برزخ در علم کلام/ على شمس
Article data in English (انگلیسی)
برزخ در علم کلام
على شمس
چکیده
برزخ اصطلاحى است در علم کلام که نخستین بار به معناى اصطلاحى خود در قرآن و روایات اسلامى به کار رفته است. برزخ در مباحث علم کلام به معناى زندگى مابین دنیا و آخرت است و به صورت اصطلاحى خاص دیده مى شود؛ به طورى که بنابر نظر اکثر محققان فرقه هاى اسلامى یکى از ضروریات اسلام است. این عقیده در بین مسلمین منکران جدى و مهمى ندارد.
عالم برزخ بر حسب یافته هاى قرآنى و روایى، عالمى است پررمز و راز که با مرگ آغاز مى شود و تا قیامت ادامه دارد. از یک سوى، براى مؤمنان سرشار از نعمت هاست، و از سوى دیگر، انعکاس گناهان کفار بوده، براى آنان جز عذاب ندارد.
در اینکه آیا همگان زندگى برزخى را درک مى کنند یا این زندگى منحصر به مؤمنان محض و یا کافران محض است جاى تأمل و تحقیق بسیار است.
بخشى از احوال عالم برزخ عبارت اند از: زنده شدن مرده در قبر، پرسش قبر، عذاب قبر، پاداش قبر، رؤیت پیامبر(ص) و امامان(ع) و ملائکه.
کیفیت زندگى در عالم برزخ نیز محل نزاع متکلمان است، که آیا بدن برزخى همان بدن طبیعى است یا مثالى و یا کیفیتى دیگر دارد؟
کلیدواژه ها
برزخ، عالم مثال، مرگ، زندگى بعد از مرگ ، عالم قبر، پرسش قبر، عذاب قبر، پاداش قبر.
مقدمه
برزخ از جمله اصطلاحاتى است که در متون دینى اسلام به کار رفته است. این عنوان در علوم مختلفى چون عرفان، فلسفه و کلام کاربرد دارد. شاید بتوان گفت که این لغت، اول بار در قرآن کریم به کار رفته است (الرحمن،20؛ فرقان،53؛ مؤمنون،100).
کتاب ها و آثار علمى مختلفى نیز با این عنوان یا درباره آن نگاشته شده اند؛ از جمله التحریر المرسخ فى احوال البرزخ تألیف محمد بن طولون صالحى، الروح اثرابن القیم الجوزى، تسلیة الفؤاد تألیف سید عبدالله الشبر، حیات پس از مرگ نوشته علامه طباطبایى، البرزخ رؤیة من خلال القرآن الکریم و سنة الرسول و اهل بیته نگاشته شیخ جعفر الباقرى، عالم برزخ در چند قدمى ما اثر محمد محمدى اشتهاردی.
برزخ در لغت
لغویان برزخ را حاجز و حد واسط بین دو چیز معنا کرده اند. احمد بن فارس در معجم مقاییس اللغة مى گوید: «برزخ حایل بین دو چیز است که بین آن دو، زمین و مکانى گسترده، فاصله انداخته است». این معنا سپس توسعه یافته و به هر حایلى برزخ گفته شده است. کلمه برزخ از ماده «براز» مى آید که به معناى زمین گسترده است، و بر این اساس حرف (خ) در کلمه برزخ زاید است. برخى نیز گفته اند این حرف بر مبالغه دلالت دارد (1/ 333). راغب اصفهانى اصل آن را «برزه» مى داند که لغتى غیر عربى است و به معناى حاجز و حایل است (مفردات الفاظ القرآن، 118). همچنین گفته اند برزخ، مابین هر دو چیز است، و نیز مابین سایه و آفتاب را برزخ گویند (فیروزآبادى، القاموس المحیط ، 1/371).
قاضى عبدالجبار نیز برزخ را این گونه معنا کرده است: «انما هو الامر الهائل العظیم و لامعنى له الا العذاب» (شرح الاصول الخمسة، 730).
برزخ در علم کلام
این کلمه در معناى اصطلاحى خود در علم کلام به معناى عالم پس از مرگ، و بر حدِ فاصلِ بینِ دنیا و آخرت اطلاق شده است، و گاه نیز آن را با نام هاى دیگرى چون عالم مثال و عذاب القبر به کار مى برند (و یُعَبَّر به عن عالم المثال) (مجمع البحوث الاسلامیة، شرح المصطلحات الکلامیة، 57). «عالم مثال موجودى است که ماده نیست لکن بعضى لوازم ماده همچون مقدار، شکل و عرض فعلى را داراست» (طباطبایى، حیات پس از مرگ، 29). فیض کاشانى مى گوید: «هى الحالة التى تکون بین الموت و البعث و هو مدة اضمحلال هذا البدن المحسوس الى وقت العود اعنى زمان القبر» ( علم الیقین فى معرفة اصول الدین، 2/869).
همچنین زمخشرى آن را به مانع بازگشت انسان به دنیا تعریف کرده است: «البرزخ: الحائل الذى یحول بین الانسان و بین الرجعة الى یوم البعث» (الکشاف،3 /203 ؛ طبرسى، مجمع البیان،7 / 223).
علامه طباطبایى در تبیین معناى اصطلاحى برزخ چنین فرموده است: «المراد بالبرزخ عالم القبر و هو عالم المثال الذى یعیش فیه الانسان بعد موته الى قیام الساعة» (المیزان فى تفسیر القرآن، 15/ 68 ؛ طوسى، مجمع البیان، 7 /223 ؛ ابوحیان الآندلسى، البحر المحیط، 7 / 584).
