معارف عقلی، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 14، تابستان 1388، صفحات -

    سخن نخست

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 
    فلسفه از واژگانی است که در طی قرن ها، بر معانی متعددی اطلاق شده است. همچنین موضع گیری های متفاوت و گاه متعارضی در برابر فلسفه اظهار شده است.
    امروزه نیز گاه این واژه در نظر برخی، به دلیل ابهام مفهومی اش شکوه و محبوبیّت خاصی دارد؛ به گونه ای که اگر نظر آنان دربارة واژة فلسفه خواسته شود، با آنکه هیچ آگاهی صحیحی حتی از ساده ترین مسائل فلسفی ندارند، پاسخ مثبت می دهند. در مقابل، کسانی هم به دلیل همین ابهام مفهومی، نسبت به فلسفه وازنش دارند و هرگاه در پیش آنان سخنی از فلسفه و مسائل فلسفی به میان می آید، فلسفه را محکوم می کنند و آن را چیزی جز بافته های ذهنی غیرمرتبط با واقعیات خارجی نمی دانند.
    این گونه موضع گیری ها از سر ناآگاهی است، ولی در میان انسان های فرهیخته و آگاه نیز گاه موضع گیری هایی در برابر فلسفه ابراز شده است؛ از جمله اینکه کسانی به دلیل علم زدگی ای که نخست در محافل علمی غرب و سپس در دیگر جوامع ظاهر شد، فلسفه را عامل عقب افتادگی و درجازدگی جوامع معرفی کردند و علم ـ به معنای مقابل فلسفه ـ را عامل پیشرفت جوامع دانستند. اینان پرداختن به فلسفه را نوعی ارتجاع و جاماندن از قافله پیشرفت می دانند.
    در میان دین داران نیز کسانی بوده و هستند که فلسفه را تحقیر می کنند و حتی غیرشرعی معرفی می کنند؛ زیرا معتقدند فلسفه دانشی بشری است که با آموزه های دینی سر مخالفت و تعارض دارد. پس شخص دین دار باید از فلسفه پرهیز کند.
    به واقع، فلسفه چیست و در برابر آن چه موضعی باید گرفت؟ آیا فلسفه علم مطلوبی هست یا نه؟ فلسفه چه نسبتی با علوم تجربی دارد؟ نسبت فلسفه با دین و آموزه های دینی چیست؟ امروزه فلسفه در جوامع بشری چه فایده و یا ضرورتی دارد؟
    بی گمان اگر بخواهیم به این گونه پرسش ها پاسخ کامل بدهیم، باید نخست معانی متفاوت فلسفه را از هم تفکیک کنیم و روشن سازیم در هر جا کدام معنا از فلسفه مراد ماست که این کار مجالی وسیع می طلبد.
    مراد ما از فلسفه، مسائلی است که می توان بعضی از آنها را هستی شناسی، بعضی دیگر از آنها را انسان شناسی و سرانجام، دسته ای از آنها را خداشناسی نامید، ولی وجه جامع آنها همین است که با روش عقلی به اثبات و یا نقد و بررسی آنها می پردازیم، ولی جزو ریاضیات هم به شمار نمی آیند.
    یکی از وجوه ضرورت فلسفه در نظر ما این است که با آگاهی از مسائل فلسفی می توان تبیین بهتر و مقبول تری برای بعضی از آموزه های دینی ارائه کرد. همین طور بعضی از آموزه های دینی به کمک قضایای فلسفی مستدل می شوند و بالأخره در پاسخ به بعضی از شبهات مرتبط با باورهای دینی به گزاره های فلسفی متمسک می شویم.
    اگر در مواردی نیز میان گزاره های دینی و فلسفی تعارضی به چشم می آید، باز رفع این تعارض بر عهده عقل ماست و مسئله ای است که باید پاسخ آن را یافت؛ نه اینکه به صرف وجود تعارض ظاهری به تأویل آموزة دینی دست بزنیم و یا فلسفه را طرد کنیم.
    به نظر می آید در زمانة ما، طرد فلسفه به طور کلی و کنار گذاشتن آن از علوم حوزوی، گرفتن یک پشتوانة قوی از باورهای دینی است. باورهایی که از سوی مخالفان دین به شدت و به گونه های مختلف مورد تعرض قرار می گیرند. نباید به سادگی دستانمان را از سلاح اندیشه فلسفی تهی کنیم و تصور کنیم که می توانیم به دفاع از آموزه های دینی در برابر مخالفان بپردازیم.
    شاید یکی از ترفندهای دشمنان این باشد که فلسفه را ناسازگار با دین معرفی کنند تا دین داران، فلسفه را مطرود بدانند، آن گاه که فلسفه و تفکر فلسفی از میان دین داران رخت بربست، آموزه های دینی، بی پشتوانة عقلی می شوند و به راحتی در زیر هجمه های سنگین نابود می شوند.
    جانشین سردبیر
     

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1388) سخن نخست. دو فصلنامه معارف عقلی، 4(2)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."سخن نخست". دو فصلنامه معارف عقلی، 4، 2، 1388، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1388) 'سخن نخست'، دو فصلنامه معارف عقلی، 4(2), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). سخن نخست. معارف عقلی، 4, 1388؛ 4(2): -