معارف عقلی، سال نهم، شماره اول، پیاپی 29، پاییز و زمستان 1394، صفحات -

    سخن نخست

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    سخن نخست

    در چیستی فلسفه

    فلسفه کاربردهای گوناگونی دارد که سه کاربرد آن رایج تر است. فلسفه در کاربرد نخست، به معنای همه علوم حقیقی است. ابن سینا، به پیروی از ارسطو، فلسفه را به عملی و نظری و فلسفه نظری را به فلسفه اولی یا الهیات، طبیعیات و ریاضیات و فلسفه عملی را هم به اخلاق، سیاست و تدبیر منزل تقسیم می کند. این معنا از فلسفه، علوم قراردادی محض همچون صرف و نحو و علوم جزئی همچون تاریخ و جغرافیا را در بر نمی گیرد اما کمابیش همه علوم حقیقی کلی، أعم از علوم طبیعی، ریاضی، متافیزیک و بسیاری از علومی که امروزه آنها را علوم انسانی می نامیم، دربر می گیرد. فلسفه به این معنا، نه یک علم، بلکه مجموعه ای از علوم است. این کاربرد از فلسفه موضوع واحدی ندارد؛ زیرا علم واحدی نیست. فلسفه در این معنا، دربرگیرنده علوم مختلفی است که هر یک برای خود موضوعی دارند. همچنین فلسفه در این معنای گسترده، دارای روش واحدی هم نیست، بلکه روش در فلسفه اولی، علم طبیعی، ریاضی و اخلاق متفاوت است.

    کاربرد دوم فلسفه، به یکی از علومی بازمی گردد که زیر مجموعه فلسفه به معنای عام است و آن را فلسفه اولی می نامند. فلسفه اولی یکی از گونه ها و مصادیق فلسفه به معنای عام است که آن را الهیات، فلسفه أعلی، متافیزیک یا مابعدالطبیعه هم می نامند. فلسفه به این معنا علم خاصی است و موضوع معینی دارد که وجود یا موجود بماهو موجود است. این معنا از فلسفه روش واحدی نیز دارد که روش عقلی است. فلسفه در آثار ملاصدرا و فیلسوفان پس از او بیشتر بر فلسفه اولی متمرکز است.

    فلسفه در کاربرد امروزی آن، به ویژه در دانشکده های فلسفه، رشته های مختلفی همچون متافیزیک، معرفت شناسی، فلسفه علم، فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق، فلسفه دین و فلسفه زبان را دربر می گیرد. این معنا از فلسفه هم با معنای عام ارسطویی متفاوت است؛ زیرا شامل طبیعیات، ریاضیات و علوم انسانی نمی شود؛ و هم با معنای خاص فلسفه ـ یعنی فلسفه اولی ـ تفاوت دارد. البته محدودتر از فلسفه به معنای عام ارسطویی و گسترده تر از فلسفه اولی است. فلسفه در کاربرد سوم نیز یک علم نیست. معرفت شناسی، متافیزیک، فلسفه تاریخ و فلسفه فیزیک، رشته های مختلفی هستند و از آنجا که علوم مختلفی هستند، موضوعات مختلفی هم دارند. موضوع مابعدالطبیعه وجود یا موجود است، اما فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم، فلسفه تعلیم و تربیت، و فلسفه محیط زیست به موجود بماهو موجود کاری ندارند، بلکه هر یک از این علوم موضوع خاص خود را دارد که با موضوع علم دیگر متفاوت است.

    اکنون فلسفه در کاربرد سوم چگونه تعریف می شود؟ به سخن دیگر، چه تعریفی از فلسفه می توان ارائه کرد که هم شامل فلسفه اولی شود و هم شامل فلسفه علم، فلسفه هنر و دیگر فلسفه های مضاف؟ تعریف موقت پیشنهادی این است که: فلسفه تفکر عقلی روشمند و نظام مند درباره مسائل بنیادین و غایی در هر موضوعی است. فلسفه به این معنا از نظر موضوع هیچ محدودیتی ندارد و همه چیز را در برمی گیرد. به سخن دیگر، درباره هر چیزی می توان بحث فلسفی کرد اما آنچه به این کثرت ها وحدت می بخشد و همه را زیر چتر فلسفه در می آورد، روش و نوع رویکرد آن است. فلسفه به این معنا تفکر است که نوعی فعالیت است. این تفکر به روش عقلی محض است. روش فیلسوف از آن حیث که فیلسوف است، تجربی، تاریخی، تفسیری و یا نقلی نیست. در فلسفه سروکار ما با تجزیه و تحلیل و استدلال عقلی است اما هر انسانی عقل و تفکر عقلی دارد، ولی هر انسانی فیلسوف نیست. فیلسوف کسی است که تفکر عقلی روشمند دارد. تفکر عقلی در فلسفه در چهارچوب روش یا روش های منطقی مشخص است؛ برای مثال، فیلسوف در قیاس منطقی با مقدمات خاصی و با شکل معینی از تنظیم مقدمات بر مدعای خود استدلال می کند. فلسفه به عنوان دانش یا مجموعه ای از دانش ها، نظام مند است. به سخن دیگر، فلسفه تنها تک گزاره های استدلالی عقلی نیست. این گونه گزاره ها در علوم گوناگون غیر فلسفی هم یافت می شود، مثل علوم تفسیر، کلام و اصول. اما در آن علوم نظام عقلی مستقلی با مبانی، مسائل و نتایج پیراسته با روش عقلی نداریم. سرانجام اینکه، آخرین قید در این تعریف نشان می دهد که فلسفه در هر موضوعی به دنبال پرسش های خاصی است؛ پرسش های بنیادین و غایی درباره چیستی هستی و چرایی امور، پرسش هایی فلسفی هستند. با این قید، ریاضیات با اینکه از روش عقلی استفاده می کند اما از قلمرو فلسفه بیرون می رود. ریاضیات به تعبیر پیشینیان از احکام (عوارض ذاتی) کم متصل و منفصل بحث می کند، نه از پرسش های بنیادین و غایی درباره کم متصل و منفصل. چنین پرسش هایی در فلسفه ریاضیات طرح می شود. منطق هم به این معنا فلسفه نیست. بحث از مبانی، مبادی و غایات منطق مربوط به فلسفه منطق است.البته پرسش های دیگری هم در اینجا مطرح است. کسانی مدعی هستند که روش فلسفه محدود به روش عقلی نیست و در فلسفه امروز از روش های گوناگونی همچون روش تجربی، تاریخی و تحلیل زبانی هم استفاده می شود. اگر چنین باشد، اولاً، فلسفه با علوم دیگر درخواهد آمیخت و سپس از وجه تمایز فلسفه از آنها پرسش خواهد شد؛ ثانیاً، در این صورت فلسفه به لفظ مشترکی تبدیل خواهد شد، نه عنوانی نشان دهنده قلمرو خاصی از معرفت ها یا رویکردی ویژه در اندیشه؛ بحثی که خود نیازمند مجالی دیگر است.

    سردبیر

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1394) سخن نخست. دو فصلنامه معارف عقلی، 9(1)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."سخن نخست". دو فصلنامه معارف عقلی، 9، 1، 1394، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1394) 'سخن نخست'، دو فصلنامه معارف عقلی، 9(1), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). سخن نخست. معارف عقلی، 9, 1394؛ 9(1): -