نظریه هاى مختلف در اثبات برزخ
آیا برزخ به معناى اصطلاحى خود مورد اتّفاق نظر همه مسلمین است، یا منکرانى هم دارد؟
با جست وجو در منابع به نقل قول هایى بر مى خوریم که حکایت از انکار برزخ از سوى خوارج و معتزله دارند.
به بررسى اجمالى این اقوال توجه کنید:
اشعرى (324ق)، علامه حلى (726ق)، ایجى (756ق) و تفتازانى (792ق) و بعضى دیگر از قدماى علم کلام، معتزله و خوارج را از منکران عذاب قبر و برزخ نام مى برند:
اشعرى: «و اختلفوا فى عذاب القبر، فمنهم من نفاه و هم المعتزلة و الخوارج» (مقالات الاسلامیین، 430).
علامه حلى: «و نقل عن ضرار انه انکر عذاب القبر» ( کشف المراد، 424).
ایجى: «و اتفق علیه سلف الامة قبل ظهور الخلاف و الاکثر بعده و انکره ضرار بن عمرو و بشر المرسیى و اکثر المتأخرین من المعتزلة» ( المواقف، 382).
تفتازانى: «... و نسب خلافه الى بعض المعتزلة قال بعض المتأخرین منهم محکى انکار ذلک عن ضرار بن عمرو» ( شرح المقاصد، 5 / 111).
اما بعضى از معتزله همچون قاضى عبدالجبار (415ق) در مقابل این نسبت موضع گیرى کرده، آن را تهمتى مى داند که ابن راوندى به معتزله نسبت داده است و پاسخ مى دهد که سبب این اتهام حکایتى است که از ضرار بن عمرو نقل شده است، در حالى که ضرار به مجبره (اشاعره) ملحق شده و ازاعتزال کناره گرفته است:
«فى عذاب القبر، و جملة ذلک انه لاخلاف فیه بین الامة الا شیء یحکى عن ضرار بن عمرو و کان من اصحاب المعتزلة ثم التحق بالمجبرة و لهذا ترى ابن الراوندى یشنع علینا و یقول ان المعتزلة ینکرون عذاب القبر و لایقرّون به» (قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، 730).
تفتازانى نیز منشأ این اتهام را حشر و نشر ضرار با معتزله مى داند: «و انما نسب الى المعتزلة و هم بُرَآء منه لمخالطة ضرار ایاهم و تبعه قوم من السفهاء المعاندین للحق» ( شرح المقاصد، 5/111).
برخى انکار حیات برزخى را به شیعیان نیز نسبت داده اند که علامه مجلسى پس از نقل این قول آن را به شدت رد مى کند ( بحارالانوار، 6 / 270).
اما با چشم پوشى از این اقوال اعتقاد به برزخ و عذاب قبر امرى است که مورد اتفاق متکلمان بوده، اجماع مسلمین بر ثبوت آن قطعى است، تا جایى که ایمان به آن را از ضروریات دین مى دانند.
ضرورت ایمان به برزخ
همان گونه که اشاره شد، ایمان به برزخ از ضروریات اسلام است و در این مقام به بعضى شواهد آن اشاره مى کنیم:
الف) الامام الصادق(ع): «من انکر ثلاثة اشیاء فلیس من شیعتنا: المعراج و المسائلة فى القبر و الشفاعة» (شیخ صدوق، الامالى، 370)؛
ب) شیخ صدوق: «اعتقادنا فى المسائلة فى القبر انها حق لابد منها...» ( شیخ مفید، الاعتقادات، مصنفات الشیخ المفید، 5/58)؛
ج) شیخ مفید: «ان ذلک صحیح و علیه اجماع الشیعة و اصحاب الحدیث...» ( همان، مصنفات الشیخ المفید، 4 / 76)؛
د) خواجه نصیرالدین طوسى: «و عذاب القبر واقع لامکانه و تواتر السمع بوقوعه» (العلامة الحلى، کشف المراد، 424)؛
هـ) قاضى عبدالجبار: «و جملة ذلک انه لاخلاف فیه بین الامة» (شرح الاصول الخمسة، 730)؛
و) تفتازانى: «سؤال القبر و جوابه حق... اتّفق الاسلامیون على حقیقة سؤال منکر و نکیر فى القبر و عذاب الکفار و بعض العصاة فیه» ( شرح المقاصد، 5 / 111)؛
ز) ایجى: «... و عذاب القبر للکافر و الفاسق کلها حق عندنا و اتفق علیه سلف الامة...» (المواقف، 382)؛
ح) فیض کاشانى: «ان من الاحکام التى تجرى مجرى الضرورة من الدین عذاب القبر و ثوابه و المسائلة فیه... لامجال للشک فیه و الریب» (علم الیقین فى اصول الدین، 2 / 873)؛
ط) مجلسى: «ان عذاب البرزخ و ثوابه مما اتفقت علیه الامة سلفاً و خلفاً» (بحار الانوار، 6 / 272).
همان گونه که ملاحظه مى شود ثبوت برزخ امرى است مورد اتفاق شیعه و سنی.
