطهرى ، مرتضى ، کلیات منطق، مندرج در مجموعه آثار شهید مطهرى، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1379ش. ـ 1421ق.
65. مظفر ، محمد رضا ، المنطق، تعلیق: غلامرضا فیاضى، قم، دفترانتشارات اسلامى، چاپ اول، 1421ق.
66. میرداماد، محمدباقر، تقویم الایمان و شرحه کشف الحقائق، لسید احمد العلوى العاملى مع تعلیقات ملا على نورى، تحقیق و تقدیم: على اوجبى، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1376 ش.
67. ــــــــــــــــــــ ، تعلیقات منطقیة، مندرج در کتاب «منطق و مباحث الفاظ»
68. ه. ا. ولفسن، دو اصطلاح «تصور» و «تصدیق» در فلسفه اسلامى و معادل هاى یونانى و لاتینى و عبرى آنها، ترجمه: احمد آرام، مندرج در «منطق و مباحث الفاظ».
پى نوشت ها
1. مراد از ضمائم، بخش ضمائم همین مقاله است.
2. علامت ٭ حاکى از آن است که این لفظ، عیناً مدخل اصلى در این فرهنگ نامه قرار گرفته است.
3. علامت [ ] نشان آن است که این لفظ در متن منابع به کار نرفته است، اما نگارنده از آن معناى داخل کروشه را برداشت کرده است.