ادله منکران برزخ
چنان که پیش تر گذشت، برخى از معتزله و خوارج وجود برزخ را انکار کرده اند. در این میان گروهى خواسته اند با استناد به آیات قرآن حیات برزخى را انکار کنند، و برخى دیگر با طرح شبهات عقلى وجود برزخ را کانون تردید قرار داده اند. گروه اول به آیاتى نظیر آیة: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ (غافر،11) اشاره کرده و گفته اند لازمه این آیه آن است که انسان یک بار هنگام تولد از عدمْ پاى به هستى گذاشته باشد، که این خود یک مرگ و یک زنده شدن است. همچنین یک بار دیگر به مرگ دنیوى و حیات اخروى مى میرد و دوباره زنده مى شود. بنابراین مى توان گفت غیر از این دو، مرگ و حیات دیگرى به نام حیات و مرگ برزخى در کار نیست.1 متکلمان و مفسران به دو صورت این اشکال را پاسخ داده اند: اینکه در آیه مزبور سخن از دو مرگ و دو حیات به میان آمده است منافاتى با آن ندارد که انسان مرگ و حیات دیگرى نیز داشته باشد؛ زیرا اثبات یک امر ملازم با نفى هر چیز دیگر نیست2 (تفتازانى، شرح المقاصد، 4 / 112).
پاسخ دیگر آن است که «اماته» غیر از عدم است. اماته به معناى آوردن مرگ پس از حیات است، و نمى توان درباره انسانى که هنوز متولد نشده است لفظ اماته را به کار برد. با این توضیح روشن مى شود که آیه مزبور نه تنها حیات برزخى را نفى نمى کند، بلکه خود دلیلى بر حیات برزخى است؛ زیرا انسان دو بار میرانده مى شود که یکى پس از حیات دنیوى و دیگرى پس از حیات برزخى است، و دو بار نیز زنده مى شود که یک بار براى حیات برزخى و یک بار براى حیات اخروى است (طباطبایى، المیزان، 1/ 111).
دستاویز دیگرِ منکران برزخ، از بین رفتن بدن انسان و باقى ماندن اجزاى آن در این جهان است. منکران برزخ مى گویند با مشاهده موارد فراوان مى توان یقین کرد که جسم انسان پس از مرگ در خاک یا جاى دیگرى در این جهان مادى باقى مى ماند؛ در حالى که به ادعاى معتقدان به برزخ، حیات برزخى بى درنگ پس از مرگ آغاز مى شود؛ پس چگونه مى توان پذیرفت که انسان دوباره زنده مى شود؟ ( ابن حزم، الفصل فى الملل و الاهواء، 3/ 67، 68 ؛ قوشچى، شرح تجرید، 391). با توجه به آنچه گذشت، پاسخ این شبهه نیز روشن است: آنچه در حیات برزخى برمى گردد تنها بدنى مثالى و مشابه بدن دنیوى است نه خود آن.3
ادله اثبات برزخ
پس از بررسى اجمالى نظر منکران و دلیل هایشان و رد آنها، به بررسى ادله مثبتین برزخ مى پردازیم. بیشتر ادله اثبات برزخ آیات و روایات اند. البته لغت برزخ در متون دینى، چه قرآن و چه روایات، افزون بر معناى اصطلاحى و خاص، در معناى لغوى نیز به کار رفته است:
در آیه 20 سوره الرحمن آمده است که میان دو دریا فاصله اى است و هیچ یک از آن دو به حدود دیگرى تجاوز نمى کنند: بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ. همچنین در آیه 53 سوره فرقان مى خوانیم: وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً؛ «او خدایى است که آب هاى دو دریا را به هم نزدیک کرد و آنها را به هم آمیخت که آن دو دریا یکى آب شیرین و دیگرى آبى شور داشت و میان آن دو فاصله اى قرار داد تا همیشه از هم جدا باشند».
الف) برزخ در قرآن و روایات
برزخ در معناى اصطلاحى تنها یک بار در قرآن ذکر شده و آن در آیه 100 سوره مؤمنون است؛ آنجا که داستان آرزوى مجرمان را درباره بازگشت به دنیا نقل مى کند، و خداوند این خواسته را محال مى داند و مى فرماید در پیش روى آنان تا قیامت برزخ است: لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ.
این کلمه گرچه در معناى اصطلاحى خود تنها یک بار در قرآن ذکر شده است، آیات پرشمارى به خصوصیات آن و ماهیت زندگى برزخى پرداخته اند. این آیات را مى توان به گروه هاى مختلفى تقسیم کرد:
گروه اول، آیاتى که به زنده شدن دوباره انسان ها پیش از برپایى قیامت اشاره مى کنند. از این دسته مى توان به آیه 28 سوره بقره و آیه 11 سوره غافر اشاره کرد؛4
گروه دوم، آیاتى که حیات برزخى شهدا را شرح مى دهند؛ نظیر آیه 154 سوره بقره و آیه 169 سوره آل عمران. علامه طباطبایى آیات فوق را دال بر حیات برزخى همه انسان ها اعم از شهدا مى داند و مى گوید: «چرا که در صورت انعدام انسان پس از مرگ ـ چه شهید و چه غیر آن ـ زنده ماندن شهدا را یا باید اعجاز دانست و یا ارتکاب محال. در حالى که هردو باطل اند؛ چون معجزه به امر محال تعلق نمى گیرد و خداوند هم مرتکب محال نمى شود» ( المیزان، 1/348)؛
گروه سوم، آیاتى که از حیات مردگان در زمان حاضر خبر مى دهند و نحوه زندگى آنان را تشریح مى کنند. از این گروه مى توان به آیه 25 سوره نوح،5 آیة 46 سوره غافر،6 آیه 62 سوره مریم و آیه 26 سوره یس اشاره کرد.
روایات نیز دربارة برزخ به اثبات آن و کیفیتش مى پردازند. پاره اى از این روایات از این قرارند:
الف) براء بن عازب مى گوید: با پیامبر(ص) نشسته بودیم که حضرت سرش را بلند کرد و فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید» و دو تا سه بار آن را تکرار کردند(احمدبن حنبل، مسند احمد،4/288)؛
ب) از پیامبر(ص) نقل شده است که در آخر نمازشان مى فرموند: «و اعوذ بک من عذاب القبر» (فخر رازى، التفسیر الکبیر، 4/147)؛
ج) نقل شده است که پیامبر(ص) در تفسیر آیه شریفه یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فى الحیاة الدنیا و الآخرة (ابراهیم، 27) فرمودند: فى القبر اذا سئل الموتی(طوسى، الامالى، 1/386)؛
د) از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمودند: اذا فرغ احدکم من التشهّد الآخر فلیتعوّذ بالله من اربع مِن عذاب جهنّم و من عذاب القبر و... (مسلم، صحیح مسلم، 5/87)؛
هـ) پیامبر(ص) فرمودند: انّ القبر اوّل منازل الآخرة... (المجلسى، بحارالانوار، 6/242)؛
و) انّ النبی(ص) مرّ بقبرین فقال: إنّهما لیعذّبان و مایعذبان من کبیرکان احدهما یمشى بالنمیمة و الآخر کان لایستنزه من البول(قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، 734).
ب) برزخ از دیدگاه عقل
چنان که اشاره شد مهم ترین ادله وجود برزخ و احوال آن، آیات قرآن و روایات اند، و برخى از متفکران معتقدند مسئله وجود برزخ و اعتقاد به آن اصولاً مسئله اى نقلى است. براین اساس باید گفت اینکه انسان ها بدون فاصله پس از مرگ جهانى پیش روى دارند که در آن نیکوکاران در تنعم به سر مى برند و بدکاران در عذاب، مسئله اى نیست که عقل را به آن راهى باشد (قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، 732؛ شبّر، حق الیقین فى معرفة اصول الدین، 2 / 400).
در مقابل، برخى بر این عقیده اند که افزون بر قرآن و احادیث، ادله عقلى نیز مى تواند بر ثواب و عقاب برزخى دلالت داشته باشد. این گروه براى اثبات مدعاى خود، با بهره گیرى از استدلال هاى عقلى ادله متعددى آورده اند؛ اما با ملاحظه این ادله و بیانات عقلى دیگرى که در مسئله برزخ مطرح شده است ( همان؛ طوسى ، الاقتصاد الهادى الى طریق الرشاد، 137 ـ 135) مى توان نتیجه گرفت که در حقیقت این سخنان در مقام تبیین امکان عقلى برزخى بوده، در اثبات عقلى زندگى برزخى و ثواب و عقاب آن کامیاب نیستند (علامه حلى، کشف المراد، 424). البته در این میان شاید بتوان گفت که ادله بقاى روح به گونه اى مى تواند بقاى نفس انسانى را پس از مرگ اثبات کند، اما باز هم اثبات عقلى ملازم بودن این بقا با حیاتى برزخى، آن هم به گونه اى که در آیات و روایات آمده، بسیار دشوار است. آنچه این راه را نیز تا حدودى مشکل و مبهم مى سازد طرح این احتمال است که اصولاً حیات برزخى، بدون روح نیز ممکن است جریان پیدا کند (تفتازانى، شرح المقاصد، 5 / 117).
به هر حال، چه ادله عقلى را به منزله دلیل مستقل براى اثبات عالم برزخ بپذیریم، و چه ادله این مسئله را منحصر در دلیل هاى نقلى بدانیم، اصل مسئله در میان مجموعه معارف اسلامى به قدرى روشن است که برخى احتمال ضرورى بودن آن را چندان بعید ندانسته اند ( حق الیقین فى معرفة اصول الدین، 2 / 64). البته با نگاهى گذرا به آثار متکلمان مى توان دریافت که این مسئله نیز مانند بسیارى مسائل دیگر در زمینه معارف اسلام، کانون بحث و مناقشه قرار گرفته است و همان طور که پیش تر گذشت گروهى اندک از معتزله و خوارج آن را انکار کرده اند. قاضى عبدالجبار مى گوید: انکار برزخ تنها به ضرار بن عمرو نسبت داده شده که او از معتزله نیست (شرح الاصول الخمسة، 730؛ نیز، ر.ک: اشعرى، مقالات الاسلامیین، 127؛ ابن حزم اندلسى، الفصل فى الملل و الاهواء،4 / 66). از همین روست که در مقابل عقیده اى که مسئله برزخ را امرى ضرورى مى دانست علامه طباطبایى بر آن است که گرچه اعتقاد به حیات اخروى از ضروریات دین است و نصوص متعددى دارد، حیات برزخى، به خصوص در زمان رسول الله(ص)، از ضروریات قرآنى نبوده و حتى امروزه نیز برخى مسلمانان آن را انکار مى کنند. آنان معتقدند نفسْ مجرد از ماده نیست و انسان با مرگ باطل مى شود و در روز قیامت خدا او را زنده مى کند (طباطبایى، المیزان، 1/ 346).
ویژگى هاى حیات برزخی
در تبیین ویژگى هاى حیات برزخى نخستین مسئله آن است که آیا حیات برزخى و زنده شدن انسان ها در این نشئه به صورت جسمانى است یا روحانی. این مسئله شبیه همان پرسشى است که درباره معاد و حیات اخروى نیز مطرح مى شود. متکلمان و فلاسفه همواره بحث کرده اند که آیا در معاد همین بدن هاى دنیوى بازمى گردند یا حیات اخروى حیاتى روحانى بوده، به بازگشت بدن ها و اجسام دنیوى نیازى نیست. در این میان برخى احتمال اول را مطرح کرده اند و برخى رویکرد دوم را پذیرفته اند و برخى دیگر نیز تفاسیر دیگرى ارائه داده اند. این مسئله به همین صورت در زندگى برزخى نیز مطرح شده است. البته مى توان تفاوت هایى بین طرح این مسئله در حیات برزخى و حیات اخروى مطرح کرد؛ مثلاً در زمینه معاد یکى از احتمالات ـ که با مشکلات پرشمارى نیز روبه رو شده ـ آن است که همین بدن دنیوى بعینه بازگشت مى کند؛ ولى در زندگى برزخى طرح و پذیرش این احتمال درباره بدن انسان ها دچار مشکل است؛ زیرا زندگى برزخى بى درنگ پس از مرگ آغاز مى شود، در حالى که هنوز بدن دنیوى در عالم ماده به سر مى برد؛ چنان که گاه در زیر خاک مدفون و گاه بر روى چوبه دار ماه ها و سال ها مانده است و گاه در پنجه امواج اقیانوس ها اسیر است.
در آیات قرآن نیز شواهدى وجود دارد که بدن برزخى غیر از بدن دنیایى است و هیئتى مشابه دارد. تفطن به همین مسئله، برخى متکلمان و فلاسفه را بر آن داشته است که بدن برزخى را حقیقتى غیر از جسم دنیوى بدانند. شیخ مفید بر این عقیده است که روح در عالم قبر بر جسدى غیر از جسد دنیایى یعنى به «مثال» تعلق مى گیرد. او همچنین با استفاده از روایات مى گوید فقط پیامبران و امامان و احتمالاً شمار معدودى از انسان هاى دیگر با جسم دنیوى حیات برزخى مى یابند:
«القول فى تنعیم اصحاب القبور و تعذیبهم و على ایّ شیءٍ یکون الثواب لهم و العقاب و من ایّ وجهٍ یصل الیهم ذلک و کیف تکون صورهم فى تلک الاحوال. اقول ان الله یجعل لهم اجساماً کاجسامهم فى دارالدنیا و ینعّم مؤمنهم فیها و یعذّب کفّارهم فیها و فسّاقهم دون اجسامهم الّتى فى القبور یشاهدها الناظرون تتفرّق و تندرس و تبلى على مرور الاوقات و ینالهم ذلک فى غیر اماکنهم من القبور و هذا یستمرّ على مذهبنا فى النفس و معنى الانسان المکلّف عندى هو الشیء المحدث القائم بنفسه الخارج عن صفات الجواهر و الاعراض» ( اوائل المقالات، 76 و 77؛ تصحیح اعتقادات امامیة، 98 و 102).
صدرالمتألهین نیز در نگاهى کلامى به این مسئله، در تفسیر خود ذیل آیة: وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ مى گوید: «این آیه به بدن مثالى برزخى اشاره دارد که نفس به آن تعلق مى گیرد و نفس انسانى تا هنگامى که در برزخ به سر مى برد و پیش از بعث و قیامت به همین بدن تعلق دارد، و حکما و متفکران اسلامى بر همین عقیده اند، و آیات قرآن و روایات نیز به روشنى بر همین مطلب دلالت دارند» ( تفسیر قرآن، 5 / 156). برخى از متفکران بر این عقیده اند که روایات فراوانى از عامه و خاصه به این مطلب دلالت دارد. این روایات گویاى آن اند که روح پس از مفارقت بدن به اجسامى لطیف تعلق مى گیرد که مشابه بدن عنصرى اند( حق الیقین فى معرفة اصول الدین، 399). شرح مواقف به ابن جریر طبرى و گروهى از کرامیه و معتزله چنین نسبت مى دهد که به اعتقاد ایشان در عذاب برزخى مردگان زنده نمى شوند، و عذاب بر همان جسم مرده واقع مى شود، ایجى این عقیده را نامعقول مى داند. کتاب یاد شده قول دیگرى نیز به برخى متکلمان اسناد مى دهد: عذاب برزخى و دردهاى ناشى از آن در بدن مردگان ذخیره مى شود و ایشان پس از زنده شدن در حشر اخروى، یکباره همه آن آلام را درک مى کنند: «و امّا ما ذهب الیه ابن جریر الطبرى و طائفة من الکرامیة من تجویز ذلک على الموتى من غیر احیاء فخروج عن المعقول...» ( ایجى، شرح المواقف، 8/346).
ابن حزم مى گوید: برخى بر این عقیده اند که حیات برزخى به کمترین و کوچک ترین جزئى از بدن تعلق مى گیرد که تجزیه پذیر نیست، و همان جزء عذاب مى شود. او این عقیده را باطل و احمقانه مى خواند و آن را نمى پذیرد. وى همچنین مى گوید برخى دیگر بر این عقیده اند که حیات برزخى به عجب الذنب برمى گردد.7
ابن حزم این عقیده را به روایاتى مستند مى داند که بر این مضمون دلالت دارند. در این روایات آمده است که همه اجزاى بدن در خاک از بین مى رود و تنها عجب الذنب باقى مى ماند. او همچنین انکار مى کند که عجب الذنب در حیاتى برزخى زنده شود و مورد عذاب قرار گیرد، و احتمال مى دهد خلقت دوباره از عجب الذنب آغاز گردد( الفصل فى الملل و الاهواء، 4 / 112).
صدرالمتألهین مى گوید هنگامى که روح از بدن جدا مى شود جزء ضعیفى از بدن با آن باقى مى ماند که عجب الذنب نام دارد. برخى عجب الذنب را از اجزاى اصلى بدن و بعضى آن را عقل هیولایى و برخى نفس هیولایى دانسته اند. غزالى آن را نفس مى داند و معتقد است آخرتِ انسان بر اساس آن ایجاد مى شود. ابویزید قواقى مى گوید عجب الذنب جوهرى یگانه است که در این دنیا باقى مى ماند، و محى الدین آن را اعیان جواهر ثابت مى شمارد(صدرالمتألهین، عرشیه،41).
به هر روى، منشأ این اقوال مطالبى است که روایات درباره عجب الذنب بیان کرده اند. این روایات در مسئله بازگشت برزخى و انشاى بدن برزخى به عجب الذنب اشاره کرده اند (تفسیر امام حسن عسکری(ع)، 278). از میان اقوال مختلفى که درباره عجب الذنب وجود دارد از عقیده ابن قیم جوزى نیز باید نام برد. او قاطعانه آن را مردود شمرده و اعتقاد به آن را خلاف کتاب و سنت و اجماع و عقل و فطرت دانسته است (الروح، 106). همچنین روایات امامیه که به تبیین حیات برزخى پرداخته اند مى گویند هنگامى که خداوند انسان را در قبر مبعوث مى گرداند جسم او را انشا مى کند و روح او را به جسدش باز مى گرداند (ایجى، تصحیح الاعتقاد، 70).
درباره وضعیت حیات برزخى، روایات و آیات فراوانى دلالت دارند که مؤمنان خالص در بهشت برزخى و در تنعم به سر مى برند، و کافران و ملحدان و مجرمان در دوزخ برزخى عذاب مى شوند. در این میان، روایات پرشمارى دسته سومى را مطرح مى کنند که در حد وسطى از ایمان و کفر قرار دارند. این گروه در حالت بى خبرى باقى مى مانند تا هنگامى که قیامت بر پا شود( کلینى، فروع کافى، 3 / 235 ، 237). «لیس یعذّب فى القبر کل میّت و انّما یعذب من جملتها محض الکفر ولا ینعّم کل ما فى سبیله و انّما ینعّم منهم من محّض الایمان محضاً فامّا سوى هذین الصنفین فانه یلهى عنهم» (شیخ مفید، مصنّفات الشیخ المفید، 7/62).
در برزخ چه مى گذرد؟
بر اساس مستندات روایى برزخ مراحلى دارد که از لحظه مرگ آغاز مى شوند. نخستین مرحله آن پرسش هاى دو ملک با نام هاى نکیر و منکر یا مبشّر و بشیر دربارة اعتقادات است. شیخ مفید در این باره مى گوید: «القول فى نزول الملکین على اصحاب القبور و مسائلتهما عن الاعتقاد؛ القول انّ ذلک صحیح و علیه اجماع الشیعة و اصحاب الحدیث و تفسیر مجمله انّ الله ینزل على من یرید تنعیمه بعد الموت ملکین اسمهما مبشر و بشیر و ... .» ( اوائل المقالات، 49؛ مصنفات الشیخ المفید، 5/99).
مرحله بعد فشار قبر است که در روایات، سخن چینى، بدرفتارى با خانواده، عدم بهره گیرى از نعمت ها، نماز بدون وضو، کمک نکردن به مظلومان و ... عوامل آن شمرده شده اند (مجلسى، بحارالانوار، 6/223 و 75/265).
مرحله بعد، تجسم عمل است که قمى و عیاشى در تفسیرشان و کلینى در کافی و مفید در امالی هر کدام با سندهاى خویش از مؤید بن غفلة از امیر مؤمنان روایت کرده اند که: «انسان هنگامى که در آخرین روز حیات دنیا و اولین روز آخرتش قرار مى گیرد، مال، فرزندان و عمل او پیش رویش مجسم مى گردند» (علامه طباطبایى، حیات پس از مرگ، 32).
در پاره اى اظهارنظرها آمده است که هر محتضرى پیش از مرگ، رسول الله(ص) و امیر مؤمنان(ع) را خواهد دید، و از آن جمله اند: «رؤیة المحتضر النبى و الامام علیاً» (مصنفات الشیخ المفید، 4/73؛ مکدرموت، نظریات الشیخ المفید، 353) یا «قد روت الشیعة الامامیة انّ کل محتضر یرى قبل موته امیرالمؤمنین(ع) و روى عنه شعر یتضمن ذلک و هو قوله،
یا حار همدان من یمت یرنى | من مؤمن او منافق قبلا» |
)شریف مرتضى، رسائل، المجموعة الثالثة، 133)
بر اساس آیات و روایات، حقیقت عذاب و نعمت برزخى چیزى جز تجسم اعمال انسانى در حیات دنیا نیست. افزون بر این، برخى روایات از عوامل تشدید فشار قبر و عذاب آن نام مى برند، و در مقابل، برخى اعمال، همچون طولانى کردن رکوع در نماز را عامل مرتفع شدن سختى هاى قبر مى دانند (مجلسى، بحارالانوار، 6 / 244).
در برخى روایات بین بعضى از نقاط زمین با حیات برزخى پیوند برقرار شده است. در روایات امامیه آمده است که امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: «هیچ مؤمنى نیست که بمیرد، مگر آن که روح او به وادى السلام (منطقه اى در عراق نزدیک کوفه) ملحق شود» (شبر، حق الیقین فى معرفة اصول الدین، 2/ 84).
در این باره نقل هاى دیگرى نیز هست، از جمله:
- الف) در برزخ ارواح مؤمنان در بهشت اند چه شهدا و چه غیرشهدا؛
- ب) ارواح مؤمنان بر درب بهشت اند و از رزق بهشت استفاده مى کنند؛
- ج) ارواح در کنار قبورند؛
- د) ارواح رهایند؛
- هـ) ارواح کفار در جهنم و مؤمنان در جنت؛
- و) ارواح مؤمنان نزد خدایند و ارواح کفار در برهوت؛
- ز) ارواح مؤمنان در برزخ و کفار در سجّین؛
- ح) ارواح به جایى که پیش از خلق اجساد بوده اند مى روند (جوزى، الروح، 86)؛
- ط) روح در بدن مثالى است و همانند حالت خواب است (النوم اخ الموت) (فیض کاشانى، علم الیقین فى اصول الدین، 2/871)؛
- ى) بعضى از روایات عامه نیز جایگاه ارواح مؤمنان را چینه دان پرندگان دانسته اند که در روایتى از امام صادق(ع) به این شکل رد شده است: «ما انّه قیل له: جعلت فداک یروون انّ ارواح المؤمنین فى حواصل طیور خضر حول العرش فقال: لا المؤمن اکرم على الله من ان یجعل روحه فى حوصلة طیر و لکن فى ابدانٍٍ کابدانهم» (کلینى، الکافى، 3/244).
همچنین در برخى دیگر از احادیث گفته شده است که بهشت برزخ در وادى السلام و آتش آن در وادى «برهوت» است و صخره بیت المقدس محل اجتماع ارواح است: (طباطبایى (یادنامه شهید مطهرى)، حیات پس از مرگ، 129). براى برزخ، همچون معاد و آخرت، طبقات و مواقفى برشمرده اند که عبارت اند از وقوف، تطایر کتب، سؤال، شهادت اعضاى بدن، و تغییر الوان (تفتازانى، شرح مقاصد، 5/ 118).
همچنین در روایات فراوانى حیات برزخى به بیدارى از خواب دنیوى تشبیه شده است؛ چنان که گفته اند: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا. در مقابل، برخى روایات دیگر، حیات برزخى را شبیه به خواب رفتن انسان ها در حیات دنیوى دانسته اند. در وجه جمع این دو گروه از روایات گفته اند گروه اول ناظر به آن است که انسان پس از مرگ حقیقت وجودى خویش را مى یابد و پس از درک واقعیت و حقیقت وجودى خود گویا از خواب بیدار شده است. ولى دسته دوم ناظر به آن است که انسان همان گونه که با خواب تعلق خود را به بدن کم مى کند، در حالت مرگ نیز تعلق روح به بدن بسیار کم مى شود، و از این جهت از مرگ به خواب تعبیر شده است (شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، 1/ 329 ـ 328).
منابع
1. ابن حزم ظاهرى، على، کتاب الفصل فى الملل و الاهواء، مصر، [بى نا]، چاپ اول، 1317ق.
2. ابن طولون، محمد، التحریر المرسّخ فى احوال البرزخ، [بى جا]، دار الصحابه، چاپ اول، 1411ق.
3. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبداللّه محمد هارون، قم، مکتب الاعلام اسلامى، 1404ق.
4. اشعرى، على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، قم، دار النشر، چاپ سوم، 1400ق.
5. اندلسى، ابوحیان، البحر المحیط، بیروت، دارالفکر،[بى تا].
6. ایجى، قاضى عضدالدین عبدالرحمن، المواقف (شرح المواقف)، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
7. ــــــــــــــــــــــ ، تصحیح الاعتقاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.
8. باقرى، شیخ جعفر، البرزخ، قم، مجمع جهانى اهل البیت، چاپ اول، 1416ق.
9. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، منشورات شریف رضى، چاپ اول،1409ق.
10. جرجانى، سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعة السعادة، چاپ اول، 1325ق.
11. جوزى، ابن القیّم، الروح،[ بى جا]، دارالحدیث، 1410ق.
12. حر عاملى، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، 1409ق.
13. رازى، سدیدالدین محمود الحمصى، المنقذ من التقلید، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1414ق.
14. رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
15. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، دمشق، دارالقلم، چاپ اول، 1416ق.
16. شبّر، سید عبداللّه، تسلیة الفؤاد، قم، مکتبة بصیرتى، 1352ش.
17. ــــــــــــــــــــــ ، حق الیقین فى معرفة اصول الدین، بیروت، مؤسسه اعلمى، چاپ اول، 1418ق.
18. شجاعى، محمد، معاد یا بازگشت بسوى خدا، تهران، شرکت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1376ش.
19. شریف، مرتضى، الرسائل، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
20. شیخ صدوق، محمد بن على بن بابویه، الامالى، بیروت، مؤسسة البعثة، 1417ق.
21. شیخ طوسى، محمد بن حسن، الامالى، نجف، [بى نا]،[بى تا].
22. شیخ مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات (سلسلة مؤلفات الشیخ المفید)، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.
23. ــــــــــــــــــــــ ، مصنفات الشیخ المفید، قم، المؤتمر العالمى لألفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
24. شیرازى، صدرالدین محمد، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوى، قم، بیدار، چاپ دوم، 1415ق.
25. ــــــــــــــــــــــ ، عرشیه، تصحیح و ترجمه غلامحسین آهنى، اصفهان،انتشارات دانشگاه اصفهان، چاپ اول، 1341ش.
26. طباطبائى، محمدحسین، حیات پس از مرگ، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1371ش.
27. ـــــــــــــــــــ ، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، چاپ سوم، 1393ق.
28. طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، رابطة الثقافة، چاپ اول، 1417ق.
29. طوسى، محمد بن حسن، الاقتصاد الهادى الى طریق الرشاد، تهران، چهل ستون، چاپ اول، 1400ق.
30. عسکری(ع) ، امام حسن، التفسیر المنسوب الى الامام ابى محمد الحسن على العسکرى، تحقیق مدرسة الامام المهدى، قم، مدرسة الامام المهدى، 1368ش.
31. فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، اعداد عبدالرحمن المرعشى، بیروت، چاپ دوم، 1420ق.
32. فیض کاشانى، علم الیقین فى اصول الدین، قم، انتشارات بیدار، 1358ش.
33. قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، مکتبة وهبة، چاپ دوم، 1408ق.
34. قوشچى، علاءالدین على بن محمد، شرح تجرید العقاید، قم، انتشارات بیدار، 1285ق.
35. کلینى، محمد بن یعقوب، فروع الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1391ق.
36. مکدرموت، مارتین، شرح المصطلحات الکلامیة، بیروت، مجمع البحوث الاسلامیة، چاپ اول، 1415ق.
37. ــــــــــــــــــــــ ، نظریات علم الکلام عند الشیخ المفید،بیروت، مجمع البحوث الاسلامیة، چاپ اول، 1371ش.
38. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1403ق.
39. محمدى اشتهاردى، محمد، عالم برزخ در چند قدمى ما، قم، چاپ نهضت، چاپ اول، 1371ش.
40. مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالکتاب العربی.
پى نوشت ها
1. «و متى قالوا ان احدى الا ماتتین انما هو خلق الله تعالى الخلق من نطفة هى موات قلنا ان الاماتة فى الحقیقة انما هو ابطال الحیاة و ازالتها و تفریق البنیة التى تحتاج هى فى الوجود الیها و ذلک لایتصور فى النطفة التى لم تکن حیة اصلاً... » (قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص733).
2 . تمسک المنکرون بالسمع و العقل اما السمع فقوله تعالى لایذوقون فیها الموت الا الموتة الاولی (الدخان،56) لو کان فى القبر حیاة و لا محالة یعقبها موت لکان قبل الجنة موتتان... و الجواب ان اثبات الواحد او الاثنین لاینافى الثانى و الثالث ثم الظاهر انّ ّو قوله تعالى ثم یحییکم الاحیاء فى الآخرة و لم یتعرض لما فى القبر لانه لخفاء امره و ضعف اثره... و ان قولهم «امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین» فى الدنیا و فى القبر... و اما العقل فلان اللذة و الالم... تتوقف على الحیاة المتوقفة على البنیة و المزاج... و الجواب انه لاعبرة بالاستبعاد مع اخبار الصادق على انه لو سلم اشتراط الحیاط بالبنیة فلا یبعدان یبقى من الاجزاء الاصلیة ما یصلح بنیته... (شرح المقاصد، 5 / 112).
3. اشکال دیگر آن است که چرا آثار عذاب را در مردگان نمى بینیم، در ضمن ممکن است خوراک پرندگان و درندگان بشوند و چیزى براى عذاب کشیدن باقى نماند. در پاسخ صاحب المواقف گفته است که محال نیست حیات به اجزاى پراکنده مرده بازگردد، هرچند خلاف عادت است ولى مقدور خداست چون ممتنع نیست (الایجى، المواقف، ص382).
4. و الدلالة التى تعم قوله تعالى: ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین (غافر، 11). ولا تکون الاماتة وا لاحیاء مرتین الا و فى احدى المرتین اما التعذیب فى القبر او التبشیر على ما تقوله (القاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص733) و مانند آن است: التفتازانى، شرح المقاصد، 5 /111، و ما هو الا اماتة ثم الاحیاء فى القبر ثم الاماتة فیه ثم الاحیاء للحشر (الایجى، المواقف، ص382).
5. فالذى یدل علیه قوله تعالى: مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ... (نوح، 25)؛ فالفاء للتعقیب من غیر مهملة و ادخال النار لا وجه له الاّ التعذیب (قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص 731).
6 . النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ و وجه دلالته على عذاب القبر ظاهر غیر انه یختصّ بآل فرعون و لا یعم جمیع المکلّفین، (قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص 731) و مانند آن است قوله تعالى: النَّارُ یُعْرَضُونَ... . عطف عذاب القیامة علیه فعلم انه غیره و لیس غیر عذاب القبر اتفاقاً فهو هو و به ذهب ابوالهذیل العلاف و بشر ابن المعتمر الى انّ الکافر یعذّب بین النفختین ایضاً (الایجى، المواقف، ص 382).
7. عجب الذنب نخستین چیزى که آفریده مى شود و آخرین چیزى است که مى پوسد.